
ورزش برای برخی افراد، سرگرمی و تفریح، اما برای تعدادی، از سر عشق و بخش اصلی زندگی است؛ بهحدی که حاضرند سهم عمدهای از زندگی خود را بدون هیچ چشمداشتی، صرف ورزش حرفهای کنند.
یکی از همین افراد، علی آقاییفر، کونگفوکار محله فرهنگیان است که قهرمانی در مسابقات آسیایی دبی سال ۸۳، کسب مدال طلا در مسابقات آسیایی سال ۸۴ ترکیه و کسب ۷ عنوان اولی در مسابقات کشوری، بخش کوچکی از افتخارات اوست.
ورزشکاری که دارای کمربند مشکی دان ۳ بینالمللی تکواندو از ITF، مربیگری بینالمللی تکواندو ITF، عضو تیمملی کونگفو (ووشو)، دارای گواهینامه مربیگری و داوری ملی از فدراسیون ورزشهای رزمی و صاحب سبک چویلیفوت کونگفو در استان خراسان بزرگ است؛ اما همانند بسیاری از قهرمانان ملی و بینالمللی، مورد بیمهری و فراموشی قرار گرفته است.
البته او باوجود تمام بیتوجهیها، هنوز هم به عشق کونگفو (ووشو)، این ورزش را کنار نگذاشته و در ساعتهای غیرکاریاش، آموزش علاقهمندان را برعهده دارد؛ کسانی که تعدادشان تاکنون به بیشاز هزار نفر رسیده است.
سال۶۸، هشتساله بوده که وارد رشته تکواندو میشود. پدرش که رزمیکار بوده، دست او را گرفته، به باشگاه برده و ثبتنامش کرده تا او زیرنظر استاد مرحوم وفایی، کارش را شروع کند. خودش از آن سالها اینطور یاد میکند: «روزی سهساعت تمرین میرفتم و درکنارش، دوومیدانی و کوهنوردی هم کار میکردم تا بدنم قویتر شود.
بعداز دوسال، یوگا را هم شروع کردم. حدودا طی ۱۰سال، دان ۳ و مدرک مربیگری را در رشته تکواندو گرفتم. سال ۷۷ با درخواستهای صمد علیزاده که آن زمان، دبیر فدراسیون ووشوی کشور بود و مبارزات من را در تکواندو دیدهبود و از عنوانهایم خبرداشت و همچنین جهانگیری، مسئول کمیته داوران همین فدراسیون، وارد رشته رزمی ووشو شدم و تمریناتم را زیرنظر آقای علیزاده، در تهران شروع کردم.
بهخاطر علاقهام و برای اینکه زیرنظر اساتید خوب و باتجربه ووشو کارکنم با خرده درآمدی که از شغل آزاد داشتم، بیشاز یکسال، هر هفته، دوبار برای تمرین، به تهران میرفتم و برمیگشتم.»
وقتی برای تمرین به تهران میرفته، در مسیر رفتوبرگشت فقط مجلات و کتابهای رزمی را میخوانده، همه این کتابها و مجلات را هم، از پول توجیبیهایش میخریده. او هنوز هم به مطالعه در این حوزه، علاقه زیادی دارد؛ «یادم میآید آن زمان یک مجله بینالمللی رزمی با عنوان کمربند مشکی منتشر میشد که مطالبش به زبان اصلی و لاتین بود.
من این مجله را در تهران از کتاب فروشیهای دور میدان انقلاب میخریدم و میدادم برایم ترجمه کنند. میخواستم اطلاعاتم درزمینه ورزش رزمی، جهانی و بهروز باشد. الان هم بهجرئت بگویم کتاب و مجله رزمیای نیست که مطالعه نکرده باشم.»
علی آقاییفر برای افزایش مهارتش در حوزه ورزشهای رزمی فقط به کتابها و تمرینات خودش، در باشگاه اکتفا نکرده و هرزمان که دورههای آموزشی و تخصصی در این حوزه برگزار شده، او در آن شرکت کرده و این روند همچنان ادامه دارد.
خودش میگوید: «در طول عمر ورزشیام، زمانهایی بوده که از نظر مالی، واقعا در تنگنا بودهام. باوجوداین، از هزینههای ورزشیام کم نکردم؛ برای نمونه روزی که تصمیم گرفتم مدرک مربیگری درجه ۳ در کشور را بگیرم، هزینههایش زیاد بود و دست من هم خالی، اما از بانک وام گرفتم و دورهها را شرکت کردم.»
