همیشه فکر میکردم با سرهم کردن تکهپارچههای کهنه، اما خوشرنگ و مقاوم، آثاری از جمله پرده، لحاف، رومیزی و... میدوزند و این کار را چهلتکهدوزی میگویند، اما وقتی از نزدیک این هنر را مشاهده کردم، دیدگاهم درباره این که ناشی از هنری قدیمی است، به طور کلی عوض شد و متوجه شدم که این هنر ورای این تصورات است.
هنر چهلتکهدوزی، سنتی است که خاطرات بسیاری را میتواند برایتان زنده نگه دارد، مثل وجود تکهای از روسری دوست داشتنیتان در قابی پر از خاطره؛ فقط با داشتن تکهای از لباسی که دوست دارید و دیگر به کارتان نمیآید، میتوانید آن را به یادگاری همیشه زنده تبدیل کنید.
صدایش از آیفون شنیده میشود و مرا به داخل دعوت میکند. هنوز نرسیدهام که در را باز میکند و به استقبالم میآید. جلو که میروم با بوسههایی پر مهر به درون خانه راهنماییام میکند.
لبخند روی لبهایش مرا سر شوق میآورد تا راحتتر و صمیمیتر با او صحبت کنم. فضای خانهاش پر شده از تکه پارچههایی که هر کدام برایش تداعیکننده خاطرهای است. نمیدانم چرا آرامشی متفاوت را در این خانه احساس میکنم، دور از هر گونه دغدغهای.
بعد از تماشای آثارش از او میپرسم چطور شد که این هنر را انتخاب کردید؟ با لبخندی که بر لبانش نقش بسته میگوید: نمیدانم، شاید این هنر مرا انتخاب کرده است. بچه که بودم لحظهای مادرم را بدون دوخت و دوز نمیدیدم، همیشه مادرم بود با کلی پارچه رنگی، مادرم بود و نخ و سوزن.
همینها باعث شد تا من هم به طرف پارچه و نخ و سوزن جذب شوم. مادرم آن موقع شاید نمیدانست که دارد هنری را اجرا میکند که بعدها ارزشش هویدا میشود. من هم به تقلید از او با در دست گرفتن نخ و سوزن کمکم سعی کردم تا اشکالی مندرآوردی را با تکههای پارچه کنار هم بدوزم.
همانطور که یکی از رومیزیهایی را که دوخته در دستانم میگیرم، از او میپرسم چه تعبیری از تکه پارچههایی که در کنار هم میدوزید دارید؟ با اندکی مکث میگوید: هر کدام از این تکهپارچهها میتوانند حرفهایی برای گفتن داشته باشند.
چهبسا هر تکه سرگذشتی پرفراز و نشیب طی کرده باشد تا در نهایت کنار یکدیگر بهصورت یک چهلتکه نیازهای مختلفی را تامین کند و برای مصارف گوناگون مثل لحاف، روتختی، کوسن، پرده و... به کار رود.
از دغدغههای ملیحه برادران که نزدیک سی سال است این کار را دنبال میکند، میپرسم و او میگوید: گاهی آنقدر محو دوخت و دوز میشوم که متوجه گذر زمان نمیشوم و بارها بهویژه وقتی بچهها از مدرسه میآیند، با غذای سوخته مواجه میشوند! البته دلیلش بیتوجه بودن من نیست، بلکه محو شدن در زیبایی، باعث آن است.
خیلی وقتها چرخ خیاطی را به آشپزخانه میبرم تا بیشتر حواسم را جمع کنم و مانع از خسارت شوم. ازآنجاکه از حرف زدن با این زن پرذوق سرشوق آمدهام، با شوخی میپرسم: حتما از آثارتان به همه هدیه میدهید؟ با لبخند میگوید: بله حتما؛ اگر بخواهم برای کسی هدیه ببرم، حتما یکی از آثارم را میبرم، اثری که زمان زیادی برای آفرینش آن صرف کردهام و برایم بسیار باارزش است.
