محله شقایق2 همیشه پر از رفت و آمد است و خرد و کلان در خیابانهای باریک و کوچههای پرپیچ و خمش در رفت وآمدند. کافیست دنبال آدرس یا فردی باشی، همه داوطلب میشوند که راهنماییات کنند. پیدا کردن یک همسایه کار راهانداز و خوب در این محله اصلا سخت نیست، چون همه عادت دارند که به داد هم برسند و گرهی از زندگی یکدیگر باز کنند. اما بیشتر اهالی روی بعضی همسایهها اتفاق نظر دارند و بیبرو برگرد یکی دوباری گره کارشان به دست آنها باز شده است. سوپری آقای سجادی اولین آدرسی است که خانمهای محل که در صف نانوایی ایستادهاند آن را معرفی میکنند و میگویند که معتمد محل است. فاطمه خانم میگوید: حتی گاهی کلید خانهمان را هم به علی آقا میسپاریم.
روبهروی نانوایی، تقریبا انتهای خیابان شهید صیاد شیرازی65 سوپری علی آقا را همه میشناسند. سیدعلی سجادی هنوز 50سال ندارد و اینجا مغازه پدریاش است که از سال57 راهاندازی شده است.
او میگوید: پدرم سال59 به رحمت خدا رفت. مغازه چند سالی دست شاگرد بود اما از سال 76 که از خدمت سربازی برگشتم خودم اینجا را میچرخانم. مغازه سر خانه است و همینجا ساکن هستم. با قدیمیها بچهمحل هستیم. یعنی با هم بزرگ شدهایم و همگی یک خانوادهایم. معمولا از ساعت 8 صبح تا 10شب در مغازه هستم، خیلیها من را میشناسند و خانه زندگیشان را به ما میسپارند.
وقتی صحبت از اوضاع بازار و نسیه میشود میگوید: با این اوضاع اقتصادی باید هوای همسایهها را داشته باشیم. ما برای همه حساب دفتری داریم، نسیه میدهیم و آخر برج هم تسویه میکنند. مشتری بدحساب هم نداریم. اگر کسی حسابش را صاف نمیکند حتما گرفتار است و مشکلی برایش پیش آمده است.
گفتم که ما اینجا مثل یک خانوادهایم و همه از مشکلات هم باخبریم. حتی مورد داشتهایم که همسایهای به مشکلی برخورده، همگی دست به دست هم دادهایم و بدهیهایش را هم پرداختهایم. بعد از چهارسال که اوضاع زندگیاش بهتر شد خودش آمد و همه بدهیها را تا ریال آخر تسویه کرد.
وقتی از او میخواهم همسایهای را معرفی کند، مغازه کناریاش را نشان میدهد و آقا رضا محیالدین را معرفی میکند.
آقارضا محیالدین 15سال است که در محله خودشان پروتئینی زده است. قبل از آن در خیابان امام رضا(ع) ساعتسازی داشته و مدتی هم در اتحادیه صنفشان مشغول کار بوده است. او حالا در 72سالگی همچنان هوای همسایههایش را دارد و میگوید: از زمانی که گوشی همراه بین مردم باب شد، مشتری ساعت کم و کمتر شد. آن موقع بود که کسب و کارم را هم آوردم در محلهای که 45سال است زندگی میکنم.
وقتی به او میگویم به عنوان همسایه خوب معرفی شده است، میگوید: مردم به من لطف دارند و روی حساب قدیمی بودن معرفیام کردهاند، وگرنه کار خاصی انجام نمیدهم. حشر و نشر با مردم، مداراکردن با همسایه، هوای همدیگر را داشتن و مراقب حال همدیگر بودن که باید در رفتار هر آدمی وجود داشته باشد، ما هم کار خاصی نمیکنیم فقط هوای هم را داریم و از احوال همسایهها با خبریم. در همان هنگام آقای نواب وارد مغازه میشود و نفر بعدی که به سراغش میرویم این همسایه قدیمی و کار راهانداز است.
شکرالله کامل نواب اصالتا یزدی و بازنشسته اداره گمرک است و جانباز جنگ. از 42سال قبل به این محله آمده و هر کاری که از دستش برآمده برای همسایههایش انجام داده است. تعریف میکند: آن موقعها کوچه خیلی تاریک بود، لامپ صلواتی میگرفتم برای ستونها و به یکی از بچهها که خیلی قدبلند بود میگفتم آنها را میبست. مدرسه امام حسن مجتبی(ع) را هم از جیب و هزینه خودم رنگ کردهام. از کوچه ارگ 15نفر کارگر میآوردم و مشغول میشدیم. خدا میرساند و من هم خرج میکردم.
آقا شکرالله کاغذی را از جیبش در میآورد و شعری را که خودش گفته است میخواند:
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست / ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست، هرچه خوردی مال مور و هرچه هستی مال گور / هرچه داری مال وارث هرچه کردی مال توست