دهقان| او را برای اولین بار در فرهنگسرای سلامت دیدم. در حالی که در سالن اجتماعات مشغول بازی با بچههای قد و نیم قد بود. یک ساعت و نیم تمام، خودش با بچهها بالا و پایین میپرید. بازی هفتسنگ را در گروههای مختلف به بچههای دبستانی و دوره اول آموزش میداد.
کنجکاوی باعث شد کمی بیشتر با او آشنا شوم. نامش «شهین دارابی» است و در شهرستان فردوس متولد شده. رشته تخصصیاش تربیت بدنی است. کارش را با تدریس در مدارس و دانشکده تربیت معلم شهرستان فردوس آغاز کرد، سال ۱۳۸۶ بهخاطر پذیرش فرزندانش در دانشگاه فردوسی، به مشهد نقل مکان میکند و در محله دندانپزشکان ساکن میشود و خدمات و فعالیتهای ورزشیاش را در این شهر ادامه میدهد.
تقریباً از شروع کارش جرقهای یا بهتر بگوییم دغدغهای در ذهنش شکل گرفت. همین ماجرا موتور محرکهای شد تا شهر به شهر و روستا به روستا بگردد تا به چیزی که میخواهد برسد؛ به گردآوری شناسنامه بازیهای بومی-محلی استان خراسان رضوی. این دغدغه، سالهاست به او انگیزه داده و از سال ۱۳۶۵ تا کنون دست از تلاش برنداشته است. اگرچه در این مسیر مرارتها دیده و دلخوریها کشیده است.
- فکر میکنید انگیزه و نقطه شروع کارتان به چه برمیگردد؟
من در خانوادهای ورزشی بزرگ شدهام. همیشه در نشستها و دید و بازدیدهای خانوادگی، بازیهای محلی را انجام میدادیم. همچنین بعد از اینکه سازمان تربیت بدنی از آموزشوپرورش جدا شد، پدرم به عنوان اولین رئیس تربیت بدنی شهرستان فردوس منصوب شد.
یادم میآید در کودکی، به همراه پدر و ۱۰ خواهر و برادر دیگرم هر هفته برنامه کوهنوردی و بازیهای محلی را داشتیم. حتی در زمستانها زیر کرسی یا در هر شرایطی که دور هم جمع میشدیم حتماً بازی میکردیم و از آنجا که خودم هم معلم تربیتبدنی بودم، علاقهای به این حوزه داشتم و شاید این اتفاقها باعث شد به فکر جمعآوری بازیهای بومی-محلی بیفتم.
- از چه زمانی به عنوان معلم تربیت بدنی مشغول به کار شدید و تا کنون چه مراحل کاری را طی کردید؟
کارم را در آموزشوپرورش به عنوان معلم تربیت بدنی از سال ۱۳۶۳ شروع کردم، بعد از آن معاونت دبیرستان امام رضا (ع) و معاونت و مدیریت دبیرستان حضرت زینب (س) را در شهرستان فردوس به عهده داشتم.
سال ۱۳۶۵ در فردوس، مرکز تربیت معلم بنتالهدی صدر افتتاح شد و از همان سال تا ۱۳۸۵ آنجا تدریس میکردم. در چند رشته درسی مثل مدرس تربیت بدنی و بازیهای دبستانی را در سطح فوق دیپلم به دانشجویان تدریس میکردم. همچنین از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۶ مسئول شورای ورزش بانوان شهرستان فردوس بودم.
سابقه تدریس در دانشگاه آزاد شهرستان پدریام را نیز دارم. دورهای هم مشاور فرماندار در امور بانوان شدم. بعد که به مشهد آمدم معاونت هنرستانهای پویا و نیک اندیشان و دبیرستان امام رضا (ع) واحد هفت را داشتم و دارم.