با تلاش توانستم چند نفری از دختران فامیل را که هیچ علاقهای به دوخت و دوز نداشتند به این هنر علاقهمند کنم
برایم جالب است که بدانم هنر چهلتکه را فقط او در خانوادهاش دنبال کرده است یا دیگر اعضای خانواده نیز دستی در این هنر دارند. با هیجانی که در کلامش آشکار است، میگوید: خواهرم نیز این کار را انجام میدهد؛ البته ناگفته نماند که با تلاش زیاد توانستم چند نفری از دختران فامیل را که هیچ علاقهای به دوخت و دوز نداشتند به این هنر علاقهمند کنم و امروز هر کدامشان تبدیل به هنرمندی شدهاند.
از خانم برادران، معلمی که در هنر خیاطی شاگردان زیادی پرورش داده و تمام لحظههای زندگیاش با هنر آمیخته شده میپرسم: مشوق اصلی شما در ادامه این راه چه کسی بوده است؟ میگوید: مشوقان اصلیام، برای قوت گرفتن و رسیدن به اوج هنر چهلتکهدوزی، پدر و مادرم بودند. آنها زمینه فکری و کاری را برایم هموار کردند، اما امروز دیگر در قید حیات نیستند.
از آرزوهایش که میپرسم، اشک در چشمانش جمع میشود و میگوید: ما مدتی در کلات زندگی میکردیم و پدرم همیشه آرزو داشت طرح کاخ کلات نادری را با تکهپارچههای کوچک، تکهدوزی کنم.
اشکهایش را پاک میکند و سعی دارد صدای لرزان از بغضش را صاف کند و ادامه میدهد: آرزوی دیگرم، چهلتکهدوزی تصویر گنبد امامرضا (ع) است. هنوز عکس و تصویری مناسب برای این کار را پیدا نکردهام و همیشه از خدا توانایی انجام این دو کار را خواستارم.
از این مادر دلسوز و مهربان درباره ویژگیهای زنان میپرسم. تعریفش از زن و زن بودن زیباست و میگوید: زن، فرشتهای است که بعد از خدا او نیز میآفریند. مهربان است و سنگ صبور و صفات ویژهای دارد که دیگر موجودات از آن بیبهرهاند. زن تنها موجود زندهای است که خلق میکند و تنها کسی است که فردای فرزندانش را امروز میبیند و برای آینده آنها همیشه دغدغههای شیرین دارد.
با تبسمی که روی لبهایش نقش بسته و انگار بخشی از وجودش شده، ادامه میدهد: از ویژگیهای یک زن این است که هیچوقت نمیتواند فقط به خودش فکر کند، دیگران نیز در او جای گرفتهاند و گاه همین توجه بیش از حد او به دیگران، باعث متفاوت بودنش میشود؛ چه در هنر، چه در کار و چه در مادری.
او زن را مظهری از آفرینش میداند و میگوید: یک دختربچه وقتی از همان ابتدا با طبیعت، وظایف و هنرهای مختلف خانهداری آشنا شود، به گونهای هنر در او نهادینه شده و برای مسئولیتپذیری آماده میشود. توجه به این موضوع فقط با دقت والدین به نوع خلاقیت فرزندانشان حاصل میشود.
او که بانویی هنرمند و دوستداشتنی است، از زن و زن بودن به زیبایی سخن میگوید. برادران چند وظیفه را با هم انجام میدهد، مادری، خانهداری، معلمی، تدریس هنرش به علاقهمندانی که توجه به این هنر دارند و دوست دارند خیاطی، گلدوزی، سبکهای جدید ویترا و... را بیاموزند.
او آموزش میدهد و تا امروز از عهده این کار خوب برآمده و حتی در مسافرت هم همیشه سبد کوچکی از تکههای پارچه، قیچی، نخ و... همراهش است. بانوی هنرمند محله در موسسات خیریه نیز هنرش را آموزش میدهد تا کسب درآمدی شود برای نیازمندان، همچنین در نمایشگاههای هنری زیادی در رابطه با هنرش شرکت کرده است؛ برادران پس از خلق هر اثری سجده شکر به جای میآورد.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۱ فروردین ۹۲ در شماره ۴۹ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.