انگار که از توی فیلمها سردرآورده باشد و شخصیت یک فیلم باشد، یکی از همان کاسبهای قدیمی با تسبیح توی دستشان که گویش حاجیبازاری و آقامنشانه مخصوص به خودشان را دارند. لوطی و داشمشتی مهربان و بخشنده. «ابراهیم صفایی» کاسب قدیمی محله چمن همه این خصوصیات را دارد. وقتی که با او وارد گفتوگو میشوم میفهمم که ید طولایی در کمک به اهالی و در و همسایه دارد. نزدیک به چهارسال است که یک کاغذ پشت در مغازه چسبانده تا هرکس ندارد هرچه میخواهد رایگان از مغازه بردارد و ببرد، برای اینکار هم یک حساب دفتری باز کرده و اسم این مشتریها را داخل آن مینویسد فقط به خاطر اینکه مشتری روی خرید داشته باشد و بعد هم هزینهای از او دریافت نمیکند. معتمد محله است و حلال مشکلات اهالی و کلی فعالیت دیگر که همه را طی این 10سال کاسبی انجام داده است. اما چیزی که حالا بهانه گفتوگوی ما با او شده است کاغذی است که 10روز بعد از خبر شیوع ویروس کرونا و با خانهنشینشدن مردم میزند پشت در مغازهاش. کاغذی با این جملات: عزیزانی که به دلیل کرونا دچار آسیب مالی شدهاند میتوانند از این فروشگاه به صورت حساب دفتری خرید کنند و حساب دفتری داریم.
با آقای صفایی توی همین مغازه یادشده گفتوگو میکنیم. مغازهای که حالا پسر و شاگردش که او هم حالا حکم پسرش را دارد آن را میچرخانند. به گفته او، در طول شبانهروز یک ساعت هم این مغازه بسته نمیشود تا همیشه درش به روی مردم باز باشد. از او میپرسم که چه اتفاقی باعث شده است که پا در این مسیر بگذارد؟ میگوید: پدرم هم کاسب بود. از آن کاسبهای مشتی قدیمی که دست دهنده دارند و به فکر خدمت به خلق خدا هستند اما او را تا زمان فوتش نشناختم. وقتی فوت کرد مجلس ختمش غلغله شد. مردم یکی یکی میآمدند و از کمکهای پدر میگفتند. توی همان بحبوحه یکی از کاسبانی که اینجا چایخانه داشت آمد مجلس. آمد در گوش من گفت که پدرم مبلغی را به او بدهکار است. مبلغ زیادی هم بود! اما نپرسیدم چرا. فقط شرمنده شدم و سریع هزینه را پرداخت کردم. بعد به من گفت که این نذر پدرم بوده است که درخواست کرده بعد از فوتش ادا شود. پدرم نذر کرده بود که هرکس از روستایی میآید و گرفتار است و پولی ندارد، هرکس که گرسنه است و تکهنانی برای خوردن ندارد به حساب پدرم به او چای و صبحانه بدهند.
او هم حالا راه پدرش را پیش گرفته است. تعریف میکند که از همان دوره جوانی دستش توی کار خیر بوده و تعداد دختر و پسرهایی که برایشان عروسی گرفته از دستش در رفته است. حالا سه، چهار سال است که برگهای پشت شیشه چسبانده که افرادی که بضاعتش را ندارند بیایند داخل مغازه و روی خرید داشته باشند، در این مغازه حساب دفتری باز کرده برای مشتریهایی که خودش تشخیص میدهد توان پرداخت ندارند. این حساب را هم هیچ وقت با این مشتریها صاف نمیکند و میگوید که هیچ زمانی به فکر برگشت مبلغی که برای اینکار کنار میگذارد نیست. بعد از اینکه او چنین اقدامی میکند پشتبندش کاسبها و نانواها و کاسبهای دیگر هم در محله اینکار را شروع میکنند. میگوید: آرزوی من این است که هر کاسب و بازاریای در صنف خودش به نحوی هوای مردم را داشته باشد. از کمک نترسد و دل و جگرش را داشته باشد و بداند خدا خودش کمک میکند.
او یک کاسب واقعی است! یعنی به چم و خم کار وارد است و کاسبی را فقط یک شغل نمیداند که صبح بیاید در دکان را باز کند، فقط به فکر در باز کردن باشد و بعد دکان را ببندد و برود. او میگوید این شغل اصولی دارد که هرکسی که به آن ورود پیدا میکند اول باید آن را آموزش ببیند. میگوید: کاسبی احکام دارد! و هرکسی که میآید توی این شغل باید احکام کاسبی را بلد باشد. حالا دوره و زمانه اینطور شده که پدرهای پولدار سرمایه را میدهند دست بچهها و میگویند برو مغازه بزن و پول درو کن! اما بیشتر این بچهها چیزی از کاسبی نمیدانند. نمیدانند کمفروشی چیست، راه و روش درآوردن نان حلال چیست. نمیدانند کاسب باید حبیب خدا باشد و کمک حال مردم باشد و دل بزرگ داشته باشد.
اما اقدام جدید او در این روزهای شیوع ویروس کرونا و خانهنشینشدن مردم همان کاغذی است که روی آن نوشته شده مردم میتوانند در این شرایط به صورت حساب دفتری از مغازه خرید کنند. میپرسم که چطور این تصمیم را گرفته و پاسخ میدهد: حالا که بیشتر مردم خانهنشین شدهاند خانوادهها بیشتر دور هم توی خانه جمع میشوند و خورد و خوراکشان هم بیشتر میشود. خودم را گذاشتم جای آن پدر خانهنشینی که شرمنده زن و بچهاش میشود، کارگر روزمزدی که جیبش خالی است و حالا در این شرایط نمیتواند نان حلال سر سفره ببرد. کاسبها باید توی این شرایط هوای مردم را بیشتر داشته باشند تا بتوانیم این بحران را هم با کمک هم پشت سر بگذاریم.