
از تحصیل در حوزه تا مدیریت پردیس سینمایی مشهد
عنوان یکی از مدیران جوان سینمایی کشور، در صدر کارنامۀ هنری و مدیریتیاش قرار گرفته است. گواه این ادعا نیز انتخاب او بهعنوان مدیر جوان و نمونۀ سینمایی استان در سه دوره، در دهۀ ۸۰ است؛ البته کسب این عناوین بهسادگی بهدست نیامده است. او در دوران جوانی بر سر دوراهیهای متعدد قرار میگیرد؛ از کسب علوم دینی در حوزۀ علمیه و تدریس درس عربی در مدرسه گرفته تا نظارت بر امور سینماهای مختلف تهران.
سرانجام قرعه به نام هنر میافتد و او سر از دنیای سینما البته در بخش کارهای اجرایی و سپس مدیریت آن درمیآورد. اولین تجربۀ جدی دبیرزاده در سینماشباهنگ (در میدان شوش تهران) و با نظارت بر اکران فیلم آدمبرفی بهدست میآید. تجربۀ این کار در سینماهای آسمان آبی و سعدی و سارا و... تکرار میشود.
با همۀ اینها نقطه عطف زندگی او، کوچش به شهر مشهد و مجاور شدن اوست؛ آرزویی که از کودکی در پی آن بوده. این رؤیا سال ۷۸ تحقق مییابد و او بهصورت ناگهانی، به مشهد منتقل میشود و مدیریت سینماسیمرغ را برعهده میگیرد. وی در حال حاضر علاوهبر پردیس سینمایی سیمرغ، مدیریت سینماپیروزی را نیز در دست دارد.
با مدیر چهلسالۀ موفق این دو سینما که اصالتاً اصفهانی است و از هنگام حضور در مشهد، در محلههای مختلف منطقۀ قاسمآباد زندگی کرده است، دربارۀ فرازوفرود زندگی کاریاش گفتگو کردهایم.
امیرحسین دبیرزاده از چه زمانی به دنیای هنر وارد شد؟
زمانی که دانشآموز مقطع راهنمایی بودم و در مدرسۀ «شریف واقفی» در شهرستان نطنز درس میخواندم، تئاترهایی را که خودم مینوشتم، در مدت پنج دقیقه در صف برای دانشآموزان اجرا میکردم. گاهی هم در مراسم عمومی خانوادگی یا مراسم عروسی نمایشنامههایی را که با کمک دو عمویم مینوشتم، اجرا میکردم.
چه برهۀ زمانی از فعالیت هنریتان، در شهر نطنز گذشته است؟
من زادۀ روستای بادرود در ۷۵ کیلومتری کاشانم. تا مقطع دیپلم در استان اصفهان زندگی کردم و هرکاری انجام دادهام، کار دلم بوده است و نمیتوان به آن فعالیت هنری گفت. زمانی که به تهران آمدم، بهطور جدی وارد حوزۀ سینما شدم.
چطور شد که به تهران آمدید؟
من از یکسالگی با خانوادۀ پدرم زندگی میکردم، چون فرزند طلاقم. عمهای دارم که ساکن تهران است. بعد از اینکه درسم را در دبیرستان تمام کردم، پیش عمهخانم آمدم. برای اینکه سربار آنها نباشم، در یک کارگاه خیاطی که روپوش بیمارستان میدوخت، مشغول اتوکاری شدم. در سال ۷۶ هفتهای ۴ هزار تومان به من میدادند. این کار با روحیهام سازگار نبود و به همین علت دو هفته بیشتر نرفتم.
بعد از آن چه کردید؟
همسر عمهخانم میدانستند که من به هنر سینما علاقه دارم، بنابراین من را به دفتر پخش امیدفیلم بردند و به مسئول وقتش، آقای کشاری، معرفی کردند. ایشان هم واسطۀ آشنایی من و مدیر پخش حوزۀ هنری وقت، غلامرضا فرجی، شدند که از همولایتیهای ما هستند؛ البته آشناییها اینطور نبود که بگویند بفرمایید این میز و اتاق، مال شماست و حقوق هم برایت درنظر بگیرند، بلکه کارم را از نقطۀ صفر و بهصورت یک فرد مبتدی شروع کردم.
