درست یک هفته پیش، سالگرد تولد شهیدمهدی جودیثانی بود و امروز هم سالگرد شهادتش؛ همان روزی که به نقل از پدر شهید، آسمان غرید و طوفانی شد و باران زد و بعد هم یک رنگینکمان زیبا در امتداد چشمانش بهسوی حرم امامرضا (ع) در آسمان نقش بست.
انگار آسمان، آغوشش را برای روح پاک سیدمهدی گشود و اندکی بعد، ابرها کنار رفتند و هلالی رنگین تسلای دل پدر و مادر این شهید مدافع حرم شد.
سیدحسین و همسرش عصمتخانم با اینکه فرزندشان در ۲۰تیرماه سال۱۳۹۶ پر کشید، هنوز حضور سیدمهدی را در گوشهگوشه زندگیشان حی و حاضر میدانند.
سیدحسین میگوید: درخت شاهتوت حیاط خانهمان را ۱۰سال پیشاز شهادت سیدمهدی، همراه او پیوند زدم. درخت نر بود و باری نداشت. مهدی شاخهها را میبرید و من جوانههایشان را جدا میکردم. خیلی زود پیوند را پذیرفت و میوه داد.
اردیبهشت سال شهادت سیدمهدی که او عزم آن سفر ۴۵ روزه بیبازگشت را کرد، درختمان هنوز میوهای نداشت. گفت «بابا! من دارم میروم. از این شاهتوتها برای من هم نگه دار.»
او که رفت، شاهتوتهای درخت سرخ سرخ شد، آنقدر سرخ که به سیاهی میزد. چند روز پیش از شهادتش بار درخت را چیدم و شاهتوتها را در یخچال نگه داشتم. سیدمهدی رنگ شاهتوتها را ندید، اما همانها کام کسانی را که خبر شهادتش را آوردند، شیرین کرد.
همرزمانش میگفتند از وقتی سیدمهدی به آنها ملحق شده است، در سوریه پیشرفت زیادی کردهاند. او بهعنوان مستشار در توپخانه کار میکرد و در مدت کوتاه حضورش، داعش را تا شصتکیلومتری دمشق ناچار به عقبنشینی کرده بودند.
پدرش میگوید: یک بار گفت «پدر میخواهم به حرم امامرضا (ع) بروم و مقداری پول را در ضریح بیندازم.» رو به او کردم و گفتم «پسرم من راه بهتری هم سراغ دارم.» پرسید چه راهی. گفتم «همان را به نام امامرضا (ع) در پاکت بگذار و به سربازهای نیازمند بده.»
او این کار را کرده بود. خیلی از سربازهای همرزمش بعداز رفتن او، پاکتهایی داشتند که از دست سیدمهدی گرفته بودند.
سیدمهدی همین بود؛ پسری که همیشه میگفت میخواهد گمنام بماند. اهل نماز و روزههای مستحبی بود و برای اهلبیت (ع) مداحی میکرد. زیاد اهل صحبت نبود، چون باور داشت عملت باید تو را تعریف کند.
* این گزارش چهارشنبه ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.