حسن صفری ساکن نقطهای شد که حالا بخشی از معبر جلالآلاحمد ۴۸ است، میگوید: سالی که من در اینجا زمینی خریدم، بهجز خانه سر نبش و ملک کناری آن، خانه دیگری نبود.
محله آزادشهر یکی از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همیننام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر میکند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف میکنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش مینویسد.

حاج اکبر نجاتی میگوید: فکر میکردم از موج انفجار پاهایم تا خورده است، اما وقتی سر چرخاندم به سوی پاهایم، دیدم استخوان پای راستم کاملا شکسته و پایم فقط به شلوارم آویزان است. بدون هیچ نقطه اتصالی به بدنم...»
لحظه آخر خداحافظیاش از من خواست سمنو بپزم و منتظرش بمانم تا برگردد و من هم بعد از چند هفته در یک ظرف بزرگ سمنو درستکردم، سمنوهایی که چند ماه ماند تا کپک زدند، اما محمد نیامد.
سید محمد ذاکرینموسوی میگوید: جوانتر که بودم یک روز کوکوی سبزی پختم و گذاشتم توی فر. از قضا فر خاموش میشود و کوکو عرق کرده و له میشود. شانس ما همان روز حاج آقای طبسی آمدهبود برای بازدید.
پلههای زیرگذر ایستگاه مترو پارک ملت را که پشت سر میگذاریم، دیگر خبری از هیاهو و جنبوجوش ترافیک بولوار وکیلآباد نیست. تا چشم کار میکند کتابهای رنگارنگ در گوشه و کنار جاخوش جاخوش کرده است.
کسب هفت مقام استانی ویک مقام کشوری در رشته جودو و دعوتشدن به تیم ملی، از افتخارات مهدی نیکبین است. او میگوید: آرزو دارم یک روز مدال طلا در رشته جودو را در المپیک برای کشورم کسب کنم.
او فقط یک دکتر نیست! همراه بیمار است. گاهی بیمارش را آرام میکند و گاهی برای خرج درمانش کارت میکشد. بعد هم که بیماران درمان میشوند گاه با یک شماره ناشناس مواجه میشوند. خانم دکتر پشت خط است.