محله قائم

محله
منطقه ۷

قائم

محله قائم

قائم؛ گران‌ترین محله در کوی سیدی است. این محله تا پیش از الحاق کوی سیدی به مشهد، بخشی از این کوی بود و هویت جداگانه‌ای نداشت، اما بعد از تقسیم‌بندی محلات به‌نام محله قائم شناخته می‌شود. قائم از محلات پیشرو درمحدوده سیدی است و خیابان‌های آن به بازار‌هایی تبدیل شده که جزو پرترددترین معابر منطقه است.

محله قائم
مشتری‌های دوران کرونا آقای آرایشگر
حسن‌زاده مغازه‌ای برای خودش در محله قائم دست و پا می‌کند و مشغول به کاری می‌شود که آن را دوست دارد. از کار و کسبش تا قبل از کرونا رضایت داشته و دراین‌باره می‌گوید: «تا دو سال قبل که هنوز کرونا نیامده بود، آن‌قدر مشتری داشتم که گاهی مجبور می‌شدم به آن‌ها بگویم نمی‌توانم کارشان را انجام بدهم.»
آرزوی یگانه؛ پوشیدن پیراهن تیم ملی
با حمایت خانواده‌ام و تجربیاتم در ژیمناستیک توانستم خیلی زود پیشرفت کنم به‌طوری که در کمترین زمان به کمربند قهوه‌ای رسیدم. در همین 4ماه در 2رقابت شرکت کردم که توانستم 2مدال طلا در مسابقات جوجیتسو و کاتا در رقابت‌های استانی و 2مدال طلا و یک نقره در مسابقات کاتا کشوری که به‌طور مجازی توسط فدراسیون این رشته برگزار شد کسب کردم.
یک دست و چند هنر!
فاطمه حسن‌پور یکی از هنرمندان شهر امام رضا(ع) است که در 2 سال گذشته برای اجرا پا روی صحنه‌های بسیاری گذاشته است. او افزون بر مجری‌گری در چند شاخه هنری مانند نقاشی، بازیگری نیز استعداد دارد.
راه‌اندازی گرم‌خانه، یک درخواست عاجل!
کارتن‌خوابی یک مسئله منحصر به فرد به یک منطقه در شهر نیست و نشانه‌های آن را می‌توان در جای جای این شهر شمرد. موضوعی که چند وقتی است سوژه خبرنگاران زیادی شده است. مهم است در شهر امام رضا(ع) یک انسان از بی‌پناهی و جان‌سوزی سرما تن به مرگ نسپارد. محلات قائم، خلج و سیدی نقاطی است که زمین‌های سوخته و اثرات حضور کارتن‌خواب‌ها در آن‌ها مشاهده می‌شود.
پا در هوایی پشت بام فروشی در سیدی!
شرایط اقتصادی امروز بسیاری از صاحبان منازل را در محلات سیدی به این فکر انداخته است تا با فروش پشت‌بام منزل خود درآمد اندکی کسب کنند، کاری که دیر یا زود به بروز خسارت‌های جبران ناپذیری منجر می‌شود.
دردسر «خاور» از خبرنگاری کمتر است!
کامیاب تا یک جایی از جهان تصمیم می‌گیرد خبرنگار باشد و به یکی از خبرنگارهای جسور روزگار خودش ‌تبدیل شود، اما از یک جایی می‌ایستد و در مسیرش تجدیدنظر می‌کند. او این‌بار به سراغ کاری می‌رود که با خبرنگاری زاویه‌ای 180 درجه‌ای می‌سازد،‌ با این حال از این تغییر مسیر ناگهانی نمی‌هراسد. کامیاب راننده ماشین سنگین و سپس موزع آرد روستایی می‌شود تا از دنیای سیاست و خبر فاصله‌ای همیشگی بگیرد.
چند تکه استخوان جای برادرم برگشت
قلب پدرم پس از مشاهده استخوان‌های برادرم شهادت محمد را باور کرد. پدر پذیرفت پسر ارشدش شهید شده و با وجود سخت بودن این حقیقت آن را تحمل کرد. مادر اما که به محمد علاقه زیادی داشت و پیکر او را ندیده تا به امروز حاضر به قبول این حقیقت نشده است. مادرم هنوز منتظر بازگشت پسر خود است.