محله سید رضی

محله
منطقه ۱۱

سید رضی

محله سیدرضی محله‌ای با بافت متراکم است که سکونت در آن از اواسط دهه ۶۰ آغاز شده است. قدیمی‌ترها روایت می‌کنند که بعد از تشکیل محله آزادشهر، ساخت ساختمان‌های ویلایی درمحله سیدرضی آغاز شده وبیشتر مکانی برای تفریحات آخر هفته شهروندان بوده است. سیدرضی ازشاعران و فقهای قرن چهارم شیعه و گردآورنده نهج‌البلاغه است.

محله سید رضی
ده سال پیاده‌روی؛ از نجف تا کربلا
محمد تقی قربانیان شاندیز از ۱۰ سال پیش؛ اربعین مهمان کربلاست و بسیاری از عاشقان اباعبدالله را هم با خودش همراه می‌کند.
دروی گروهی مدال‌های کاراته!
۱۰ نفر از تیم باشگاه وحدت محله سیدرضی که در مسابقات کشوری کاراته حضور داشتند، مقام‌های برتر کشوری را به خود اختصاص دادند.
سمساری‌های سیدرضی پررونق‌تر از بازار کالای نو
آن زمان که دایی‌ام عتیقه‌فروشی زد، من جوان و تازه‌کار بودم و مبل‌فروشی دایر کردم، اما بعد که دیدیم بازار سمساری بهتر است، وارد این کار شدیم.
مدرسه‌های آینده‌دار استادشاگردی
داوود خسروجردی می‌گوید: آن‌هایی که می‌مانند آینده خوبی دارند. الان خودرو زیاد است و تعمیرکار خوب، مشتری خودش را دارد. به نظرم مکانیک‌های الان به خاطر اجاره‌ها و هزینه‌های زیاد نمی‌توانند چندان حقوقی به شاگردان دهند اما اگر کارآموزی باشد که از ابتدا دنبال پول نباشد و سختی‌های اولیه را تحمل کند، بعد خودش می‌تواند مغازه دایر کند و درآمد خوبی داشته باشد.
بزرگ‌شدن در لباس تعزیه‌
سال87 بود. کلاس پنجم. زنگ ادبیات. درسی داشتند که درباره تعزیه‌خوانی مختصر توضیحی می‌داد. از کودکی در روستایشان مراسم تعزیه‌خوانی را دیده بود. عاشق آن بود اما هر بار سمت اعضای این گروه و وسایلشان می‌رفت با این تصور که او بچه است، دورش می‌کردند. این کلاس و درس، آتش آن علاقه را شعله‌ور کرد. به همکلاسی‌اش گفت بیا یک گروه تعزیه تشکیل دهیم. همین ایده، محمد ابراهیمیان را وارد عرصه تازه‌ای کرد و از آن‌زمان که یک گروه تعزیه پنج‌نفری تشکیل داد تا امروز که گروهی 35نفری هستند، هر سال مراسم تعزیه‌خوانی دارند.
ناجی ماه نشان؛ برشی از انسان‌دوستی محمدرضا اصغری
کسانی که در هلال احمر و عرصه امدادرسانی باقی می‌مانند از دل و جان در آن مایه می‌گذارند. به قول پدرم «امدادگری عشق است» و تا کسی عاشق این کار نباشد قدم در چنین راه پرمخاطره‌ای نمی‌گذارد. کار ما سختی‌های زیادی دارد؛ زمانی که پا در حادثه‌ها می‌گذاریم اول از همه از جان خودمان می‌گذریم تا آلام مردم حادثه دیده را تسکین دهیم. وقتی به مأموریت می‌رویم قدم در راهی می‌گذاریم که نمی‌دانیم برمی‌گردیم یا نه. اگر هم برگردیم زمان بازگشتمان مشخص نیست. همکار داشتیم که در زلزله بم، بعد از سه ماه به شهر خودش بازگشته بود.
شکست پرافتخار
کوروش رفاهی می‌گوید: یک روز دیدم بچه‌های کلاس ششمی مدرسه، یک بچه کلاس دومی را می‌زدند تا خوراکی‌هایش را از او بگیرند. من هم به کمک این بچه رفتم و نگذاشتم او را اذیت کنند. او دوبار در مسابقات استانی، به طور عمد خودش را بازنده کرده است که علتش را این‌گونه بیان می‌کند: حریفی داشتم که خیلی ضعیف بود اما در عین حال دوست داشت من را ببرد. یک حریف هم از شهرستان محروم به امید قهرمانی پا در مسابقات گذاشته بود. پدرم گفت طوری مبارزه کن که این‌ها پیروز شوند.