علاقه آقاییفر به ورزش رزمی، او را بهسمت مربیگری هم کشانده؛ این تجربهای است که از همان دوران نوجوانی و جوانی به آن دست پیدا کرده و شاگرد آموزش داده است؛ شاگردانی در ردههای سنی مختلف از کودک و نونهال گرفته تا نوجوان، جوان و بزرگسال که بیشتر آنها در رشته ووشو آموزش دیدهاند؛ «از سال ۸۰ تاکنون، بیش از هزار نفر در رشته ووشو و بیشاز ۱۰۰ نفر در تکواندو تربیت کردهام و عکس سهدرچهار بیشتر آنها را به رسم یادگاری و به یاد خاطراتمان، نگه داشتهام.
در تمام اینسالها با جانودل، با شاگردانم کار کردهام؛ حتی زمانهایی بوده که شاگردی، شهریه ماهانهاش را نداشته و من از جیبم گذاشتهام یا بدون اینکه شاگردم متوجه شود، هزینه خرید لباسش را پرداختهام و اینها بهخاطر این بوده که خودم در راه رسیدن به موفقیت و کسب افتخار در میادین بینالمللی، سختیهای زیادی کشیده ام. حالا هم خوشحالم؛ چراکه یکی از همین شاگردانم، امروز مربی بنامی شده است.»
آقاییفر تاکنون ۱۷ داور و مربی نیز تربیت کرده و از بین شاگردانش، جواد قزلسفلو با کسب عنوان قهرمانی آسیا و جهان در سال ۹۲ کاپیتان تیم ملی جوانان کونگفو شده است. جواد غلامی نیز در همین رشته، عنواندار قهرمان بینالمللی است و همچنین برادران وحیدپور، قهرمانی آسیا را در کارنامه خود دارند.
از سال هشتاد تا کنون بیش از هزار شاگرد در رشته کنگفو و حدود صد شاگرد در رشته تکواندو تربیت کردهام
«در بیشتر استانها، مسابقه دادهام و هرچقدر که فکرش را بکنید، مدالهای مختلف کشوری دارم. یکبار در مسابقات انتخابی تیم ملی که در یزد برگزار شد، با شکست رقیبانم اول شدم. در همین دوره، دو تا از شاگردانم که کارشان هم خوب بود، مقامی کسب نکردند. برای اینکه آنها انگیزهشان را از دست ندهند، مدالم را به یکی از آنها و جایزهام را به دیگری اهداکردم و فقط لوح تقدیرش برای خودم ماند.»
آمیخته بودن زندگیاش با ورزش، حتی در دوران خدمت سربازی هم ادامه داشته. آن زمان وقتی به لشکر ۸۸ زاهدان اعزام میشود، در محل پادگان، آسایشگاه مخروبه و باقیماندهای از زمان جنگ بوده که در آتش سوخته و درِ آن هم قفل بوده است.
آقاییفر، پیشنهاد بازسازی آن را بهعنوان ورزشگاه، به فرمانده گردان که علاقهمند به ورزشهای رزمی بوده، میدهد. فرمانده هم قبول میکند و میگوید تمیزکردنش با خودت، تجهیزاتش با من؛ «قفل درِ آسایشگاه را که باز کردیم، داخل و سقفش پر از موش و تمام دیوارها بهخاطر سوختگی، سیاه بودند.
با پول توجیبی خودم و یکی از سربازان تهرانی که وضع مالی خوبی داشت، رنگ خریدیم و با کمک چند سرباز دیگر، آنقدر دیوارها را رنگ زدیم تا سفید و آسایشگاه مرتب شد. نصف فضا را تشک کشتی انداختم و بقیه فضا را هم محل تمرین ورزش رزمی کردم. خودم هم مسئول آموزش شدم. هر روز صبح، کادریها و بعدازظهرها هم به سربازان، بهرایگان تمرین میدادم.»
این حرکت او بعدها، خاطره خوب دیگری برایش رقم میزند؛ «یک روز گوشیام زنگ خورد و کسی از پشت خط پرسید: آقای آقاییفر؟ بعد هم گفت: از دفتر امام جمعه سبزوار تماسمیگیرم، گوشی خدمتتان، حاجآقا با شما کار دارند.
گوشی را که به نفر دیگر داد، آقایی از آن طرف خط گفت: خوبید استاد؟ بعد از کمی صحبت، متوجه شدم ایشان امام جمعه سبزوار هستند که در زاهدان بههمراه کادریها و سربازان، زیرنظر من کونگفو و تکواندو یاد گرفتهاند. آن روز تماس گرفته بود تا حالم را بپرسد که واقعا شوکه شدم.»
