کفشهای مشکی و عسلی و قهوهای با مدلهای مختلف که در گوشهای از مغازه روی قفسه آهنی گذاشته شده است، نخستین چیزی است که در کفاشی نقلی و جمع و جور حسین آقا جلب توجه میکند. کنج دیگر همین مغازه کوچک روی طبقههای فلزی انواع چرم رنگارنگ طبیعی را میتوان دید. داخل تک و توک جعبههای ردیفشده روی زمین هم سفارشهای مشتریهایی است که هنوز طالب کفش دستدوز با چرم طبیعی و باکیفیت هستند که بهدلیل سادگی مدل و طبیعیبودن مواد اولیه هرگز از مد نمیافتند. حسین جنتی همیشه پشت میز کارش نشسته و بادقت و مهارتی که در 30سال گذشته کسب کرده، مشغول کار است.
محله امیرالمؤمنین (ع) در گذشته از چهار قلعه «روحآباد»، «محمود ملاحسن»، «حاجمیرزا» و «ابراهیمآباد» تشکیل شده بود که قلعه روحآباد بخش محوری محله را به خود اختصاص میداد. این قلعه برای مقابله با ترکمنتازی به معنای واقعی قلعه مانند بود و درِ چوبی بزرگی داشت. محله امیرالمومنین (ع) اکنون به همراه محلات شهیدآوینی و نیزه در میان مردم به «گلشهر» شناخته میشود.

2خواهر ساکن در محله امیرالمؤمنین(ع) استعداد هنری زیادی دارند. آنها با کمک و همراهی پدر و مادرشان تاکنون بهخوبی این استعداد و علاقه را دنبال کردهاند. نرگس عسکری خواهر بزرگتر در مسابقات علمیپژوهشی آموزش و پرورش منطقه تبادکان در حوزه قصهگویی جزو نفرات برتر قرار گرفته است و سمیرا خواهر کوچکتر نیز در همین مسابقات مقام دوم رشته نقاشی آبرنگ و مجسمهسازی را کسب کرده است.
میهمان خانوادهای شدیم که هنوز درگیر جنگ هستند. ایندفعه قضیه فرق میکند و قهرمان قصه ما با بیماری یادگار از جنگش دستوپنجه نرم میکند. احمد سیفی، جانباز40درصد که دیگر تنها 40درصد جانباز نیست و بیماری همه جان و تنش را درگیر کرده است. احمد آقا با اکراه ما را میپذیرد چون دلش نمیخواهد کاری را که برای خدا کرده است در جایی انعکاس داده شود. شاید هم دل پری از بیمهری دارد و نمیخواهد زبانش به گلایه باز شود. هرچه که هست با بیبی حمیده حسینی مادر سن و سالدار و سختی کشیدهاش همکلام میشویم تا شرح حالی از فرزند درد کشیدهاش بدهد.
نیلا غفوری هم استادکار خیاطی است و هم در مسیر گویندگی، صداپیشگی و مجریگری قدم گذاشته است. صحبت که میکند تصور میکنید پیچ رادیو باز است و مجری شما را مخاطب قرار داده است.
این هنرمند خوشذوق و جوان ساکن محله امیرالمؤمنین(ع) پای ثابت بیشتر برنامههای گروهی محله است و یکجا نمینشیند. او اکنون رابط بهداشت محله است و با اینکه مهاجر افغانستانی است، به نوعی عضو افتخاری شورای اجتماعی محله نیز هست.
نرگس واعظی بیست ساله ساکن محله امیر المؤمنین (ع) است. او ۲ مدال طلای جهانی، چندین مدال کشوری و کلی مدالهای رنگارنگ دیگر دارد. کسی که از ابتدا تا امروز در دو میدان مبارزه کرده است. میدان مسابقات تکواندو و میدان زندگی. در هر دو پیروز است و مدال طلای خود را با عملی کردن شعار «من میتوانم» بر گردن آویخته است.
کلاس اول و دوم همه نقاشیهایش با مداد گلی و سیاه بود. سال سوم یکی از نقاشیهای درسهای کتاب فارسی را عینا مثل خودش کشید. هیچ مویی نمیزد. خانواده که دیدند تعجب کردند و معلم هم برایش خیلی جالب بود که چطور بدون هیچ کم و کاستی نقاشی کتاب را کشیده است. تمام آن 3سال دلش مداد رنگی میخواست؛ «یک روز یک برگه کوچک آماده کردم و در 4 کنج آن نوشتم مداد رنگی و آن را توی جیب بابا گذاشتم. بابا پیش از رفتن سر کار برگه را دیده بود و پولی اندازه یک جعبه 6 رنگه مداد رنگی با همان کاغذ گذاشته بود زیر بالشم. صبح که بیدار شدم انگار رنگ دنیا برایم رنگینکمانی شده بود».
یحیی زارع مهرجردی متولد 1358 در مشهد است. از فامیلشان مشخص است که اهل کشت و زرع بودند و با گندم سروکار داشتند. تهیه نان مهارت خانوادگی و فامیلیشان است. علاوه بر پدر، عموهای آقا یحیی نیز نانوا هستند. آقا یحیی در نانواییاش علاوه بر توزیع رایگان نان که از طرف خود اوست، واسطه کار خیر نیز شده است. با اعتمادی که مردم به او دارند، در طول هفته پول به دستش میرسانند تا آخر هفته نان خیرات کند، همه میدانند خیرات آنها پنجشنبههاست.