این از صفر شروع کردن برای امیرحسین دبیرزاده چگونه بود؟
اولین کارم در سال ۷۶ نظارت بر نحوۀ فروش بلیت در گیشه و نظارت بر کار سرکنترل سینماشباهنگ در میدان شوش تهران بود. هر روز ۹ صبح تا ۹ شب در سینما بودم. یادم نمیرود همان موقع، شروع اکران فیلم آدمبرفی با بازی بهیادماندنی اکبر عبدی بود.
وسوسه نمیشدید که در یکی از سئانسها، خودتان بینندۀ فیلم باشید؟
من معمولا فیلم را نمیدیدم. اگر هم میدیدم، سئانس آخر بود که گیشه و باقی بخشهای سینما که مرتبط با کار من بود، تعطیل شده بود.
چه مدت در سینماشباهنگ مشغول کار بودید؟
۳۳ روز در سینماشباهنگ بودم. بعد به سینما آسمان آبی در میدان بروجردی رفتم. یک هفته آنجا ناظر بودم. در سینما سعدی هم سه هفته هنگام اکران فیلم دیدار مشغول به کار بودم. سینمای بعدی، سینماسارا در خیابان لالهزار بود که فیلم مرد آفتابی را پخش میکرد و در آنجا هم مدت کوتاهی بر اکران نظارت داشتم.
مسلماً کارتان طوری بوده که حاشیههای بسیار داشته است؟
بله، دقیقاً همینطور است. مچ آدمهای زیادی را برای تخلفات مختلف گرفتم. در یکی از سینماهایی که کار میکردم، سرکنترل بلیت و مسئول گیشهفروش با هم تبانی کرده بودند؛ یعنی سرکنترل، بلیتها را پاره نمیکرد و دوباره به گیشه برگشت میداد. با مدرک آنها را تحویل کلانتری دادم که مشخص شد یکی از آنها با همین بلیتهای پارهنشده، در طول چند سال یک خانه در تهران برای خودش خریده است.
این مچ گیریها به همان یک مورد خلاصه شد؟
متأسفانه خیر. در سینماسارا یکی از متصدیان فروش ۴۰ بلیت را در جورابش مخفی کرده بود. او را لو دادم. بعد هم علیه من توطئه کردند و چای مسموم به من خوراندند. مثل اسپند روی آتش شده بودم. دوا و دکتر بر من اثری نداشت. موضوع را به مدیر سینما که همزمان مدیر سینما آسمان آبی هم بود، گفتم.
ماجرا را بررسی کرد و متوجه دسیسه شد. بعد هم به من پیشنهاد داد که مدیر سینما آسمان آبی شوم. در این مدت کم، در سینماها تجربۀ خوبی بهدست آورده بودم؛ به همین خاطر در بیستسالگی با این پیشنهاد موافقت کردم.
سن کم و سینماداری در دو دهه قبل، حتماً شرایط خاص خودش را داشته، با چالشی روبهرو نشدید؟
همۀ ذهنم درگیر کارم شده بود و چالش ذهنیام، بیشتر به بیرون از سینما مربوط میشد. درواقع عمویم به من پیشنهاد داده بود که سینما را رها کنم و در حوزۀ علمیۀ اصفهان درس دینی بخوانم و، چون خانوادۀ پدرم در مراحل مختلف زندگی حمایتم کرده بودند، نمیخواستم روی عمویم را زمین بیندازم، بنابراین یکروزه به اصفهان رفتم.
حوزۀ علمیه دارالحکمه به علت پر شدن ظرفیت، من را نپذیرفت، اما در حوزۀ علمیه ذوالفقار، پس از مصاحبۀ اولیه قبول شدم. هنوز بین انتخاب فعالیت در سینما و درس حوزه مردد بودم. با آیتا... ناصری و آیتا... مظاهری مشورت کردم. بهصراحت به من گفتند که در حوزۀ سینما تأثیرگذارترید. من هم با همین جمله، عمویم را متقاعد کردم. فوری به تهران برگشتم و مدیریتم را در سینما آسمان آبی ادامه دادم.
وضعیت سینمای آسمان آبی در آن برهه چگونه بود؟
سینمای محلیِ بدون مخاطبی بود. من تدابیری اندیشیدم که فروش آن زیاد شود؛ مثلا از بعضی بازیگران بنام در هنگام اکران فیلمها دعوت میکردم یا به مناسبتهای مختلف در سینما جُنگ برگزار میکردم. اجرای تردستی و ژانگولر و شعبدهبازی و آکروبات را هم بهعنوان جزئی از برنامه قرار داده بودم. همۀ این کارها باعث شد سینما از رکود بیرون بیاید و به لطف خدا مخاطبش زیاد شود.