- از همان ابتدای حضورتان در این رشته، این فکر به ذهن تان خطور کرد؟
زمانی که تدریس کتابهای درسی بازیهای دبستانی را در دانشکده تربیتبدنی شروع کردم، با خودم گفتم وقتی ما بازیهای محلی و بومی خوبی داریم چرا با گردآوری، آنها را زنده نگاه نداریم. در نتیجه با همکاری دانشجویانم در تربیت معلم، یک کار تحقیقاتی را شروع کردیم؛ چون خیلی بازیهای محلی را دوست داشتم علاقمند به جمع آوری آنها شدم. در نهایت با کمک دانشجوها بازیها را به سختی جمعآوری کردیم که شامل بیش از ۱۵۰ عنوان بازی محلی در تمام استان خراسان بود.
- بازیهایی که جمعآوری کردید مربوط به کدام مناطق خراسان است؟
فردوس، سرایان، گناباد، مشهد و بجستان.
- خودتان در شهرها حضور داشتید؟
بله، من به همه شهرها سفر کردهام. روستاهای اطراف فردوس را زیر پاگذاشتهام. به هرجا برای تفریح میرفتیم، ساعتی کنار پیرمردها مینشستم و از آنها پرسوجو میکردم.
- بیشتر بازیها مربوط به کدام بخش استان است؟
تقریباً از همه مناطق هست؛ ولی شاید، چون اصالتاً اهل فردوس هستم اطلاعاتم از آنجا بیشتر است. در هر صورت نمیتوان قیاسی بین تعداد بازیها انجام داد.
بازیای مثل هفتسنگ به طرز زیبا و زیرکانهای دارد به شما وحدت، ایثار، از خود گذشتگی و همدلی را یاد میدهد
- هدف شما از جمع آوری بازیها چه بود؟
من با جمعآوری و چاپ بازیها میخواهم به نسل حال و آینده بگویم پدر و مادرهای ما شاید سواد آکادمیک کمتری داشتند، ولی فکر و اندیشهشان بالا بوده است. شما اگر به بازیهای بومی-محلی توجه کنید میبینید چقدر به شما درس زندگی میدهد.
در حین بازی متوجه نمی-شوید دارید زندگی کردن را یاد میگیرید، ولی بازیای مثل «هفتسنگ» به طرز زیبا و زیرکانهای دارد به شما وحدت، ایثار، از خود گذشتگی و همدلی را یاد میدهد. خیلی از بازیها اینگونهاند. حرفهای زیادی در دل هر بازی خوابیده است. علاوه بر اینکه جسم ما را پرورش میدهند، بر روح ما نیز اثرگذارند.
- میشود از میان آن بازیها نمونهای را برای مثال توضیح دهید؟
مثلاً «هفتسنگ» که در نگاه اول بازی خیلی سادهای به نظر میرسد، اگر از نظر حرکتی بسنجید باعث میشود چندین عضله در بدن شما به کار گرفته شود. حرکت دست، انگشتان دست، مچ، ساعد، ساق و کتف را به کار میگیرد.
تمرکز را بالا میبرد، یاد میدهد چطور چشمت را ثابت کنی تا توپ را به سنگها بزنی. سرعت و عکسالعمل مناسب و به موقع در مقابل توپ داشته باشی. تو باید در گروه نقشه بکشی تا همگروهیهایت، هماهنگ عمل کنند. هر گروه باید یک رهبر داشته باشد و آن را مدیریت کند. همه این مهارتها را در یک بازی ساده و تقریباً بی هزینه میتوانید یاد بگیرید.
- فکر میکنید چرا بچههای امروز میل و رغبتی به این بازیها نشان نمیدهند؟
بچههای امروزه زیبایی این بازیها را نشناختهاند، البته تقصیری ندارند، چرا که کسی به آنها یاد نداده است. به همین دلیل است که به رایانه چسبیدهاند. در واقع کوتاهی از جانب ما بزرگترهاست که زمینه را برای آنها فراهم نکردهایم، فضا و امکانات ندادهایم. بچه در این بازیها فریاد میزند، سروصدا میکند. بالا و پایین میپرد و هیجانش تخلیه میشود.
