محله ایثار که اکنون نزد عموم مردم مشهد و زائران به بازارهای مانتوفروشیاش معروف است، در گذشتههای دور نیز بازارچهای بهنام «شادکن» داشته است.
محله ایثار که به بازارهای مانتوفروشیاش معروف است، در گذشتههای دور نیز بازارچهای بهنام «شادکن» داشته که در وقفنامهها، از مغازههای تنباکوفروشی، خبازی، کفشدوزی و دلالی آن نام برده شده است. قلعه شادکن تا حدود نیمه قرن چهارده خورشیدی در کوچه ششم بیستمتری کوی طلاب با هفتهشت خانوار برجا بود.
به بولوار ابوریحان، «میلان ششم» میگفتند. وجود ساختمانهای بلند و امروزی و فضای تجاری در مسیر ورودی بولوار، باورش را سخت میکند که میلان ششم، یک روز قبرستان بوده است.
علیاصغر دلاوری را میتوان بیآنکه غلو باشد، «دایرهالمعارف و کتاب نانوشتۀ کفش مشهد» دانست؛ چراکه از ۹ سالگی یعنی سال ۱۳۳۷ در کار تولید و فروش کفش بوده است.
ریحانه قناد، شاعر ۱۹ ساله محلۀ ایثار، شعرهای زیادی سروده است. اولین شعر او به ۱۰ سالگیاش برمیگردد.
درِ ورودی مغازه حاج محمدرضا چوبی است. همه بهانه ما از رفتن سراغ صاحب آن، همین در جادویی و جذاب است که کوچه را به نما آورده است؛ خیلی از رهگذران کوچه جذب همین در شدند.
تا چند دهه قبل، بیشتر املاک مسکونی این محله، قطعات سیصدمتری و متعلقبه طلبهها بود. این خیابان جزو معدود معابر محله طلاب است که بافت مسکونی خود را حفظ کرده است.
جریان انقلاب من را هم کنجکاو کرده بود. هرشب خیلیها میکوبیدند میآمدند مسجد. آن روزها مسجد خارج از محدوده بود. مثل حالا نبود که مترو و اتوبوسهای مدلبهمدل خدماتدهی کنند؛ مردم پیاده میآمدند.بین نمازها امام جماعت سخنرانی میکرد، نه با ملاحظه و ملایم، بلکه تند و سخت؛ بهطوریکه هر لحظه میترسیدم بیایند در مسجد را ببندند، اما رژیم از پیربودن حاجآقا هراس داشت.