علیاکبر صمدیان، همراه با فرزند شهیدش غلامرضا صمدیان در عملیات شرکت میکرد، او میگوید: پسرم به مشهد آمده بود. با او تماس گرفتم و گفتم خودش را برای عملیات کربلا ی ۱۰ به ما برساند.
دسته ویژه خطشکن جبهه، گروهی هستند که هرگز برنمیگردند. محسن با علم به این موضوع به عضویت دسته ویژه درآمده بود. او ۵ اردیبهشت۱۳۶۶ در عملیات کربلا ی۱۰ به شهادت رسید.
اسدالله کارگر میگوید: اینکه مردم من را معتمد محله میدانند به من لطف دارند. شاید به این دلیل است که وقتی دلخوری یا مشکلی ایجاد میشود پا پیش میگذارم و با آنها صحبت میکنم و پیگیر مشکلشان میشوم.
حسن دلیرباغستانی میگوید: پیرمرد را بهخاطر سنوسالش، از حضور در عملیات منع کردم، اما خیلی اصرار کرد و سرانجام اجازه دادم. رفت و با دست پر هم برگشت. او تلویزیون رنگی جاسم، خویشاوند صدام را با خودش آورد.
شهید محمدحسن به قول مادرش مثل جوانهای امروزی نبود. اصلا بچههای آن سالها انگار که ره صدساله را یکشبه رفته باشند، در شانزدهسالگی یک مرد چهلساله کامل بودند.
اسماعیل ثنایی سال ۶۵ پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، عازم جبهه شد و هنوز ۶ ماه از خدمتش نگذشته بود که در عملیات کربلا ی ۵ در منطقه سومار به شهادت رسید.
مادر شهیداحمد اسکندریفر که هیچ نشانی از فرزندش نداشت بعد از ۹ سال چشم انتظاری خواب شهید را میبیند که به او میگوید: «مادرجان، از انتظار دَرَت میآورم».