محمدامین اقبالی بزرگ شده محله سیدی است و درد حاشیهنشینی را خوب میداند. حدود ۲ سال است که دفترش را از راهنمایی به سیدی آورده است تا برای کسانی کار کند که دردشان را خوب میشناسد. او میگوید: «نشستن پشت میز دردی را از مردم دوا نمیکند. من میتوانم اینجا بنشینم بدون اینکه بدانم در حاشیه شهر مشهد چه خبر است. میتوانم خودم را در حصار امن اتاقم نگه دارم بدون اینکه خودم را به خطر بیندازم.»
حاج احمد احمدیان، از قدیمیهای محله سیسآباد، است. او به دلیل یک خواب زندگیاش را وقف سرسبزی روستای فارمد میکند و هرکجا که زمینی مساعد مییابد دستبهکار میشود و نهالی در آنجا مینشاند. کارش را با کاشتن نهالها تمامشده نمیداند و در نگهداری آنها نیز تلاشش را به کار میبندد. او کیلومترها زمین را لولهکشی میکند تا به پای درختان آب برسد و خنکای سایه آنها را به رهگذران هدیه بدهد.
زندگی این مرد تنها به کاشت نهال و درخت خلاصه نمیشود. اهالی فارمد او را مردی نیکوکار میشناسند که از تأمین جهیزیه تا تهیه سبد غذایی برای نیازمندان رویگردان نیست. حاج احمد همراه با همسرش که همراه او در زندگی و کارهای خیر برای اهالی روستاست، فعالیتهای خیرخواهانهاش را انجام میدهد.
زنانی که همسرشان به رحمت خدا رفته و فرزندانی یتیم دارند در شهرک امام رضا(ع) دور هم جمع شدهاند. حالا بدون پرداخت هیچ هزینهای در این خانههای کوچک وقفی زیر نظر مؤسسه خیریه امام محمدباقر(ع) در امنیت و آرامش با فرزندانشان زندگی میکنند و این فقط یکی از خدمات دریافتی آنهاست. اینجا یک شهر تمام عیار است که هر چیزی فکرش را بکنید در آن پیدا میشود. فروشگاه، درمانگاه، مدرسه و حتی خانه سالمندان! البته چیزی که امروز ما را به اینجا کشانده یک کارگاه تولیدی پوشاک بچه است. طرحی که برای اشتغال بانوان ساکن شهرک اجرا شده و حالا پس از گذشت سالها حسابی رونق پیدا کرده است.
از تحولات بزرگ رمضانهای قدیم خوردنیهای آن بوده است. نعیمآبادی به بازاری شدن پشمک، گوشفیل، زولبیا و بامیه اشاره میکند و میگوید: البته جز این در ماه رمضان گاریهای زیادی راه میافتادند که کارشان فروش نانهای کماج بود. این نانها را زنان با گذاشتن روی طبق که روی سر حمل میشد، میفروختند. همچنین ساخت معجون هم با رمضان بیشتر قوت میگرفت. مثلا قنادی طباطبایی که درست روبهروی مسجد گوهرشاد در بازار بود، علاوه بر اینکه رمضانش را با پخت زولبیا و بامیههای مخصوص شروع میکرد، ساخت معجونهایش را هم تغییر میداد تا قوت بیشتری داشته باشد.
«قدر زر زرگر شناسند، قدر گوهر گوهری» این ضرب المثل معروف، حکایت محمدتقی صفار است که ۹۰۰ سکه تاریخی و باارزشش را به موزه حرم امام رضا (ع) اهدا کرده است. وقتی که بگوییم صفار کارشناس باستانشناسی است، ربط این ضربالمثل به او را بیشتر درک میکنید. این کارشناس ۳۵ سال از عمرش را برای یافتن هرکدام از سکههای مجموعهاش در سفر یا در بازارچههای قدیمی سکه و طلا گذرانده است. سکههایی که هرکدام روند تحول سکه را در دورانها و حکومتهای مختلف روایت میکنند.
صفار از تمامی ادوار تاریخی ایران و از تمام شاهانی که بر ایران حکومت کردهاند سکهای در مجموعهاش دارد. بهطور کلی مجموعه سکههای اهدایی او در فاصله زمانی ۵۰۰ سال پیش از میلاد تا ۱۱۶۱ قمری ضرب شدهاند. سکههایی که جمعآوری و اهدایشان به حرم مطهر رضوی داستان زیبایی دارد.
مرحوم دکتر محمدتقی صراف سال ۱۳۰۷ در خانوادهای مذهبی در شهر یزد متولد شد. او میگفت: «اولین جرقههای پزشکشدنم در همان دوران کودکی زده شد. کودک بودم که برادرم به دلیل ابتلا به بیماری دیفتری فوت کرد. آنزمان هنوز علم پزشکی این قدر پیشرفت نکرده بود تا بیماریها به کمک واکسن درمان شوند. فوت برادرم تأثیر بسیاری روی اعضای خانواده از جمله پدرم گذاشت. او همواره به من تأکید میکرد؛ درست را بخوان و دکتر بشو تا کودکی به خاطر بیماری فوت نکند.
محمدجواد پناهی کودکیاش در مهدیهها و مکتبخانههای نوغان و تپلمحله گذشته است و این روزها به پاس همان زحمات کودکی جزو قاریان بینالمللی شناخته میشود. کسی که کارش را با تقلید شروع کرده و بعدها با تسلط بر دستگاههای موسیقی، آن را بسط داده است.