اینجا پر از خانهباغ بود. خانوادههایی که میخواستند نزدیکترین فاصله را از خانه تا حرم حضرت رضا(ع) داشته باشند، این نقطه را انتخاب میکردند. رفتوآمدها هم با درشکه انجام میشد.
فقط یک بازار در خسروینو وجود داشت؛ نامش بازار «بزرگ» بود که آخرش به صحن حرم میرسید. بازار بزرگ درواقع امتداد بازار پارچهفروشها به بازار سرشور کنونی بود. بعدها که خیابانکشی شد، بازار سرشور از دل بازار بزرگ بیرون آمد و تفکیک شد.
این جملات روایت مردی است که در کوچههای سرشور و خیابان خسروینو کودکی کرده و در بزرگسالی هم کاسبی را در همین محدوده تجربه کردهاست؛ کسیکه بیش از شصتسال در مسجد ملاحیدر از هیچ خدمتی دریغ نکرده است. حاجعلی امینیان، متولد1314 در مشهد و از اعضای هیئتمدیره و ستون اصلی این مسجد در گزارش پیشرو، از این خیابان و تنهامسجدش میگوید که به نام ملاحیدر تابلو خورده است.
در محلهای که پس از نوغان و سراب، قدیمیترین محله مشهد است و سرشور میخوانندش به دنیا آمدم. خانه ما در همسایگی خانه پدر رهبر معظم انقلاب بود. بیستسالگی را پشت سر گذاشته بودم که شش سال با رهبر معظم انقلاب و برادرشان در دارالتعلیم دیانتی همکلاس بودیم.
در همان دوران جوانی کار را هم در کوچههای نزدیک خانه از خیابان خسروینو شروع کردم. آن زمان خانه قدیمی و بسیار کوچکی در محله بود که همه آن را به نام مسجد ملاحیدر میشناختیم. وقتی شهرداری برای خیابانکشی خسروینو دستبهکار شد، حمام بزرگ جلو مسجد که «سالار بهادر» نام داشت، تخریب شد.
ملاحیدر از دید ساکنان محدوده خسروینو، رئیس مکتبخانه بود. کسوتش سوادآموزی و آموزش قرآن بود
بهدنبال این بخشی از فضای مسجد در اثر این تغییر و تحول جزوی از خیابان شد و از دست رفت. همین ماجرا موجب شد فردی تهرانیالاصل بیاید و حیاط پشت مسجد را بخرد و وقف آن کند. اینگونه شد که بار دیگر مساحتی به صحن مسجد اضافه شد. آن زمان با کمک تجار و زائرانی که از اصفهان و تهران به مشهدالرضا(ع) میآمدند و مسیر تشرفشان به حرممطهر از این مسیر و محدوده بود، مسجد را اینطور که میبینید، ساختیم.
زمان قدیم از مدرسه و درسآموزی به شیوه امروزی خبری نبود. سر هر محلهای مسجدی بنا میکردند که در آن هم نماز میخواندند و هم به بچههای محل که به درس و بحث علاقه داشتند، آموزشهای مکتبی داده میشد.
حدود یک قرن پیش فردی بود که عبا و عمامه میگذاشت، اما روحانی نبود. نامش ملاحیدر بود. ملاحیدر از دید ساکنان محدوده خسروینو، رئیس مکتبخانه بود. کسوتش سوادآموزی و آموزش قرآن بود. اهالی محله که همت ملاحیدر را برای آگاهسازی بچههایشان دیده بودند، تصمیم گرفتند از او قدردانی کنند. شاید بهترین انتخاب، جاودانهکردن نامش بود. محلی که او در آنجا تدریس میکرد، خانه کوچکی بود که وقف مسجد بود. با حضور مداوم او این مسجد که قدمتش به بیش از دویستسال پیش بازمیگشت، «ملاحیدر» نام گرفت.
در طبقه زیرین مسجد سنگقبری وجود دارد که مشخصات متوفی روی آن به نام «مرحوم اتحادیه» حک شده است. او نسبتی با ملاحیدر نداشت و آنطور که شنیدهام، خانهای را دیواربهدیوار مسجد خرید. وصیت کرد پس از مرگش این خانه وقف مسجد شود و پیکرش را در این محل دفن کنند، اما آن زمان امکانات امروزی نبود. از این رو وقتی فوت کرد، با توجه به بعد مسافت از تبریز تا مشهد، خانوادهاش او را همانجا به خاک سپردند و سنگ قبری که برای خودش آماده کرده بود، در این مسجد گذاشته شد که امروز از او به یادگار در مسجد است.