مدیریت شما در سینما آسمان آبی چه مدت بود؟
۱۴ ماه که انصافاً در این مدت، تجربههای خوبی کسب کردم.
بهجز سینماداری، شغل دیگری را هم تجربه کردهاید؟
عمویم دستبردار نبود. چون من در درس عربی قوی بودم، زمینهای فراهم کرد تا در مدارس غیرانتفاعی عربی تدریس کنم، اما چون ساعتهای تدریس خیلی محدود بود، به کارم در سینما لطمهای نمیزد.
بزرگترین خواسته و رؤیایتان در آن سنوسال چه بود؟
بهتر است بپرسید رؤیای کودکیام چه بود. از بچگی هروقت کسی از من میپرسید امیرحسین، میخواهی چهکاره شوی، بیتوجه به سؤالش میگفتم: «دوست دارم بروم مشهد.». آرزویم از کودکی این بود که در این شهر زندگی کنم. وقتی بزرگ شدم، با وجود مشغلههای کاری، گاهی یکروزه به مشهد سفر میکردم و فوری برمیگشتم.
و این رؤیا سرانجام رنگ واقعیت به خود گرفت؟
بله، ۲۷ مهر سال ۷۸ برای زیارت امامهشتم (ع) به مشهد آمدم. دو سه شب در هتلی در بازارچۀ آستانهپرست اقامت کردم. قبل از برگشت برای اینکه حال دوستان را بپرسم، به چند نفرشان زنگ زدم. یکی از آنها آقای فرجی بود که حق زیادی به گردن من داشت. از آرزوی قلبیام نمیدانست. وقتی احوالپرسی تمام شد و فهمید که برای زیارت به مشهد آمدهام، از من سؤالی کرد که درجا میخکوب شدم. گفت: «میخواهی در یکی از سینماهای مشهد کار کنی؟ اگر تمایل داری، همین حالا حکمت را میزنم.». گوشی تلفن همگانی از دستم رها و اشکم جاری شد. روبهروی حرم ایستادم و از خدا و امامرضا (ع) تشکر کردم.
میتوانستید در تهران بمانید و مدیریت سینماهای بزرگتری را تجربه کنید.
وجود امامرضا (ع) به من چنان آرامشی میدهد که آن را با هیچچیز عوض نمیکنم.
برای کدام سینما و چه سمتی انتخاب شدید؟
سوم آبان به سینماسیمرغ معرفی شدم و همان روز بهعنوان نمایندۀ فروش بلیت و ناظر سینما با اکران فیلم شوخی، کارم را شروع کردم. از اول تیر سال ۹۴ نیز تا به الان، همزمان مدیریت سینماپیروزی را برعهده داشتهام. علاوهبر این در سالهای ۷۹ و ۸۰، سینمابهمن را مدیریت کردم.
یک جوان مجرد شهرستانی که تجارب سینماداری در تهران را نیز دارد، به آرزویش میرسد و به مشهد میآید. در ابتدا مشکل اقامت نداشتید؟
اوایل در سوئیت خود سینما بودم و کل زندگیام توی همین دنیا بود.
چه موقع مدیریت سیمرغ را به شما سپردند؟
شش ماه بعد از حضورم، پیشنهاد مدیریت مجموعه را به من دادند و از همان سال ۷۸ تاکنون مدیر اینجا هستم.
چه مشکلاتی سر راهتان بود؟
سینما ابتدا بدهی داشت و اقبال چندانی هم از آن نمیشد. به لطف خدا کمکم پیش رفتیم. گرچه ابتدای کار عدهای از من خوششان نمیآمد و برایم توطئه چیدند، بعدها به گناه خودشان اعتراف کردند و الان اوضاع خوب است.
