هنگامیکه با صاحب کیف تماس میگیرند، متوجه میشوند که او از بشرویه به مشهد آمده بوده است و کیفش را از داخل ماشین دزدیدهاند.
محله سیدی تا زمان انقلاب، روستایی درحاشیه شهر بود که راه دسترسی مناسبی به داخل شهرمشهد نداشت. مرحوم سید محمود سیدی، فردی بود که با حفرچاه آب و ایجاد باغ، افراد زیادی را به کوی سیدی کشاند و کمکم آبادانی رقم خورد. پنج محله از دل این محله بیرون آمده است.
یک شب خانم محسنی تماس گرفت و گفت یک شعر هست که در برنامه فردا باید دکلمهخوانی شود. وقت خیلی کمی داشتیم، اما تا نماز صبح با مامان بیدار بودیم و تمرین کردیم.
زندگی سینا از هشتسالگی با شنیدن تلاوت قرآن آن نوجوان تغییر کرد. او از همان موقع مصمم شد که قرآن را بهصورت زیبا و به سبک عبدالباسط تلاوت کند.
چهل سال پیش که هیچ مسجدی در محله سیدی وجود نداشت، با رفتن یکی از اهالی، همسایهها ناراحت و نگران بودند که کجا قرآن به سر بگیرند؛ تا اینکه دو نفر از همسایهها داوطلب شدند.
خانه شهید اصلانی خانه امید مردم محله سیدی بود. او بین نیازمندان تفاوتی نمیگذاشت و برایش ملیت نیازمند یا اینکه از برادران اهل تسنن یا شیعه باشد، مهم نبود.
از کودکی قالی میبافتم و بهخوبی این هنر را بلدم. امروز در آموزشهای اولیه پارچهبافی فهمیدم که این هنر شباهت زیادی به قالیبافی دارد و خیلی زود میتوانم آن را یاد بگیرم.
خاطرات سربازیاش به دوران جنگ تحمیلی و دفاع از وطن گره میخورد. برای همین است که این دوران برایش پر از خاطرات تلخ و شیرین است. همان روزهایی که امدادگر جنگ بود و در زمانهای بیکاریاش سروصورت رزمندگان را اصلاح میکرده و هر لحظه انتظار شروع عملیات را میکشیده است. حسن یعقوبیان در دوران جنگ تحمیلی برادرش را هم از دست داده است.






