جاده سیمان هنوز خاکی بود و حالت روستایی و کشاورزی داشت، اما حاجی و آن چندنفر تصمیمشان را گرفته بودند؛ اینکه هرطور شده است، کارگاه سماورسازی راه بیفتد: یک سمت روستای دهرود بود و سمت مقابل آن تا چشم کار میکرد، زمین کشاورزی و باغ. مرغداری بزرگی هم اول جاده بود که الان جای آن را درمانگاه قمربنیهاشم(ع) گرفته است. کار ما احتیاج به برق دارد. به همین دلیل اول رفتیم شرکت برق. گفتند برق روستا به کدخدای ده فروخته شده است. موافقت کدخدا را گرفتیم و کارمان را در زمینی به مساحت 750متر شروع کردیم و کمکم به اینجا رسید.
راضیه اعتصامی از کودکی میخواست با یادگیری مهارتها و هنرهای مختلف، زودتر مسیر زندگیاش را مشخص کند. سرانجام به دلیل علاقهاش به هنر اصیل ایرانی و کار دست، حرفه چرمدوزی را انتخاب میکند.او اعتمادبهنفس خود را با حمایت خانوادهاش تقویت میکرد. میگوید: از همان ابتدا، هر بار کاری تولید میکردم، تعریف میکردند و حتی از نظر مالی من را تأمین میکردند زیرا تا مدتی درآمد نداشتم. اگر بانوان دیگری میخواهند این کار را شروع کنند، باید حمایت خانواده را داشته باشند. ضمن اینکه برای شروع فعالیت در این حرفه، بدون دستگاهها، دستکم به 100 میلیون تومان سرمایه نیاز است.
برای شنیدن خاطرات و آداب و رسوم شب چله میهمان خانه «رجب کریمی طرقی» شدیم و حال و هوای خانه، ما را به روزگار قدیم برد. کرسی که روی آن لحافی با زمینه قرمز و آبی پهن شده، دور تا دور کرسی کناره برای نشستن است، روی کرسی مجمعه قدیمی به رسم گذشتگان گذاشته شده و چراغ گردسوزی هست که بوی نفتش به مشام میرسد.
میرزا در نقل خاطرهای از سالهای دور میدان، تعریف میکند: پیرمرد میوهفروشی بود به نام نورعلی که برای میوههای خراب و گندیده چند سبد گوشه دنج مغازهاش گذاشته بود. اگر کسی گوسفند پرواری داشت، از آن میوهها میبرد، اما گاهی کسانی که دستشان تنگ بود، میوههای سالم سبد را جدا میکردند و برمیداشتند. یادم هست نزدیک شب چله میوههای سالم بیشتر از گندزدهها بود. یک روز بهش گفتم حاجی! چرا میوههای سالم را داخل این سبدها میریزی؟ گفت چله نزدیک است. دوست دارم آنهایی که دستشان تنگ است، بدون خجالت و شرم میوه بردارند.
هرچند بازار رضا هنگام افتتاح نتوانست نظر بازار ی ها را جلب کند، بعد از چهار دهه، جای خود را در میان زائران و مجاوران باز کرده، با این حال هنوز حاشیه دست از سر بازار رضا برنداشته است. عبدالعظیم ولیان، استاندار خراسان و نایب التولیه وقت آستان قدس رضوی، مهندس داریوش بوربور، طراح و مجری بازار رضا، و مهندس رضا دیشیدی، ناظر فنی و نماینده آستان قدس، در ساخت این بنا نقش داشتند. در این گزارش، پس از سال ها پرونده این سازه را بررسی می کنیم تا ویژگیهای آن از لابه لای صحبت های طراحان و مجریان طرح مشخص شود.
خیابان شهیدمفتح یکی از معابر قدیمی محله طلاب و حتی شهر مشهد محسوب میشود که در گذشته به نام سیمتری طلاب معروف بوده است. این خیابان و معابر پیرامون آن بهواسطه اتصال به بولوار طبرسی و بزرگراه شهیدبابانظر و همچنین بافت تجاری و مراکز درمانی ترافیک سنگینی دارد. بخش زیاد افرادی که در خیابان مفتح رفتوآمد میکنند، زوجهای جوانی هستند که از نقاط گوناگون شهر برای خرید حلقه ازدواج، آینهوشمعدان، به این محله میآیند.
بار اولی که چشمتان به این همه جنس بیفتد، حتما وسوسه خرید پیدا میکنید؛ حتی اگر مشکلی در کمر نداشته باشید یا اینکه سالمندی در خانهتان باشد که بخواهد از واکر استفاده کند یا خدا نکرده نیاز به عصای زیر بغل پیدا کرده باشید. تنوع اجناس آنقدر زیاد است که به بهانه قیمت گرفتن حتما احوال یکی از فروشندههای حوالی بیمارستان هاشمینژاد را خواهید پرسید. هرچه این بازار ها به مراکز درمانی و بیمارستانی نزدیکتر باشد، تقاضا نیز افزایش بیشتری خواهد داشت. بیشتر مغازههای عرضه تجهیزات پزشکی در محدوده بیمارستان شهیدهاشمینژاد و امام حسین(ع) قرار دارد.