این خاصیت فوتبال است که همیشه با تعصب و هیجان همراه بوده است. هم برای بازیکنان آن و هم برای دوستدارانش. آنطورکه مهدی ایماننژاد، دروازهبان پیشکسوت محله فلسطین میگوید، این تعصب و غیرت در گذشته بیشتر هم بوده است.
ورود این ورزشکار قدیمی ۶۶ ساله به دنیای فوتبال با ماجرای سادهای آغاز میشود و تا رسیدن به نقطه اوج که کسب عنوان دروازهبان برتر کشور است، ادامه پیدا میکند و سرانجام با رخدادن حادثهای برای همیشه از بازیکردن فوتبال بازمیماند.
از همان دوران کودکی بعداز رفتن به کلاس اول دبستان، بهدلیل قد و قامت بلند و کشیدهای که دارد، در تیم والیبال مدرسه ثبتنام میکند و تا دوران نوجوانی این ورزش را ادامه میدهد، اما اتفاقی، او را به فوتبال علاقهمند میکند.
شهروند قدیمی محله فلسطین تعریف میکند: از مدرسه به خانه میآمدم که بچههای محلهمان را مشغول بازی فوتبال دیدم. آن روز دروازهبان یکی از تیمها نیامده بود و بچهها از من خواستند در دروازه بایستم. من هم قبول کردم. اتفاقا گل هم نخوردم و همین بازی باعث شد از آن روز به بعد دروازهبان تیم محله شوم.
او اضافه میکند: قد و دستان کشیدهام، کمک خوبی برای من بود و باعث میشد بهراحتی توپها را بگیرم. در دبیرستان هم دروازهبان بودم و همان زمان در مسابقات فوتبال دبیرستانهای مشهد به عنوان بهترین دروازهبان انتخاب شدم. این اتفاق ورود من به ورزش حرفهای فوتبال را رقم زد.
ایماننژاد بعد از انتخاب بهعنوان بهترین دروازهبان دبیرستانهای مشهد، به یکی از تیمهای باشگاهی دعوت میشود. او دراینباره میگوید: سال ۱۳۴۴ بهعنوان دروازهبان تیم «کُلُنی خراسان» بازی کردم. این تیم از برترین نوجوانان فوتبالیست خراسان تشکیل شده بود.
پساز مدتی هم به تیم استقلال (تاج قدیم) مشهد دعوت شدم که یکسال بعد با همین تیم، قهرمان تیمهای باشگاههای مشهد شدیم و من هم به عنوان بهترین دروازهبان مشهد انتخاب شدم.او با یادآوری آن روزها لبخند میزند و ادامه میدهد: خیلی خوشحال بودم و با تمام وجود تمرین میکردم.
آن زمان معلم خاصی برای تمرین دروازهبانی در مشهد نبود و من خودم به همراه یکی از افراد تیم تمرین میکردیم. یادم است من داخل دروازه میایستادم و او هم با فاصله و در جهتهای متفاوت توپ را به طرف من شوت میکرد. درواقع من با تمرینات شخصی، دروازهبانی را آموختم و هیچ مربی و استادی نداشتم.
چون آن زمان از مترجم خبری نبود، من فقط با اشاره دست وپا از او آموزش میگرفتم
تیم فوتبالیست قدیمی محله فلسطین، بعداز قهرمانی تیمهای باشگاهی مشهد، برای شرکت در مسابقات باشگاهی کشور به تهران میرود. او دراینباره میگوید: قبلاز آنکه ما برای مسابقات باشگاهی به تهران برویم، مسئولان تیم (استقلال) یک مربی مجار را برای تمرین آورده بودند.
او علاوهبر تمرین با اعضای تیم، مدت یک ماه نیز با من تمرین دروازهبانی میکرد. این اولین و آخرین باری بود که من یک مربی تمرینی داشتم. البته این مرد مجار به هیچ وجه فارسی نمیفهمید و، چون آن زمان از مترجم خبری نبود، من فقط با اشاره دست وپا از او آموزش میگرفتم.
وی ادامه میدهد: بعد از دو ماه تمرین مداوم، به تهران رفتیم. در بین تیمهایی که آمده بودند، فقط تیمهای تهرانی قوی بودند و خیلی هم ادعا داشتند. آنها از بهترین امکانات مانند مربی خارجی، ورزشگاه اختصاصی و... برخوردار بودند؛ درحالیکه ما هیچگونه امکاناتی نداشتیم.
