پیشنماز مسجد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در خیابان شفیعی50، طلبه ورزشکاری است که هم لباس رزم به تن میکند و هم داور بینالمللی کاراته است. از این گذشته، خودش بارها در مسابقات استانی و کشوری بر سکوی قهرمانی ایستاده است. علاوه بر این، سیداسدا... سعادتی یکی از اعضای تیپ فاطمیون است که چندبار در سوریه و جبهه مبارزه با داعش حاضر شده است.
سیدمحمد محمدی متولد1378 و دانشجوی ترم آخر کارشناسی عمران دانشگاه تربتحیدریه است. او از نهسالگی تاکنون بسیجی فعال پایگاه «یادگار امام(ره)» حوزه2 مسلم در مسجد صاحبالزمان(عج) محله مهدیآباد است و با شیوع بیماری کرونا در چند طرح افتخاری شرکت کرده و بهعنوان نیروی داوطلب مرکز بهداشت از مردم آزمایش کرونا میگیرد.
روستایی که او در زمان کودکیاش در آن متولد و بزرگ شده کمترین امکانات مانند مدرسه را هم نداشته است. روستایی با 15خانوار جمعیت به نام علی زنگی در خراسان جنوبی. او برای اینکه بتواند درس بخواند مجبور بوده از روستایشان تا روستای دیگر را پیاده برود و برگردد.تا سال چهارم پیاده میرود اما بعد از آن فاصله 10تا12کیلومتری خضری و دشت بیاض برای پاهای کوچک او توانفرسا میشود. حسن کوچک سختی زندگی تنهایی را به جان میخرد و در اتاق کوچکی بدون امکانات اولیه ساکن میشود تا بتواند درسش را ادامه دهد و روزی پزشک شود.
سیدرضا اسدی هم همان حول و حوش سالهای 43-42 به همراه خانوادهاش از بجنورد به مشهد آمدهاند. پدرش دلداده امام رضا(ع) بوده و برای گرفتن شفایِ پسر چهار سالهاش مجاور حضرت میشود و مثل بقیه همولایتیهایش در قلعه نو عوارضی خانه میگیرد. آقا رضا روز تاسوعا دیگِ حلیمی را بار میگذارد که امسال 80 ساله میشود.
مهربانیاش زبانزد دوست، آشنا، همسایه و خانواده بود. روزی هم که رفت کوچه را صندلی چیدند و همه با رعایت فاصله اجتماعی برای گفتن تسلیت به خانوادهاش و قدردانی از زحماتی که برای محله کشیده بود آمدند. 25 تیرماه بود که تب 38 و 39 درجهای خانوادهاش را نگران کرد. وقتی برای انجام آزمایش به بیمارستان امام رضا(ع) رفتند آزمایش کرونا مثبت شد. عکس رادیولوژی نشان میداد که ریههایش 60درصد درگیر شده است.
دکتر ماسیس میکائیلیان، متولد1311 در اصفهان است. مردی که اتفاقات روزگار و تلخی و خوشی آن را با چشمان خود دیده است. او در معرفی خود میگوید: پدرم کارمند اداره پست و تلگراف بود و سال 1318 ما را به مشهد آورد. در محله سرشور ساکن شدیم. خانه ما نزدیک به بازار بود. از همان کودکی علاقه خاصی به پزشکی داشتم و هنوز کشیدن نیش زنبورهای گاوی را به یاد دارم که وقتی انجام میدادم در پاسخ به سؤال دیگران درباره این کار میگفتم اینها بیماران من هستند و باید خوب شوند.
ماجرای کرونا گرفتن ایمان امیری به دوم خرداد همین امسال برمیگردد. طی تماس تلفنی همسرش از بدحالیاش خبر میدهد و بلافاصله برای رساندن او به پزشک از محل کارش مرخصی میگیرد. با اعلام مثبت شدن آزمایش همسرش را در خانه قرنطینه میکند و خودش به کارهای دختر سهسال ونیمهاش رسیدگی میکند. اما روز دوم که به سرکار میآید متوجه میشود که بدحال است و به درمانگاه نزدیک محل کارش مراجعه میکند.