کوچه حمام ارگ یا همان کوچه سمسارها یکی از قدیمیترین کوچههای شهرمان است که بر تابلو آن امام خمینی(ره)30 حک شده است. حمام ارگ تا دهه70 در ابتدای این کوچه قرار داشته و بعد از تخریب، ساختمانی مرمر به جای آن بنا شده است. آنطور که کسبه میگویند در گذشته انواع مشاغل شامل نجاری، خیاطی، بنگاههای شادی، سماورسازی، کارگاه موزاییکسازی و... در این کوچه رونق داشته است و چند آنتیکفروشی هم در کنار این مشاغل فعالیت داشتند. اما در دهه70 سمسارها و عتیقهفروشیها در این کوچه گرد هم جمع میشوند.
ردپای ساعتهای حرم را اگر در دل تاریخ دنبال کنید، به دوره صفویه میرسید. این زمانی است که صنعت ساعت در ایران رواج یافته بود؛ دورانی که تاجران اروپایی ساعتهای ساخت قاره سبز را بهعنوان کالای لوکس به ایران وارد میکردند. حرم مطهر که نقطه آغاز بسیاری از نمودهای تمدن نو در مشهد بوده، در صنعت ساعت هم پیشتازی کرده است.
صدای ساعت آستان حضرت رضا(ع) زنگ خاطرات بسیاری از مشهدیهای کهنسال را روشن میکند. اکنون حرم دو ساعت بزرگ کهن در صحن انقلاب و آزادی دارد که هر کدام سرنوشت خاص خودشان را دارند و در همه رواقها و صحنها ساعتهای دیجیتالی جای ساعتهای عقربهای و مکانیکی را گرفته است.
کوچه ثبت یا همان خیابان امام خمینی(ره)28 یکی از خیابانهای قدیمی مشهد و منتهی به گنبد سبز است. وجود بانک ملی مرکزی در ابتدای این خیابان و بانک کارگشا و اداره ثبت اسناد در آن سبب تردد بسیاری در این خیابان شده که با ترافیک همراه است. نام خیابان برگرفته از ساختمان ثبت اسناد است که با بیش از یک قرن قدمت در این معبر برپاست و هنوز هم نمای قدیمیاش را حفظ کرده است.
آن سالها هرچند خبر مشارکت ارتش ایران در جنگ ظفار منتشرشده بود، اما حرف چندانی از میزان تلفات ایرانی مخابره نشد یا اخبار منتشر شده متناقض بود.
این نوشتار در پی روایتی از کشتهشدگان ظفار است و همچنین ادامه ماجرا را نه در کشور عمان بلکه آرامگاه نامآشنای تعدادی از آنان در مشهد یعنی خواجهربیع دنبال میکند. وضعیت این بخش از آرامگاه به طور کامل تغییر کرده است و این روزها میزبان کودکان پیشدبستانی شده است.
حدود 150سال قبل وقف بزرگی در حرممطهر ثبت شد که واقفش مردی بهنام آقبابا بود. کسی که در کوچه و بازار مردم او را با نام «حاجآقاجان» میشناختند. او که معمارباشی بود و صحن آزادی را به دستور علینقیمیرزا، پسر فتحعلیشاه، ساخت، درست در مجاورت همین بنا در پشت باغ رضوان چندهزار متر زمینش را هم وقف امامرضا(ع) کرد.
ورودی غربی حرم امامرضا(ع)، درست نقطهای که باید با گذر از بازار فرش قدیمی به آن رسید، با مسجدی زینت یافته که هرکسی آن را به یک نام میشناسد؛ یکی «شاه» مینامد و دیگری «هفتادودوتن». در حقیقت این مکان قبل از مسجد شدن، آرامگاه «امیر غیاثالدین ملکشاه» بوده و گویا سالها بعد از فوت و دفنش در سرداب مقبره، تبدیل به مسجد شده و از زمان ساخت محراب کج داخل آن (برای تبدیل شدن به مسجد) نام «شاه» -برگرفته از لقب خود امیر غیاثالدین- گرفته است.
نام «حاجنائب علیاکبرخان» که بیش از ۱۳۰سال از فوتش میگذرد، هنوز هم در اسناد تاریخی مشهد پررنگ است؛ نه بهدلیل کارگزاریاش در حکومت قاجار، بلکه بیشتر بهسبب دست خیری که داشت و دو مسجدی که در بالاخیابان ساخت. یکی از مساجد او «نائب» نام داشت که این روزها مردم آن را به نام امامجماعت سابقش، یعنی «ملاهاشم»، میشناسند.
این مسجد که خشتبهخشتش با روح مردم گره خورده و هر صبح صدای اذان از گلدستههایش بلند میشود، عمرش به حدود 180سال پیش میرسد.