بعد از استراحتی یکروزه مسابقات برگزار شد و ما بعداز شکست چند تیم معروف تهرانی و کشوری، عنوان قهرمانی فوتبال باشگاههای ایران را به دست آوردیم و من نیز بهعنوان دروازهبان برتر انتخاب شدم.
ایماننژاد در ادامه خاطرهای از آن بازی تعریف میکند: بعد از مسابقه، باخبر شدیم چند خبرنگار روزنامههای ورزشی قصد مصاحبه با تیم ما را دارند. به همین دلیل ما در گوشهای از ورزشگاه منتظر مصاحبه خبرنگاران شدیم، اما کسی به سراغ ما نیامد. ما هم بعد از یک ساعت به محل اقامتمان برگشتیم.
او ادامه میدهد: شب همان روز باخبر شدیم برخی از طرفداران متعصب تیمهای تهرانی مانع از مصاحبه خبرنگاران با تیم ما شدهاند و حتی یکی از خبرنگاران را که تصمیم به مصاحبه با ما داشته، تهدید به ضرب وشتم کردهاند. به هر حال قهرمانی ما در آن سال در هیچ روزنامه و رسانهای منعکس نشد.
این ماجرا باعث ناراحتی آنهاست، اما تصمیمشان برای کسب قهرمانی تیمهای باشگاهی ایران در سال آینده نیز استوارتر میشود: سال بعد هم تیم ما در مسابقات باشگاهی ایران مقام اول را به دست آورد که این مسئله ناراحتی شدید تهرانیها را در پی داشت.
«پس از پایان دو دوره قهرمانی، به تیم آریای (مشهد) پیوستم که در این مسابقات هم با این تیم، برای سومینبار در مسابقات باشگاهی ایران شرکت کردیم و عنوان قهرمانی را به دست آوردیم. بعد از قهرمانشدن با این تیم سال بعد به تیم پاس (مشهد) پیوستم و در همان سال نیز در مسابقات باشگاهی کشور که در بندر انزلی برگزار میشد، شرکت کردیم.»
او خاطرهای شنیدنی هم از این دوره بازیهای باشگاهی در بندرانزلی تعریف میکند: در مرحله نیمهنهایی این دوره از بازیها ما با تیم بندر انزلی بازی داشتیم. باشگاه از طرفداران این تیم پر بود. آنها بدون وقفه تیم خودشان را تشویق میکردند.
ما که چند دوره قهرمانی باشگاهی ایران را در پرونده داشتیم، خاطرمان جمع بود برنده میشویم. مسابقه شروع شد و توانستیم در دقایق اول یک گل به بندر انزلی بزنیم. طرفداران تیم انزلی از ناراحتی درحال منفجرشدن بودند.
ایماننژاد ادامه میدهد: در این هنگام داور بازی روش خود را عوض کرد و در عرض چند دقیقه به جرم خطا یکی از بازیکنان ما را اخراج کرد.
چنددقیقه بعد هم یکی دیگر از بازیکنان و تا پایان بازی دونفر دیگر را نیز اخراج کرد! با وجود اینکه چهارنفر از بازیکنان ما از بازی اخراج شده بودند، بهدلیل تعصبی که به تیم و شهرمان داشتیم، با همان یک گل بازی را بردیم. در بازی بهقدری بازیکنان تیم بندر انزلی به طرف دروازه حمله کردند و به عمد خودشان را به من زدند که من در پایان بازی بیهوش و به بیمارستان منتقل شدم.
ایماننژاد بعداز بازگشت از مسابقات باشگاهی انزلی به تیم ابومسلم میپیوندد و بهعنوان دروازهبان اول این تیم مشغول میشود. او در سال ۱۳۴۵ با تیم ابومسلم در لیگ تخت جمشید شرکت میکند و پس از پیروزیهای متعدد تیم ابومسلم، به لیگ برتر صعود میکنند.بازی او مورد توجه مسئولان تیم ملی قرار میگیرد و سرانجام به تیم ملی دعوت میشود.
دروازهبان آن سالهای تیم ابومسلم دراینباره توضیح میدهد: سال ۱۳۵۲ طبق نظرسنجی که درباره دروازهبانهای معروف ایران انجام شد، من بهعنوان برترین دروازهبان سال ایران انتخاب شدم.