- امروزه بازیهای رایانهای بازار داغی دارند و خیلیها را به سمت خودشان میکشانند، نظرتان در مورد این بازیهای چیست؟
ما الان چیزی به عنوان بازی نداریم، خودمان را گول نزنیم. بازی باید هم فکر را به کار بگیرد هم جسم را. مثلاً در خاله بازی، دخترها و پسرها خیلی چیزها یاد میگرفتند، ولی در حال حاضر فقط خشن بودن و تیراندازی و مسابقات رالی و ماشین سواری را یادمیگیرند، در نهایت گاهی در پارک به اسم بازی به دنبال هم میدوند و خیلی زود خسته میشوند. این بازی شاید سرعت و عکسالعمل دست و جسم و تمرکز را افزایش دهد، اما در مقابل، خیلی چیزها را از بچهها می-گیرد.
- این درست است که با بازی، میشود علم آموخت؟
تمرین حرکتی-فکری خیلی خوب در ذهن میماند، اگر ما بتوانیم مفاهیم را با بازی به بچهها آموزش بدهیم تا آخر عمر در ذهنشان نهادینه میشود. من با همکاری دانشجویانم در تربیت معلم تمام حروف الفبا و میوهها را به شکل بازی با بچهها کار میکردیم و بعد مسابقه میگذاشتیم، اینها را میشود با بچههای پیش دبستانی و سال اول کارکرد. علائم راهنمایی و رانندگی را نیز با همین روش یاد میدادیم.
- به نظرتان ویژگی و امتیازی که بازیهای محلی دارند چیست؟
این بازیها نیاز به امکانات خاصی ندارند. در هر فضا و مکانی قابل اجرا هستند، فقط باید روش بازیها را بدانیم.
- با زندگی آپارتمانی فعلی امکان انجام بازیهایی مثل «هفتسنگ» ضعیف به نظر میرسد.
نیازی به داشتن حیاط و خانه بزرگ نیست. الان بیشتر مجتمعهای آپارتمانی، فضای سبز مخصوصی دارند. همچنین در پارک و هرجا که باشید میتوانید این بازیها را راه بیاندازید.
- نام قدیمیترین بازی که جمعآوری کردید چیست؟
«گردوبازی» یا «جوزبازی»، بعد از آن «استخون محطو» است؛ قسمتی از استخوان گوسفند که گرد است و بین مفصلها قرار دارد را خارج میکردند و با آن بازی میکردند. همچنین بازیهای گروهی «تیلهبازی»، «تاپتاپ خمیر» یا «کرق بازی» که مانند گلف است.
- بازیهای محلی ردهبندی سنی هم دارد؟
هر بازی، سن و اهداف و تعداد نفرات مشخصی دارد. من در طرحی که به شهرداری ارائه دادم بازیهای خانوادگی را نیز نوشتهام، بازیهایی که در آپارتمان نیز قابل انجام است. این دسته بیشتر مناسب دخترهاست.
- ماجرای طرحتان برای شهرداری چیست؟
بازیهای بومی مشهد را در جزوهای جداگانه تهیه کردم و اهداف و نوع بازیها و تاریخچه و هر اطلاعاتی که لازم بود را در آن نوشتم و رایگان دراختیار شهرداری گذاشتم. با همکاری فرهنگسرای شهر بهشت قرار شد این جزوه به مرحله چاپ برسد، من هیچ حقالزحمهای برای خود نخواستم. فقط قرار بود چند نسخه از آن را در اختیارم بگذارند، اما با گذشت یک سال از ارسال نوشتههایم هیچ اقدامی صورت نگرفت و در نهایت به بنده گفتند منصرف شدهاند.
- چرا حق الزحمه نخواستید؟
از همان ابتدای امر این کار برایم جنبه مادی نداشت، فقط میخواستم اثری در حوزه بازیهای بومی که مربوط به فرهنگ خودمان است باقی بماند.
