چین و چروکهایی که روی صورتش افتاده نشان از سن بالایش دارد. بیشتر مغازهدارهای اطراف میدان شهدا هم سن و سالی ازشان گذشته، اما گویا این چهره با بقیه متفاوت است، از کنار مغازهاش که رد میشوم سرفهام میگیرد، بوی تندی از داخل مغازه به مشام میرسد. اما از روی کنجکاوی میایستم و تمام حواسم به کاری است که میکند.
دود کل مغازهاش را برداشته، قابلمه مسی را با وسیلهای که به آن انبر میگوید نگه داشته است، داخل قابلمه با موادی که به گفته خودش تیزآب نام دارد به همراه مواد دیگری تا نیمه پر شده و با دست دیگرش چیزی را که شبیه انبردستی با دستگیرههایی بلند است و دستمالی را با آن گرفته داخل مواد قابلمه حرکت میدهد. زیر قابلمه آتش شعلهور شده و مایعات درون قابلمه میجوشد، چند دقیقه که میگذرد قابلمه را بر میدارد و پس از شستشو با مایع مخصوصی کنار میگذارد، دوباره دودی در مغازه میپیچد که بیا و ببین. دوباره سرفهام میگیرد، این بار احساس میکنم همه این مواد داخل مغزم رسوخ کرده است.
چند مشتری ایستادهاند و برای قبول کردن کار سفیدگری قابلمههایشان با او چک و چانه میزنند بالاخره کار مشتریها را قبول میکند، مشتریها میروند من هم فرصت را غنیمت میشمارم و صحبت را با وی شروع میکنم. خودش را محمدعلی پوروکیل معرفی میکند.
پوروکیل ۷۰سال دارد و خودش میگوید که از پنج سالگی مشغول کار سفیدگری بوده است، یعنی ۶۵ سال تمام. برایم از آن زمانها یعنی پنج سالگیاش میگوید که در همان کودکی هر روز به مغازه میرفته است. با همان سن و سال در کنار پسرخالهاش که آن زمان استادش بوده و فقط ۱۲ سال از او بزرگتر بوده کار یاد میگرفت.
متولد قوچان است و بعد از گذراندن دهه اول زندگیاش در قوچان تصمیم میگیرد برای پیشرفت کارش به مشهد بیاید تا مشتریهای بیشتر و درآمد بالاتری داشته باشد. به مشهد میآید و در همین شهر ازدواج میکند. در این شهر کاروبارش هم برای یک زندگی آرام با فرزندانش که پنج پسر و یک دختر هستند بهتر میشود.
در مورد مغازهاش صحبت میکنم، میگوید: یک منزل دارم به همراه سرقفلی این مغازه که ۴۰ سال پیش آن را معامله کردم، اما غیر از این منزلی نخریدهام!
کارو باری که زود کساد شد. کار و بار آن روزهای سفیدگری مثل مغازههای فروش لوازمخانگی امروز بود و حتی مشتریهایش بیشتر از آن بود، مشتریهایی که برای جوابگویی به آنها وقت نبود و به ناچار در هر مغازه سفیدگری چهار یا پنج نفر کارگر بودند به همراه یک استاد و شاگردی که جوابگوی مشتریها بود، در صورتی که الآن اینطور نیست. الان به تنهایی و درحالی در این مغازه کار میکنم که تعداد مشتریهایم شاید یک پنجاهم آن دوران هم نباشند و درآمدم هم به همان میزان کم شده است.
از پوروکیل میخواهم دستمزد کار آن زمانش را بگوید، زمانی که پنج ساله بود و به صورت تفریحی کار میکرد و او هم از ۱۰شاهی دستمزد روزانهاش میگوید، یعنی برابر با نیم قِران. میگوید: کارم تفریحی بود و با وجود سن کمی که داشتم همین میزان درآمد هم برایم خیلی زیاد بود و خیلی ارزش داشت.
سفیدگر میدان شهدا میگوید در این سالها تنها هنری که کسب کرده و آن را با علاقه ادامه داده همین هنر سفیدگری است و به دنبال کار دیگری هم نرفته و حتی خرید و فروش ظروف مسی را هم به عهده نگرفته است.
