مسعود لعلاول یکی از دلباختههای کلام الهی است که اول دلش پیش صوت خوش قرائت قرآن گیر کرد و بعد کمکم حس کرد جرعهجرعه این کلام دست از سر دلش برنمیدارد و پا پیشتر گذاشت و حافظ کل قرآن شد. بعدها خانوادهاش هم در این مسیر قدم برداشتند. میگوید: حفظکردن تجربیات قشنگی دارد. گاهی به آیاتی میرسی که دوست داری بیشتر روی معانیاش تمرکز کنی. مسعود لعلاول میگوید: بهتدریج که در تلاوت قرآن پیشرفت کردم، با معانی آن هم آشنا شدم. خیلی از آنها جذاب و دلنشین بود. آیه آخر سوره مبارکه عنکبوت از همان آیات راهگشاست.
محله ایثار که به بازارهای مانتوفروشیاش معروف است، در گذشتههای دور نیز بازارچهای بهنام «شادکن» داشته که در وقفنامهها، از مغازههای تنباکوفروشی، خبازی، کفشدوزی و دلالی آن نام برده شده است. قلعه شادکن تا حدود نیمه قرن چهارده خورشیدی در کوچه ششم بیستمتری کوی طلاب با هفتهشت خانوار برجا بود.
کار هر شبش این است که قبل خواب بنشیند و برایش حرف بزند، از کارهای روزمره خانه گرفته تا درد و رنجی که سالهاست میهمان تنش شده است. گاه ساعتها مینشیند و با او حرف میزند. حرف میزند و حرف میزند، پسر، اما چیزی نمیگوید. فقط از پشت قاب شیشهای با لبخند به او نگاه میکند. دلش که قرار میگیرد و سیراب از درددل، بوسهای از سر مهر بر پیشانی فرزند میزند و سر بر بالش میگذارد.حکایت، حکایت بسیاری از مادران شهید است. مادرانی که حتی بعد از گذشت چند دهه از شهادت فرزندانشان، هنوز رفتن جگرگوشه خود را باور ندارند. این را مادران ۴ شهید کوچه ایثار ۷ میگویند، کوچهای که به «۷ شهید» معروف است.
در ایام نوروز سالهای گذشته در محلههای منطقه المانهایی با عنوان «بدرقه راهم»، «ماشین گل»، «پیرمرد لحافدوز»، «رنگینکمان» «ژیانی در قاب تلویزیون» و... نصب شدند. علاوه بر این، نقاشیدیواریها به کوچهها جان و حیات دادند. کار هنرمندان نقاش از چندماه پیش از آمدن عید شروع میشد وگاه مردم را با خود همراه میکرد و با سطل رنگ میافتادند به جان دیوار.
حدود یک ماه از زمانی که کلنگ طرح پیادهراهسازی بازار مانتوی «ایثار» به پیشنهاد و درخواست شورای اجتماعی محله به زمین نشست میگذرد؛ پروژهای که بعد از ماهها کشوقوس اداری به نتیجه رسید و برخلاف تصور با ابراز نارضایتی و مخالفت تعدادی از کسبه در همان روزهای نخست همراه شد. این نارضایتی تا جایی شدت گرفت که شهرداری منطقه پیشروی پروژه را متوقف کرد و ادامه آن را مشروط به رضایت حداکثری کسبه دانست؛ حتی اگر قرار بر این باشد که طرح تغییر کند.
این خیابان از قدیم به بیستمتری طلاب معروف بود و بعدها نام علیمردانی به خود گرفت؛ گرچه هنوز هم بیشتر به بیستمتری شهره است. آنچه به بیستمتری طلاب اعتبار میبخشد، وجود چهرههای خاطرهانگیزی مثل حاجاصغر غفوریمقدم است که پایهگذار بستنی دقت در مشهد و در این خیابان است؛ همچنین محمدجواد عبادزاده، پزشک قدیمی خیلی از جوانان محله. البته حالا خیلی از تولیدکنندگان پوشاک این خیابان را به بازار معروف خرجکار میشناسند که جزو صنف خرازی و عطریات است. خرجکار یعنی وسایل مقدماتی که برای خیاطی نیاز است.
شهر و خانهای که در آن به دنیا میآییم، همیشه تعقیبمان میکند. اتاقها، کوچهپسکوچهها و راههایی که رفتهایم، تکتک حجرهها و مغازههایی که گاه بیتفاوت از کنارشان گذشتهایم. شاید برای شما هم به اندازه من تماشایی بوده است و جای پرسش که مردمان اینجا چه میکنند؟ دیدن این همه مغازه رنگارنگ با نامهای متفاوت که کلیفروش لوازم خرازی و تولیدیهای پوشاک هستند، در علیمردانی برایم تماشایی است. ردیف چیده شده زیب و کش و نخ و دکمههای چشمنواز و رنگارنگ.
نام مغازهها متفاوت است، اما کارشان مشابه یکدیگر است. وجه اشتراکشان این است که کلی میفروشند، به این اضافه کنید که بیشتر فروشندهها جوان هستند.
علیمردانی14 را همه به نام کوچه مسجد میشناسند. بهخلاف خیلی از مساجد این حوالی، در مسجد هدایت کوچک است با ساختمانی بهنسبت بزرگ که از همان ورودی، پلکانی راه به بالا میبرد. گفته میشود طبقه زیرزمین کارگاه تولیدی است که اجاره داده شده و بیشتر درآمد مسجد از همین منبع است. طبقه دوم مخصوص نمازگزاران و طبقه سوم مخصوص فعالیتهای فرهنگی است. کار سخت بالارفتن از پلههای نفسگیر را آسانسور راحت کرده است. این هم از قلم نیفتد که مسجد هدایت و فقیهسبزواری فاصله مسافتی چندانی ندارند و هردو همسایه بازار بزرگ ایثارند.