سر و وضع مرتب و اتوکشیدهای دارد. بازنشسته ژاندارمری قدیم است. به گفته خودش این شیکپوشی یادگار دوران خدمت است. محمدحسین قویدل متولد سال ۱۳۲۵ و ساکن محله شهید کلاهدوز است. او از خاطرات خدمتش در نظام برایمان میگوید.
قویدل که به توصیه پدرش خدمت در ژاندارمری را انتخاب کرده بود، میگوید: پدرم نظامی نبود، اما اعتقاد سفتوسختی به نظم و انضباط داشت. او این نظم و سختکوشی را در من نمیدید. یک روز یکی از دوستان پدرم که نظامی بود، به خانهمان آمد. او به پدرم گفت تنهاجایی که میتواند به محمد نظم و سختکوشی را بیاموزد، نظام است.
او اینطور ادامه میدهد: راستش من هم از ابهت و لباس نظامی که به تن دوست پدرم بود، خیلی خوشم آمد. برای همین این پیشنهاد را پذیرفتم و بهواسطه همین دوست پدرم در هنگ نظامی ژاندارمری مشهد استخدام شدم.
او سختترین روزهای خدمتش را دوران آموزشی میداند: هر روز از ساعت ۶ بیدار میشدم و تا حوالی عصر مدام مشغول آموزشهای نظامی بودم. عصر که به آسایشگاه میرفتم، مثل جنازه میافتادم. یکیدو بار قصد ترک نظام را داشتم، اما بهدلیل قولی که به پدرم داده بودم و برای آنکه آبروی پدرم پیش رفیقش نرود، تحمل کردم.
آقا محمدحسین پس از گذراندن دوران آموزشی، پنجسال از خدمتش را در هنگ مرزی سرخس میگذراند: مرزبانی از لحاظ امکانات در حد صفر بود. برق و آب و گاز وجود نداشت. آب آشامیدنی را با تانکر از سرخس میآوردند.
به گفته قویدل، تنهاابزار پیشرفته موجود در این پاسگاه مرزبانی یک یخچال نفتی بود: این یخچال، جعبهای مربعشکل در ابعاد دو در دو متر بود و همه مایحتاج غذایی بهویژه گوشت مصرفی را در آن قرار داده بودند. در قسمت زیرین یخچال یک منبع نفت کوچک با ظرفیت نیملیتر بهعنوان سوخت یخچال قرار داشت. نیملیتر نفت که داخل این محفظه میریختی، تا چندین روز کار میکرد و همهچیز را خنک و سالم نگه میداشت.
او و دوستانش در آن پنجسال با قاچاقچیان موادمخدر مبارزه میکردند: دوقانها الاغهایی بودند که قاچاقچیها تربیت میکردند. حیوان بدون سوار از سرخس به افغانستان میرفت. آن سوی مرز مواد بارش میکردند و دوباره همین راه را برمیگشت. گاهی هم کاروانها با خود موادمخدر میآوردند. ما در کلانتری میبایست حواسمان هم به حیوان میبود، هم به افراد قاچاقچی.
یکی از خاطرات خوشایند محمدحسین قویدل از سالهای خدمت در هنگ مرزی سرخس، صید ماهی از رودخانه مرزی هریرود بود. او میگوید: در سال ۱۳۴۵ این رودخانه بسیار پرآب و خروشان بود. پهنای آن در زمان خشکسالی به پانزده تا بیست متر میرسید و همیشه آب داشت. اوقات فراغت با قلاب ماهیگیری به کنار هریرود میرفتیم و ماهیهای چندکیلویی بسیار بزرگی میگرفتیم. بعد ماهیها را همانجا کباب میکردیم و میخوردیم. مزه و طعم آن ماهیها هنوز زیر زبانم مانده است.