خیابان شهیدمفتح یکی از معابر قدیمی محله طلاب و حتی شهر مشهد محسوب میشود که در گذشته به نام سیمتری طلاب معروف بوده است. این خیابان و معابر پیرامون آن بهواسطه اتصال به بولوار طبرسی و بزرگراه شهیدبابانظر و همچنین بافت تجاری و مراکز درمانی ترافیک سنگینی دارد. بخش زیاد افرادی که در خیابان مفتح رفتوآمد میکنند، زوجهای جوانی هستند که از نقاط گوناگون شهر برای خرید حلقه ازدواج، آینهوشمعدان، به این محله میآیند.
بار اولی که چشمتان به این همه جنس بیفتد، حتما وسوسه خرید پیدا میکنید؛ حتی اگر مشکلی در کمر نداشته باشید یا اینکه سالمندی در خانهتان باشد که بخواهد از واکر استفاده کند یا خدا نکرده نیاز به عصای زیر بغل پیدا کرده باشید. تنوع اجناس آنقدر زیاد است که به بهانه قیمت گرفتن حتما احوال یکی از فروشندههای حوالی بیمارستان هاشمینژاد را خواهید پرسید. هرچه این بازار ها به مراکز درمانی و بیمارستانی نزدیکتر باشد، تقاضا نیز افزایش بیشتری خواهد داشت. بیشتر مغازههای عرضه تجهیزات پزشکی در محدوده بیمارستان شهیدهاشمینژاد و امام حسین(ع) قرار دارد.
در اصطلاح عامه، چرک کف دست است اما دنیا روزگار درازی است از کوچکترین تا بزرگترین مبادلات و معیارهایش را بر میزان آن سنجیده است؛ پول، که به هر دو صورت فلزی و کاغذیاش دارای ارزش است، تاریخی خواندنی دارد. در سطرهای بعدی بهمناسبت طرح چاپ اسکناسهای جمهوری اسلامی که در 8آبان1358 به تصویب رسیده است، نقبی زدهایم به تاریخ چاپ اسکناس در ایران و مشهد. البته در این میان اشارهای نیز کردهایم به دارالضرب مشهد و ضرب سکههایی با نام مبارک امامرضا(ع)در این دیار.
خوانساری که تجربه کارکردن در ریختهگری و تراشکاری را داشت و از کودکی نیز طراحی میکرد بهخوبی میدانست که قلم را باید با چه زاویه و درجهای بسازد و چگونه با حرکت دست روی فلز حرکت دهد تا آنچه میخواهد نقش ببندد، اولین قلمزنی را روی تفنگ شکاری پدر انجام داد اما بعد از نتیجه کار تصمیم گرفت تا این ذوق هنری خود را ادامه دهد آن هم بدون هیچ آموزش و استادی!
آقای مترجم در ادامه میگوید: همانطور که میگویند، همهجا خوب و بد دارد. در هر حرفه و شغلی هم همهجور آدمی وجود دارد، اما دلیل نمیشود که با عینک بدبینی به همه افراد فعال در آن کسبوکار نگاه کنیم. من خودم به مترجمی اعتماد کردم و گروهی از زائران عرب را به او سپردم که به شمال ببرد، اما متأسفانه تا آنجا رسیده بودند، 7میلیون تومان از این بندههای خدا گرفته و رهایشان کرده و برگشته بود. با این حال، دلیل نمیشود که بقیه را هم با همان چوب بزنم!
یک فروشنده موفق برای فصل سرما برنامهریزی میکند، لوازم فروشگاهش را مشخص میکند و برای خرید اقدام میکند. البته ما در پایان هرماه بخشی از درآمدمان را به تأمین لوازم مغازه اختصاص میدهیم. نوسان قیمت در سالهای اخیر باعث شده است که بهسختی بتوانیم سرمایه اولیه را حفظ کنیم. اگر کسی بتواند جزو واردکنندگان قطعات موتورسیکلت شود، درآمد بیشتری از فروشندگی آن خواهد داشت.
محمد وزیری میگوید: بهخوبی به یاد دارم زمانی که در یکی از مغازههای پارچهفروشی اطراف حرم شاگرد بودم زائران عربستانی دربهدر دنبال پارچههای کرپ، مخمل و اطلس ایرانی میگشتند حتی راضی بودند قیمت بیشتری هم بدهند و این پارچهها را بخرند. آن سالها پارچهفروشی رونق و درآمد خوبی داشت. دایی من که پارچهفروش بود درمدت 5سال توانست از طریق همین شغل خانهای در بالای شهر بخرد. پارچهفروشها درمجموع زندگی مرفهی داشتند، اما حالا این شغل رونق آن سالها را ندارد و همین که بتوانیم دخل وخرج زندگیمان را بدهیم راضی هستیم.