براساس آنچه از دوران صفوی برای ما به یادگار مانده، محراب خان در جوانی از کارگزاران دربار شاهان صفوی بوده و به دواتداری آنان اشتغال داشته است.
میان مشهدیها، نام شیخطبرسی بیش از همه تداعیکننده نام یکی از خیابانهای اصلی شهر است و مانند بسیاری از عناصر هویتی شهر، آن را خوب نمیشناسیم.
وقتی بقرآباد هنوز جزئی از شهر نشده بود، گردشگاه سنتی طلبهها بود. وعده غذایی خود را به آنجا میبردند، روی سبزهها مینشستند و از طبیعت لذت میبردند.
بیشتر بناهای قدیمی این بخش خیابان، یک یا دوطبقه هستند. در میان آنها میشود کاشیکاریهای زیبایی یافت که برخیها از دوره صفویه و بعضیها از دوره قاجاریه ماندهاند.
یکی از افراد ملکمحمود که اوضاع را رو به افول میدید، حاضر شد درمقابل دریافت پول، دروازه «نوغان» را بر روی نادر و سپاهیانش بگشاید و بالاخره، نادر توانست مشهد را فتح کند.
الله وردیخان، از ارامنه گرجستان بود و پس از اینکه به اسارت درآمد، چندبار فروخته و عاقبت به جرگه غلامان شاهتهماسب یکم وارد شد و اینجا بود که به اسلام گروید و از سپهسالاران و رجال سیاسی شد.
نمیشود از شیخبهایی نوشت و از پنجره فولاد نگفت؛ پنجره فولادی که دلیل ساختش از گذشته تا هنوز با یک افسانه زیبا پیوند خورده است.