- چه شده که چاپ کتابتان تا الان طول کشیده است؟
آن زمان، چون رایانه فراگیر نبود، امکان چاپ کتاب در فردوس را نداشتیم. سالهای ۶۶ و ۶۷ فقط ۱۵۰ هزار تومان هزینه تایپ مطالب کتاب را پرداخت کردیم. مشهد هم چند باری آمدم و رفتم، اما نگاه مسئولان آنقدرها باز نبود و فکر میکردند کار بیهودهای انجام دادهایم.
در مقابل همه آمد و شدهای من، جوابی دادند که هیچگاه فراموش نمیکنم؛ گفتند «برو فکر نون کن که خربزه آبه». این را در حالی گفتند که جمعی از مسئولان در اتاق نشسته بودند. متاسفانه با این وضعیت نتوانستم مجوز چاپ کتاب را بگیرم.
بعد، آن را به اداره تربیت بدنی خراسان و اداره تربیت بدنی بانوان کشور فرستادم و رایگان اطلاعاتم را در اختیارشان گذاشتم. آن زمان بود که وقتی رئیس اداره تربیت بدنی بانوان کشور به شهرستان فردوس آمدند و با من آشنا شدند کلنگ مجموعه ورزشی بانوان فردوس زده شد. اداره تربیت بدنی خراسان نیز کتاب را گرفتند؛ ولی هیچ بازخوردی نداشت.
- یعنی هیچ مسئولی هیچ انگیزهای به شما نداد و حمایت نکرد؟
فرزند اولم تازه به دنیا آمده بود و سالهای ابتدایی زندگی مشترکم را میگذراندم. برایم یک لوح تقدیر به همراه یک سکه بهار آزادی فرستاده بودند مبنی بر اینکه به خاطر زحماتی که کشیدیم انجمن بازیهای بومی-محلی درکشور ایجاد خواهد شد. من نیز مدتی مسئول مجموعه در استان بودم و بازیها را در نشریه تربیت بدنی چاپ میکردیم. بعد از بازیهای ساده محلی، شروع به جمعآوری بازیهای آهنگین و ریتمدار کردم.
- بازیهای آهنگین؟!
بله، بازیهایی که از ابتدا تا پایانش با شعر پیش میرود و این بیان شعرگونه، به آهنگ بازی کمک میکند. مثل بازی «گرگم و گله میبرم... چوپون دارم نمیذارم» سال ۸۶-۸۷ مجدداً اداره کل تربیت بدنی استان مرا دعوت کردند و خواستند به عنوان عضو مجموعه بازیهای بومی-محلی با آنها همکاری کنم.
- تجربه تلخی که داشتید باعث نشد این پیشنهاد را نپذیرید؟
خیر! چون من به کارم علاقه داشتم و دارم. با توجه به درخواست آنها پیشنویس بازیهای شعردار را برای مجموعه آماده کردم، ولی بعد از آن دیگر سراغی از من نگرفتند.
وقتی جویای مطالبم شدم هیچ کس به من جوابی نداد، بعد متوجه شدم چند نفر از صداقت من سوءاستفاده کرده و ایده و زحماتم را به اسم خودشان ثبت کردهاند و گفتهاند مشغول تحقیقات میدانی هستند، بنابراین هزینه و دستمزد پروژه را به آنها دادند. چون اصل یادداشتهایم را در اختیارشان گذاشتم، هیچ نسخهای از آن بازیها برایم نمانده است.
- چند بازی شعردار جمعآوری کرده بودید؟
۷۰ بازی که جمعآوریشان سه، چهار سال زمان برد.
- کجای کار خیلی اذیت شدید که هنوز یادتان است؟
همان وقتی که کتابی را که با هزار رنج و زحمت آماده کردم و جلوی مسئولی گذاشتم به من گفت: «برو فکر نون کن که خربزه آبه!» این جمله را هیچ وقت یادم نمیرود. خستگی چند سالهام با این حرف در تنم ماند.
