محله پایین خیابان

محله
منطقه ثامن

پایین خیابان

محله پایین خیابان

محله پایین‌ خیابان به‌ دستور شاه‌عباس اول صفوی به‌طول یک کیلومتر از حرم مطهر تا دروازه پایین‌خیابان ایجاد شد. از آن‌جا که بخش انتهایی خیابان اصلی شهر در این محله قرار داشت، مردم مشهد به این محله «ته خیابون» می‌گفتند. اکنون بسیاری از هتل‌های معروف مشهد در پایین خیابان قرار دارد.

محله پایین خیابان
تلاش 15 ســاله‌ بی‌بی خــانم در راه ظهور
اقدس حقانی‌موسوی، ۱۵ سال است به عشق ولی عصر (عج) در و دیوار محله پایین خیابان ، کوچه وحدت۱۱ را آذین‌بندی می‌کند. تنها آرزوی او در تمام این سال‌ها فرج امام زمان است.
در جنگ همه کار را مادرانمان کردند
مجید گلزاری می‌گوید: برای امثال من رزمنده‌شدن و حضور در جنگ بدون سختی نبود. اتفاقا خیلی هم سخت بود، اما سخت‌تر از آن، برای مادران و همسران رزمنده‌ها بود.
آذربایجانی‌های مشهد، همدم زلزله‌زدگان خوی شدند
فرقی نمی‌کند کجای ایران؛ هرجا حادثه‌ای رخ دهد و نیاز به کمک و امدادرسانی باشد، مقصود ایرانمنش و اعضای گروهش تمام‌وکمال حاضرند.آن‌ها سال‌هاست که در جاده مهربانی به خلق خدا قرار گرفته‌اند.
محمدعلی غفاریان از سه سالگی وارد مسیر انقلاب شد!
پررنگ‌ترین خاطره‌اش از کودکی به روز‌هایی برمی‌گردد که دست در دست مادر به خانه علمای مشهد می‌رفت تا ردی از پدرش پیدا کنند؛ پدری که از غائله مسجد گوهرشاد دست پهلوی افتاده بود. او که با همین تصویر از مقاومت پدر در برابر حکومت پهلوی قد کشید، خودش به مبارزی تبدیل شد که خانه‌اش در پایین‌خیابان یکی از مکان‌های اصلی چاپ اعلامیه در سال ۱۳۵۷ بود.
زمان خریدن برای شهید هاشمی‌نژاد با انداختن دوچرخه زیرپای ساواکی‌ها
قرار بود آقای هاشمی‌نژاد منبر برود. حاج‌مهدی سرابی که یکی از هیئتی‌های حسینیه پیروان‌دین‌نبوی بود، به من مأموریت داد که در زمان سخنرانی سید مراقب دور و بر باشم و به محض اینکه سروکله ساواکی‌ها پیدا شد، دوچرخه‌ام را زیر پایشان سر بدهم و این‌گونه برای فراری‌دادن سید زمان بخرم.
«جوادیه» یکی از مدارس فعال مرحوم حاجی عابدزاده است
مرحوم عابدزاده با مدارس دولتی مخالف بود و در مدارسی که خودش راه انداخت، آموزش مذهبی را هم‌تراز آموزش علمی قرار داد.
شهید سالاری‌مقدم7، کوچه ساربان‌ها
روزگاری که راه ورود به مشهد از دروازه‌های آن بود، دروازه پایین‌خیابان تنها راه تجاری شهر از سمت جاده سرخس به شمار می‌آمد که هر روز، ده‌ها کاروان به خود می‌دید. آن‌طورکه محمود ناظران‌پور، از قدیمی‌های همین محدوده، می‌گوید، سحرها مردم با صدای زنگوله‌ای که به گردن شترها (لوک) آویزان بود، بیدار می‌شدند.