وقتی میپرسم چرا؟ از اُنسی میگوید که با این کار گرفته، انگار این کار در پوست و استخوانش رسوخ کرده و حالا هم که سالها از کارش میگذرد با وجود سنی که دارد نخواسته و نتوانسته شغلش را کنار بگذارد، میپرسم که آیا پدرش هم به این کار مشغول بوده، او صحبتم را رد میکند و میگوید: پدرم نانوا بود، شغلم ارثی نیست، اما آن زمان پسرعمو و پسرخالههایم هم در کار سفیدگری بودند، اما الآن این کار را کنار گذاشتهاند و به اصطلاح بازنشسته شدهاند.
زمانی همین میدان شهدا پر بود از مسفروشیاما الان از قدیمی های این حرفه فقط سه مس فروشی باقیمانده است
پوروکیل برایم بیشتر توضیح میدهد که در این سالها کارش قلعاندودکردن قابلمههای مسی بوده است و هیچوقت کارش را تغییر نداده است، حتی در زمانی که ظروف مسی طرفداری نداشت یعنی حدود ۲۰ سال پیش که قابلمههای جدیدی وارد بازار شد و فقط عده کمی از مردم از ظروف مسی استفاده میکردند او به این کار میپرداخت. البته الآن مردم هم با دانستن فواید مس از این قابلمهها بیشتر استفاده میکنند.
پوروکیل از عادات اصلی مردم ۶۵سال پیش هم برایم میگوید؛ اینکه آن زمان مس ظرف اصلی پختوپز بود و به غیر از آن ظروف سفالی هم برای صرف غذا استفاده میشد. به دلیل استفاده از مس که پختوپز در آن از بسیاری از بیماریها پیشگیری و در صورت ابتلا به بیماری آن را از بین میبرد مردم آن زمان هم بیماری کمتری داشتند و هم عمرشان زیادتر بود.
او ادامه میدهد: آن زمان سماورها برنجی بود و قابلمهها، سینیها و بعضی مواقع کاسههای آبگوشتخوری هم مسی بود، اما همه ظرفهایی که امروزه استفاده میشود از آلومینیوم گرفته تا تفلون و استیل نه تنها سودی ندارند بلکه مضر هم هستند، انگار اطلاعات زیادی در این رابطه دارد و از ضرر قابلمههای استیل میگوید که سرب آزاد میکنند.
پوروکیل از فواید قابلمههای مسی چنین میگوید: ظروف مسی کمبود آهن در بدن را جبران میکند، همچنین برطرفکننده یبوست است و خیلی فواید دیگر که باید آنها را از مشتریهایی که به دستور دکترشان برای تهیه ظرف مسی به اینجا میآیند، بپرسید. این را وقتی بهتر درک میکنم که یک مشتری که مرد ۴۰ سالهای به نظر میرسد و به قول خودش از آن طرف شهر برای سفیدگری قابلمهاش آمده است وارد مغازهاش میشود، وقتی دلیل استفاده از قابلمه مسی را از وی میپرسم از بیماری یبوست شدید فرزند ۱۵سالهاش میگوید که به تجویز دکتر برای رفع کامل این یبوست باید غذاهایش در قابلمههای مسی پخته شود.
البته مشتریهای دیگری هم میآیند که یکی از آنها به قول خودش ظرفهای مسیاش را بدون استفاده در انباری گذاشته بوده و حالا که خاصیت مس را فهمیده تصمیم گرفته از آنها استفاده کند.
در پایان صحبتهایش میخواهم از میدان شهدا و مغازهدارهای اطرافش بگوید و او هم شروع به صحبت میکند، از زمانیکه میدان شهدا پر بود از مسفروشیها و سفیدگریها و او تعداد و مکان مغازهها را هم به یاد دارد و میگوید: از ۱۰مسفروشی قدیمی در آن زمان تنها سه مس فروشی باقیمانده است.
او در پایان میگوید: با وجود ۴۰ سال کار در محله میدان شهدا هیچوقت از صمیمیت و صفای مغازهداران کم نشده و مغازهداران در موقع مشکلات به خوبی هوای یکدیگر را دارند و به داد هم میرسند.
این گزارش شنبه ۲۱ اردیبهشت ۹۲ در شماره ۵۴ شهرارا محله منطقه دو چاپ شده است.