کمتر از نیمقرن با ساخت و سازهای بیرویه مراکز تجاری و گسترش مغازههای مشابه، خیابان خسروی نظام عملکردی گذشتهاش را از دست داده و امروز شاهد تعطیلی برخی مغازههایش هستیم. تعطیلی کسب و کار در این خیابان و از بین رفتن پوستههای قدیمی آن، یکی پس از دیگری مرگ تدریجی خیابان خسروی را به دنبال دارد و ممکن است این گنجینه معماری قدیم را در چند سال آینده از دست بدهیم و مانند دیگر بناهای تاریخیمان فقط چند عکس یادگار از آن داشته باشیم.
محله جنت میراثدار دو محله مهم و هویتی سراب و ارگ است. سراب که نامش برگرفته از سرِآب قنات قریه سناباد است پس از نوغان، قدیمیترین محله مشهد است که در اراضی روستای سناباد قرار دارد. محلهسراب بهخاطر قداستی که داشته از همان آغاز محلهای حکومتی، اعیاننشین و محل تجمع سادات و بزرگان مشهد بوده است.
خانه تاریخی ملک، یادگار یکی از بزرگ ترین واقفان معاصر ایران است که از اواخر دوره قاجار پابرجا مانده و 18شهریور سال 77 در فهرست میراث ملی جا گرفته است اما نکته مهم اینکه با وجود بهجا ماندن وقفیات زیاد از حاج حسین آقا ملک، ایشان خانه اش را وقف یا اهدا نکرده است، بلکه اداره میراث فرهنگی در اقدامی شایسته، حدود سال 1380 این خانه را از دختر حاج حسین آقا ملک خرید.
بنای نهایی هلال احمر مشهد را مردم تا سالها به عنوان «ساختمان شیر و خورشید» میشناختهاند، ولی سینما بودن ساختمان شیر و خورشید آن هم در خیابان ارگ، گویا به همه فعالیتهای دیگرش میچربیده که اینطور در حافظه مردم باقیمانده است.
ساخت ساختمان هلال احمر از سال ۱۳۰۲ خورشیدی یعنی همان اوایل ایجاد سازمان در مشهد کلید میخورد. «کریم طاهرزاده» معمار نامدار، سفارش طراحی و ساخت این بنا را از محمود جم که در آن زمان سِمت والیگری خراسان را بر عهده داشته، میگیرد.
منزل استاد سیدمحمود فرخ، نبش خیابان جهانبانی، کنار کوچه ای نزدیک به سه راه جم مشهد قرار داشت؛ خانه ای که به یقین نخستین مجمع عالی ادبای معاصر در شمال شرق ایران بود. نوزده یا بیست ساله بودم که به این انجمن رفت وآمد داشتم و در همین محفل هم با بسیاری از شاعران نامی خراسان آشنا شدم؛ البته محفلِ خانه آقای فرخ تنها به حضور شاعران خراسانی محدود نمی شد و بسیاری از شاعران ایران و حتی خارج از کشور، هنگام سفرشان به مشهد حتما سری هم به این محفل می زدند.
در سال1344به مناسبت 70سالگی فرخ، بزرگداشتی با حضور خود شاعر برگزار میشود که بانی آن مرحوم دکتر مجتبی مینوی بوده است. او بعدها کتابی مینویسد با عنوان «هفتاد سالگی فرخ» ودر آن تعریف میکند که وقتی دعوتنامه شب بزرگداشت فرخ را به شاعرانِ سراسر ایران رسانده، هر یک از آنان شعری در مدح این چهره فرستادهاند که از قضا در انتهای همین کتاب چاپ و منتشر شده است. سطرهای بعدی گزیده بیتهایی از صدها شعر رسیده برای این شب است.
من یادم میآید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهای در روزهای جمعه تشکیل میشد و ما هم گاهی در آن شرکت میکردیم. در یکی از آن جلسهها، یک نفر هندی که از استادان زبان فارسی بود شرکت کرده بود. در آن جلسه تعریف کردند که ایشان از هند آمده اند و استاد زبان فارسی و بر دیوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رویش بالا رفت و شروع به خواندن یک غزل از حافظ کرد؛ اما به قدری آن غزل را بد خواند که بی اختیار همه خنده شان گرفت! حالا وقتی من میبینم که بعضی از آقایان دعاها را این طوری میخوانند، به یاد آن جلسه و آن غزل حافظ میافتم که آن استاد هندی خوانده بود!






