
با سرهنگ فتحالله برسیپور در عملیات بیتالمقدس
سـروش| آزادسازی خرمشهر از اتفاقهای به یادماندنی و غرور آفرین هشت سال دفاع مقدس است. شهری که زجر کشید، اما نمرد؛ جان به لب شد، اما زانو نزد. شهری که همه ایران بود؛ شهری ۳۶ میلیون نفری.
با سرهنگ فتحالله برسیپور، از پرسنل بازنشسته نیروی هوایی که در آن زمان در پایگاه هوایی بوشهر مشغول به خدمت بوده است، خاطراتی از آن روزها را مرور کردیم. او از رشادتهای دوستان خلبانش و ممکن شدن چیزی که به نظر غیرممکن میآمده است.
- میخواهیم بیشتر با شما آشنا شویم.
من سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی، فتحا... برسیپور هستم که در تاریخ اول بهمن ۱۳۵۵ برای تخصص مراقبت پرواز، کنترل ترافیک هوایی وارد نیروی هوایی شدم و در سال ۱۳۵۸ درجه گرفتم و به پایگاه ششم هوایی بوشهر منتقل شدم.
- یعنی یک سال پیش از شروع جنگ.
بله، یک سال از حضور ما در آن پایگاه نگذشته بود که صدام به کشور ما حمله کرد و جنگی نابرابر شروع شد. جنگی در یک طرف ایرانِ تنها بود و در طرف دیگرش نصف دنیا.
- پایگاه هوایی بوشهر و نقشش در آزادسازی خرمشهر چطور بود؟
پایگاه بوشهر یکی از اکتیوترین و عملیاتیترین پایگاهها بود. حتی از دو سه ماه پیش از حصر خرمشهر، هواپیماهای پایگاه برای عملیات شناسایی نیروهای عراقی که اطراف خرمشهر بودند پرواز میکردند.
بعد از اینکه خرمشهر به دست دشمن افتاد، ما تقریبا هر روز پروازهایی به منظور پشتیبانی نیروهای خودی و بمباران دشمن داشتیم که در این عملیاتها، چند تن از خلبانها نیز به شهادت رسیدند. یکی از این خلبانها، سرهنگ جهانگیر انقطاع بود که به شکلی ناجوانمردانه به شهادت رسید.
- میشود کمی در اینباره توضیح بدهید.
هواپیمای شهید انقطاع در یکی از عملیاتها مورد اصابت قرار گرفت و آسیب دید، اما او پیش از سقوط ایجکت کرد و به بیرون از هواپیما پرتاب شد. طبق کنوانسیونهای سازمان ملل، وقتی خلبانی ایجکت میکند، به هیچ وجه نباید مورد حمله قرار گیرد، دشمن فقط میتواند او را اسیر کند. اما صدامیهای بیوجدان او را روی هوا با پدافند زدند.
- از دوستان خلبان شما کس دیگری هم شهید شد که در خاطرتان مانده باشد؟
بله، سرهنگ غفور جدی که یکی از بهترین و شجاعترین خلبانهای کشور بود. خوب است حالا که نامی از او آمد، یادش کنیم و کمی از این شهید برایتان بگویم، چون یکی از افتخارات نیروی هوایی است. خلبان غفور جدی در امریکا فارغالتحصیل شده بود، آن هم با نمره ممتاز و به عنوان نفر برتر.
خلبان غفور جدی در امریکا فارغالتحصیل شده بود، او به حدی مهارت داشت که امریکاییها خواستند همانجا نگهش دارند
او به حدی مهارت داشت که امریکاییها خواستند همانجا نگهش دارند، مکاتباتی هم میکنند، اما وقتی با پدرش تماس میگیرند، میگوید «من پسرم را برای کشورم بزرگ کردم» و خلاصه غفور به کشور برمیگردد. او حتی برای شجاعتش در سالم نشاندن جنگندهای چند میلیون دلاری که دچار نقص فنی شده بود، یک درجه تشویقی گرفت.
اما اوایل انقلاب به دلیل دسیسهچینی عدهای که دنبال تسویه حسابهای شخصی و حسادتهای خود بودند و او را بدنام کردند، عذرش را خواستند و مجبور شد تسویه حساب کند و بازخرید شود.
اما وقتی جنگ شروع شد، برگشت آمد دم پایگاه و دژبان تعریف میکرد که به خدا دم در گریه میکرد و میگفت: «من دو سال دوره دیدم، کلی برای من هزینه شده، بگذارید بیایم بجنگم و دینی که به مملکتم دارم ادا کنم.»
فرمانده پایگاه هم موضوع را با شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری که آن زمان فرمانده نیرو بود در میان گذاشت و در نهایت هم با بازگشتش موافقت شد و هم درجههایش را به او برگردانند. او هم در یکی از عملیاتهای آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
- شما که در برج مراقبت و در بوشهر بودید چطور از اوضاع و احوال جنگ و به خصوص خرمشهر باخبر میشدید؟
هم از طریق دوستان و هم اخبار. یادم میآید یکبار که شیفت بودم یک هواپیمای سی-۱۳۰ اجازه فرود گرفت و گفت چند مجروح همراه دارد. من رفتم و با یکی دو تا از زخمیها که بسیجی هم بودند صحبت کردم و از وضعیت خرمشهر پرسیدم.
گفتند مردم شهر را خالی کردهاند، بیشتر خانهها خراب شده و عراق هم دو سه تا از لشکرهایش را آورده است توی شهر. خرمشهر اصلا وضعیت خوبی نداشت. همه ناراحت بودند، هم خوزستانیها هم مردم دیگر، بالاخره جزئی از کشورمان بود.
- با این وضعیت فکر میکردید روزی دوباره خرمشهر را پس بگیریم؟
راستش اصلا فکرش را نمیکردم. اما همانطور که امام گفتند «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
- اگر خرمشهر آزاد نمیشد، چه تاثیری برآینده جنگ داشت؟
ببینید، اگر خرمشهر آزاد نمیشد عراق به مرور پیشرفت میکرد و آبادان و دزفول و دیگر شهرهای مهم را میگرفت و نفوذش به داخل کشور بیشتر میشد. صدام هم همین خیال را داشت و وقتی قرارداد الجزایر را پاره کرد، خودش اعلام کرد که من ۴۸ ساعته خوزستان را میگیرم، یک هفته بعدش هم تهران حکومت اعلام میکنم، اما جهان دید که تا هشت سال نتوانست این کار را بکند و آخر با ذلت و خواری عقبنشینی کرد
- اولین بار خبر آزادسازی خرمشهر را چطور شنیدید؟
یادم هست اخبار ساعت دو بود، وقتی اعلام کرد که خرمشهر آزاد شده است؛ گریه کردیم، همه از خوشحالی گریه کردیم. خرمشهر خاک کشورمان بود.
* این گزارش پنج شنبه، ۷ خرداد ۹۴ در شماره ۱۴۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.