یکی از آرزوهای بزرگ ورزشیاش، درخشش در میادین جهانی بوده که بهدلیل آسیبدیدگی پا، هیچوقت نتوانسته در آن شرکت کند؛ «ورزشهای رزمی، همیشه با آسیب همراه است و من هم از این صدمات، دور نبودهام. الان دچار ضعف عضلات شدهام، شکستگی روی استخوان پایم که از مسابقات به یادگار مانده، همچنان نیاز به درمان دارد.
مینیسک پایم هم در یکی از مسابقات تهران پاره شد و نیاز به جراحی داشت که، چون آن زمان، کادر پزشکی کمکی نکرد، نتوانستم عملکنم. تا امروز هم هنوز نتوانستهام هزینه جراحی را تامین کنم و با درد این آسیب زندگی میکنم. درحالحاضر بعد از سالها، وضعیت مینیسکم بهحدی خراب شده که گاهی در خیابان، استخوان زانویم بیرون میزند و نمیتوانم حرکت کنم. بهخاطر همین مسائل، به خانوادههایی که فرزندانشان را به ورزشهای رزمی میفرستند، توصیه میکنم درصورت آسیبدیدن آنان، حتما دنبال درمان باشند تا وضعیتشان وخیم نشود.»
او که دارای مدرک مربیگری درجهیک ملی در رشتههای رزمی، مربیگری پیشرفته ووشو، داوری ملی درجه یک، دان ۴ بینالمللی ووشو، حکم تربیت مربی از هنرهای رزمی پرتحرک آمریکا، دارای کمربند مشکی در سبکهای مختلف ووشو، دیپلم قهرمانی آسیا و دارنده ۲۵ مدال از مسابقات داخل کشور است، از وضعیت فعلی خود ناراضی است و میگوید: «حمایتنکردن از ورزشهای انفرادی باعث شده تا من بهعنوان قهرمان آسیا که عنواندار مدالهای رنگارنگ مختلفی در کشور هستم، بهجای اینکه وارد حرفهای درزمینه ورزش تخصصی خودم بشوم، برای گذران زندگی، مجبور به داشتن شغل دوم و سوم شوم.
در حال حاضر نگهبانی و کار در تاسیسات یکی از مجموعههای ورزشی را برعهده دارم. از مسئولان میپرسم جایگاه امروز کسی که ۳۰ سال در ورزش، زحمتکشیده و کارنامه درخشانی هم دارد، باید این باشد؟»
توصیه علی آقاییفر، این است که اگر مسئولان میخواهند ورزش انفرادی در ایران، باوجود افراد بااستعداد، رشد کند همچون بازیکنان فوتبال به آنها بها بدهند.
او خودش را بهعنوان یک قهرمان که امروز جایگاهی در جامعه ورزشی ندارد، تبلیغی منفی برای ورزش حرفهای میداند و تعریف میکند: «برای ورزش تلاش بسیار کردم و علاوهبر عمرم، هزینه زیادی پای آن گذاشتم، اما هیچ نتیجهای نداشت. بههمین دلیل اگر روزی مدالهایم در بهترین جای خانه نگهداری میشد، امروز وسیله بازی دختربچههایم شده و حتی همان طلای آسیایی هم، دیگر برایم ارزشی ندارد؛ تاجاییکه وقتی همسرم از آن استفاده میکند تا میخی به دیوار بکوبد، دلم نمیلرزد.
با خودم همیشه میگویم اگر از چنین آیندهای خبر داشتم، حرفهای بهدنبال ورزش نمیرفتم و این همه زمان نمیگذاشتم که حالا حسرت یک پیادهروی با خیال راحت به دلم بماند. البته با تمام این حرفها، هیچوقت از تجربههای تلخی که داشتم، برای شاگردانم نمیگویم تا مبادا آنها از آینده ورزشی خود ناامید شوند. همیشه نیز تشویقشان میکنم که روزی پا بر سکوی اول جهان بگذارند.»
درحالحاضر، آقاییفر همچنان به ورزش ادامه میدهد و هر روز، نهتنها خودش به تمرینکردن در باشگاه میپردازد، بلکه علاقهمندان به رشته کونگفو را نیز در چندین سالن آموزش میدهد.
آقاییفر در منطقه قاسمآباد که محل سکونت خودش نیز هست، شاگردان زیادی تربیت کرده و به گفته خودش، کسانی برای آموزش، پیش او میآیند که روزی پدرانشان شاگرد او بودهاند. او معتقد است از محدوده قاسمآباد، میتوان قهرمان المپیک تربیت کرد؛ افرادی که برای پیشرفت کردن، نیاز به حمایت و پشتیبانی مسئولان دارند.
* این گزارش چهارشنبه، ۱۹ اسفند ۹۴ در شماره ۱۸۸ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.