من هیچ چشمداشتی به پول و موقعیت اجتماعی نداشتم؛ فقط میخواستم کار مثبتی انجام شود، یک کار که بماند. میخواستم برای کودکان نسل آینده کار کرده باشم؛ ولی هیچ کس نگفت خسته نباشی! همه در کارم سنگ میانداختند، الان هم همین طور است. حدود دو سال و نیم اهداف بازیها را برای شهرداری نوشتم و ویراستاری کردم، انتظار داشتم حداقل به عنوان یک شهروند که این کار را انجام دادهام بگویند دستت درد نکند!
- لحظه لذت بخش کارتان؟
در فردوس اولین تیم دانشآموزی بازیهای بومی-محلی را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تشکیل دادم، آنها در مسابقات اول شدند، بعد از مسابقه به من حتی یک شاخه گل یا تقدیرنامهای ساده ندادند، اما همین که بچهها اول شدند برایم کافی بود.
- برایتان پیش آمد که در میانه راه به مرحلهای برسید که منصرف شوید؟
خیر! من برای دنیا کار نمیکنم. اگر بخواهیم به بُعد دنیوی و مادی این کار نگاه کنم باید خیلی وقت پیش این کار را کنار میگذاشتم.
- بازیهایتان را در حال حاضر اجرا هم میکنید؟
زمستان پارسال برنامهای در فرهنگسرای رسالت داشتم که بعضی از این بازیها را به بچهها یاد میدادم و با هم بازی میکردیم. در جلسه اول با ۱۱۰ بچه کارمیکردم، ولی، چون در سنین متفاوتی بودند، نمیتوانستیم این تعداد را به خوبی مدیریت کنیم، بنابراین بچهها را تقسیم کردیم، هر جلسه که میگذشت بچههای جدیدی به جمع ما اضافه میشدند.
تنها نقطه ضعف به نظر من تعداد محدود جلسات بود. بازی، نیاز بچههاست و ما تنها یک جلسه در هفته کلاس داشتیم. مسئولان این برنامه میگفتند ما فقط برای یک ساعت کلاس میتوانیم با شما قرارداد ببندیم، خوب!
بهتر است کمی منعطف باشند تا خدمترسانی به این منطقههای محروم بیشتر شود، حتی گفتم اصلاً برایم حقالزحمه مهم نیست، چون وقتی میروم فرهنگسرا و میبینم بچه-ها با ذوق و شوق فراوان من را بغل میکنند و میگویند «وای خانم! شما آمدید.
چقدر خوشحالیم با شما بازی میکنیم!» این لذتبخشترین چیزی است که دوست دارم. چون من عاشق بچهها هستم. عاشق این هستم که ببینم بچهها پویا و پرتحرک دارند بازی میکنند.
- با بچههای خودتان یا بچههای فامیل چطور؟
بچههای فامیل من را خیلی دوست دارند. اگر قرار باشد بچههای خواهرم جایی را برای تفریح انتخاب کنند، آن، خانه ماست.
- بین بازیهایی که جمع آوری کرده اید کدام را خودتان بیشتر دوست دارید؟
هفتسنگ، خطبازی و یکقل دوقل. همیشه سنگ یکقل دوقل داشتم. اگر به رودخانهای، جنگلی و جایی میرفتم سنگ جمع میکردم.
- در بازیهایی که یاد داید کدام مخاطب بیشتری دارد؟
به نظرم همه بازیها دوست داشتنیاند؛ چون در هر بازی تحرک و پویایی و همدلی وجود دارد که باعث نشاط میشود.
- برای زنده کردن دوباره این بازیها چه پیشنهادی دارید؟
باید فرهنگسازی کنیم. اطلاعات باید بدهیم. با مدارس و آموزش پرورش نیز میشود گفتگو کرد. همکاریای که با شهرداری داشتم به همین خاطر بود. ظرفیت شوراهای محله و فرهنگسراها در اختیار شهرداری است و این امکان خوبی است برای معرفی و آموزش این بازیها.
* این گزارش پنج شنبه، یک مرداد ۹۴ در شماره ۱۵۵ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.