دبیرستان

امام خمینی 78، خیابانی برای پیاده‌روی
امام خمینی(ره)78 یکی از خیابان‌های آرام محله امام رضا(ع) است و هنوز همان بافت قدیمش را حفظ کرده است. در این کوچه تقریبا تمام خانه‌ها ویلایی هستند، تعداد ساختمان‌های چندطبقه آن به انگشتان دست هم نمی‌رسد. این خیابان 20متری با درختان سر به فلک کشیده و سبز مکانی مناسب برای پیاده‌روی در روزهای بدون دود و دم است. البته سکوت حاکم بر این خیابان فقط در زمانی است که مدارس اینجا تعطیل باشند.
 خیابان ده متری بولوار حر
مهریز نام یکی از معابر اصلی در ابتدای بولوار حر است. خیابانی که تا سال‌ها به نام خیابان ده متری معروف بوده است. به گفته قدیمی‌ها اینجا جزو اولین خیابان‌های خاکی منطقه بوده که حوالی سال‌های ٦٥ آسفالت می‌شود. باغ تره‌ها و زمین‌های خاکی اطراف این معبر حالا جایش را به آپاراتی‌ها، لوازم یدکی، باتری‌سازی و... داده است.
 خیابان جاروباف‌های محله تلگرد
اگر دنبال یکی از ظرفیت‌های گردشگری منطقه هستید، کوچه شهیدعطا حسینی11 بهترین گزینه است، با حجره‌هایی پر از چوب‌های جاروبافی و پدرهایی که هنوز نفسشان برای محله برکت است و میراثشان به فرزند آموختن همین حرفه بوده است. خیابان شهیدعطا حسینی یکی از شلوغ‌ترین معابر محله تلگرد است و به بزرگراه شهیدبابانظر می‌رسد. اگر گذرتان به این کوچه بیفتد، فرعی‌های آن نگاه شما را به‌عنوان یک رهگذر درگیر می‌کند که بافتی کهن و سنتی دارند.
نهضت در محله راه‌آهن
کوچه شهیدهاشمی‌نژاد14 یکی از معابر قدیمی محله راه‌آهن است. خانه‌های قدیمی که هنوز در این معبر به چشم می‌آید، هویت کهن آن را گوشزد می‌کند. کوچه به‌دلیل وجود ساختمان «مرکز نهضت سوادآموزی» که در ابتدای آن قرار داشت، سال‌ها به نام کوچه نهضت شناخته می‌شد، اما پس از شهادت غلامرضا نوروزی در 25شهریور1361، نام این شهید بر تابلو ورودی کوچه جای گرفت.
 کوچه‌ای معروف به مسجد النبی(ص)
کوچه شهید نظام‌دوست36 به‌نام بسیجی شهید، علی دشتبانی، مزین شده است؛ معبری که تا 50سال گذشته زمین کشاورزی بود و خود اهالی با مشارکت هم راهسازی را در آن شروع کردند. 19خانوار اولیه ساکن در کوچه، در سال‌های اول پس از انقلاب پیگیر آوردن امتیاز برق و آب شدند. حالا این کوچه هم به اندازه کوچه‌های دیگر این حوالی آباد است. همچنین، 2مدرسه دخترانه و پسرانه در ابتدا و انتهای آن قرار گرفته است.
سه روایت هاشم موسوی از انقلاب در عیدگاه
مسئولان مدرسه خبرچینی کرده و آمار ما را به ساواک و شهربانی داده بودند و خیلی طول نکشید که چندتانک با کلی نیروی مسلح ساواک وارد مدرسه شدند. راه فراری برای ما نگذاشته بودند. از جمع همه بچه‌های مدرسه، 6نفر را دستگیر کردند و بردند که یکی از آن‌ها من بودم. دست‌ها و چشم‌هایمان را بسته بودند و نمی‌فهمیدیم که دارند ما را با خودشان کجا می‌برند. پایمان که به زمین سفت رسید، تا جایی که جا داشت و خوردیم ما را کتک زدند.