طبق نظرسنجی که درباره دروازهبانهای معروف ایران انجام شد، من بهعنوان برترین دروازهبان سال ایران انتخاب شدم
با این انتخاب توجه مسئولان تیم ملی به طرف من جلب شد و برای دروازهبانی تیم ملی دعوت شدم. او نخستین بازیکن شهرستانی است که بهعنوان یکی از دروازهبانهای تیم ملی انتخاب میشود.
چون به گفته او همیشه بازیکنان تیم ملی ناعادلانه از بین ورزشکاران تیمهای تهرانی انتخاب میشدند.
ایماننژاد در سال ۱۳۵۴ به عضویت تیم ملی درمیآید و بازیهای تمرینی خود را آغاز میکند، اما این پیوستن مدت زیادی طول نمیکشد و او در حادثهای تلخ برای همیشه از فوتبال و تیم ملی خداحافظی میکند: خیلی از پیوستن من به تیم ملی نگذشته بود که قرار شد یک بازی تدارکاتی بین تیم اول و دوم ملی انجام شود تا بازیکنان اصلی تیم انتخاب شوند. در این بازی بازیکنانی همچون قلیچخانی، همایون بهزادی، اکبر مالکی و مصطفی عرب نیز شرکت داشتند.
او ادامه میدهد: هنوز چنددقیقه از شروع بازی نگذشته بود که یکی از بازیکنان تیم مقابل با عبور از همه مدافعان به طرف دروازه تیم ما حرکت کرد و ضربهای محکم به طرف دروازه شوت کرد.
من برای گرفتن توپ با سرعت، بالا پریدم که برای یک لحظه درد شدیدی در پایم احساس کردم، اما به آن توجهی نکردم و توپ را گرفتم. درد هر لحظه بیشتر میشد، اما سرنوشت من به این بازی گره خورده بود و باید تا آخر بازی مقاومت میکردم. باوجود درد شدید در ناحیه پا، ۹۰ دقیقه دروازه را حفظ کردم.
با سوت داور از شدت درد به زمین میافتد و او را به بیمارستان منتقل میکنند. این حادثه باعث میشود برای چندماه از فوتبال دور شود.
باوجود اینکه ایماننژاد پساز این اتفاق میتواند به ورزش ادامه بدهد، اما «در بیمارستان درباره حادثهای که برایم رخ داده بود زیاد فکر میکردم و با خودم عهد بستم بعداز بهبود، ورزش حرفهای را کنار بگذارم. گرچه چندروز بعد یکی از مسئولان تیم ملی که چندینبار در بیمارستان به ملاقاتم آمده بود و میدانست بهبود یافتهام، به دیدن من آمد وگفت: اگر بخواهم میتوانم به تیم ملی بازگردم. اما من قبول نکردم.»
فوتبالیست پیشکسوت محله فلسطین باوجود جدایی از ورزش حرفهای، فعالیت ورزشی خود را تا همین امروز ادامه داده است. او اکنون هر روز برای پیادهروی و ورزش به بوستانهای محله فلسطین میرود.
با اهالی محله نیز رابطه بسیار خوبی دارد و اوقات فراغت خود را با برخی از همسنوسالهایش در مغازه بهمرور خاطرات گذشته و نگاهکردن آلبوم عکسهای ورزشی قدیمی میگذراند. در این میان، بعضی از نوجوانهای محله که میدانند او روزگاری فوتبالیست بوده به او مراجعه کرده و سؤالات خود را درباره فوتبال از او میپرسند و او هم با روی باز، آنها را راهنمایی میکند و اگر بتواند به دیدن بازیهای آنها نیز میرود.
ایماننژاد در پایان صحبتهایش با اشاره به وضعیت فوتبال مشهد میگوید: در سالهای گذشته باوجود اینکه بیشتر فوتبالیستهای مشهد از هیچگونه حمایت مالی واقتصادی برخوردار نبودند، اما مشهد از قطبهای فوتبال کشور بود.
بسیاری از فوتبالیستهای ما در آن زمان با پول کارگری و بعد از پایان کارهای روزانه به تمرین فوتبال میپرداختند و با وجود این، ما همیشه موفق بودیم. آنها احترام پیراهن و شهر خود را نگه میداشتند و روی تیمشان تعصب داشتند. اهانت به تیم آنها مثل اهانت به ناموسشان بود، اما بازیکنان امروز ما دیگر این تعصب را ندارند و حالا پول در فوتبال حرف اول را میزند.
* این گزارش شنبه ۱۶ فروردین ۹۳ در شماره ۹۸ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.