شب پیش از اکران فیلم مارمولک، چند نفر با لباس نظامی و نردبان، پردههای تبلیغاتی فیلم را از سردر سینما کندند
ویژگی بارز مدیریت شما چیست؟
در کار با هیچ فردی شوخی ندارم و در عین حال با همه رفیقم. اگر جایی لازم باشد، خودم آستینهایم را بالا میزنم و در نظافت سینما کمک میکنم، اما کارکنان مجموعه سینمایی سیمرغ میدانند که هرکسی باید بهدرستی به وظیفهاش عمل کند. همچنین بسیار اهل تعامل هستم و تاجاییکه بتوانم، موانع را با گفتگو برطرف میکنم، نه زور میگویم و نه زیر بار حرف زور میروم.
ظاهراً کنسرت هم در این مجموعه اجرا شده است؟
بله، درست است. قدیم ترها روزهای چهارشنبه تا جمعه با مجوز وزارت ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی مشهد، کنسرتهای گروههای مختلفی مثل دامون و یگانه و شنتیا را برگزار میکردیم.
تا به حال پیش آمده که برای اکران شدن یا نشدن فیلمیتوبیخ شوید؟
توبیخ که جای خود دارد، روانۀ بازداشتگاه هم شدهام، اما من پوستکلفتتر از این حرفها هستم و جز از خدا از کسی نمیترسم. شب پیش از اکران فیلم مارمولک، چند نفر با لباس نظامی و نردبان، پردههای تبلیغاتی فیلم را از سردر سینما کندند و گفتند دستور آمده حق اکران این فیلم را ندارید. من هم مجوز اکران از ادارۀ ارشاد داشتم و بیهیچ ترس و واهمهای فردا صبح، آن را بر پردۀ سینما نمایش دادم.
همان روز حکم جلب ما را بهخاطر اکران فیلم گرفتند. یک نفر ضمانت کرد و آزاد شدم. به من گفتند حق ندارید با هیچ رسانهای مصاحبه کنید، اما وقتی از یکی از روزنامهها با من تماس گرفتند، ریز ماجرا را گفتم. دوباره من را بابت این موضوع احضار کردند و گفتم من جز واقعیت، حرفی نزدهام. البته برای کنسرتها هم چند بار در موقعیتهای مشابهی گرفتار شدم، اما، چون از مراجع مربوط، مجوز داشتم و میدانستم چه میکنم، گوشم به این حرفها بدهکار نبود و مشکلات حل شد.
خانوادۀتان چه نقشی در موفقیت شما دارند؟
من سال ۸۲ تشکیل خانواده دادم. با اینکه بیشتر اوقات در سینما هستم، همسرم با تربیت خوب و صحیح دختر و پسرم، بزرگترین حامی من بوده است.
دوست دارید فرزندانتان هم به این وادی وارد شوند؟
اگر خودشان علاقه داشته باشند، نهیشان نمیکنم.
چقدر با خانواده فیلم میبینید؟
متأسفانه به علت مشغلۀ کاری اصلا فرصت این کار را ندارم. استراحت من، در تعطیلات روزهای شهادت ائمه است.
چرا قاسمآباد را برای زندگی انتخاب کردید؟
ابتدای ازدواج، مجتمع پردیس را که تقریباً مشرف به سینماسیمرغ بود، برای زندگی انتخاب کردم. حدود سه سال هم در بولوار استادیوسفی سکونت داشتم تا نزدیک سینما باشم. سه سال هم در شاهد ۵۹ ساکن بودیم. در حال حاضر هم منزلم در بولوار شهیدفلاحی است. همۀ این مکانها تقریباً نزدیک به سینماست و طبیعتاً برایم راحتتر است که در محدودۀ کاریام سکونت
داشته باشم.
تا به حال از سینماداری خسته شدهاید؟
به هیچوجه. برعکس، این عشق و علاقه باعث شده که هر روز تقریباً دوسوم وقتم را دور از خانواده و در سینما بگذرانم.
آخرین فیلمی که دیدید، نامش چه بود؟
پنج سال پیش، فیلم دلشکسته را با بازی شهاب حسینی در خانه دیدم.
عناوینی هم در زمینۀ حرفۀ خود کسب کردهاید؟
بله در دهۀ ۸۰، سه دوره ازسوی ادارۀ فرهنگوارشاد مشهد، بهعنوان مدیر نمونۀ سینمای سال خراسان انتخاب شدم.
آفت سینماهای ما از نظر امیرحسین دبیرزاده چیست؟
مدیریت ضعیف و چسبیدن به میز مدیریت.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۲ شهریور ۹۶ در شماره ۲۶۰ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.