قرار بود درباره کلینیک ویژهای که در محله المهدی درحال ساخت است، گزارش بگیریم، اما ورود ما به این محدوده و صحبت با اهالی صبایغربی درمورد پیشینه درمانگاه، ما را وارد ماجراهای تازهای کرد؛ کلاف سردرگمی که سرنخ آن از کلینیک آغاز شد، ولی گره آن ۴۰ سال قبل توی کار افتاده بود.
در خیابان صبایغربی قبل از اینکه بتوانی نامش را بخوانی، بنایی، نگاهت را بهسمت خود میکشاند و کنجکاوت میکند که این ساختمان بزرگ و متفاوت چه میتواند باشد؟ ساختمانی که شکل ظاهریاش با ساختوسازهای اطرافش، متفاوت است.
سردرِ ساختمان، عبارت «کلینیک ویژه تخصصی شماره ۲ مشهد» که با خط طلایی روی آجرنماهای تیره درج شده است و یک سمت آن عبارت «دانشگاه علومپزشکی مشهد» و طرح تحول نظام سلامت و در سمت دیگرش، نشان علومپزشکی خودنمایی میکند.
محوطه نسبتا وسیع است و بهغیر از همین ساختمان سهطبقه، بقیه نیمهساز هستند. در اصلی بسته است و روی آن شماره نگهبان ساختمان را روی یک تکه کارتن نوشتهاند که احتمالا برای مراجعات ماشینهای حمل مصالح و شاید مسئولان امر است.
هنوز خیلی کار دارد تا این در به روی مردم گشوده شود. در باغچه کوچک پیادهرو، یک تابلوی زردرنگ کاشتهاند که اطلاعاتی درمورد پروژه و پیمانکار میدهد.
مساحت کلینیک ۲ هزارو ۷۰۰ مترمربع و پیمانکار آن، شرکت ساختمانی علاقهمندسازان است که تحت نظارت مدیریت فنی دانشگاه علومپزشکی مشهد فعالیت میکند.
دو طرف محوطه را دیوارهای سنگی سفید و نردههای فلزی تیره محصور کردهاند. از لابهلای نردهها میتوان ساختمان مرکز بهداشتیدرمانی سیدی را دید که در یک طبقه ساخته میشود.
ساختمان بهداشت نیمهکاره است و خبری از در و پنجره نیست. ساختمان انتهای محوطه را هم داربست زدهاند؛ ساختمان دوطبقه درحال ساختی که جلویش سنگها را بهردیف چیدهاند. کارگران مشغول اتمام نمای بیرونی ساختمانِ اداری مجموعه هستند.
دو طرف درمانگاه رو به خیابان و کوچه بغل باز میشود، اما سمت چپ و پشتسر آن، به یک گاراژ ختم میشود که ماشینهای بزرگ و کامیونها از روی دیوارههای کوتاه آن به داخل درمانگاه سرک میکشند؛ دیوارهایی که بهنظر بین درمانگاه و گاراژ مشترک هستند و آنها را همسایه دیواربهدیوار هم میکند. انگار درمانگاه را در قلب گاراژها بنا کردهاند.
با شماره نگهبان تماس میگیریم. پیرمرد ۲۴ ساعته اینجاست. شبها نگهبانی میدهد و روزها همینجا میخوابد. در را برای ما باز میکند. از او خواهش میکنیم اجازه بدهد داخل ساختمان درمانگاه را ببینیم؛ ساختمانی که انگار کاملا آماده است تا برای التیام دردهای بیماران این منطقه تجهیز شود.
ساختمان همهچیزش بوی نویی میدهد. کف سالن برق میزند و نور سقف روی کاشیهای سفید منعکس میشود. در نمای ورودی چند در میبینی که از هرکدامش وارد شوی، به سالن دیگری با چند اتاق میرسی.
روی بعضی درها نوشتهاند: «بخش جراحی»، «بخش ارتوپدی»، «بخش رادیولوژی» و... ساختمانی که حکایت از راهاندازی یک کلینیک مجهز در منطقهای محروم دارد.
همین که فکر میکنی چقدر برای مردم منطقه راهگشاست، حس خوبی دارد، اما هنوز معلوم نیست فاصله زمانی ما تا شروع کارش چقدر است. نگهبان، اطلاعی از زمان افتتاح درمانگاه ندارد و میگوید: «این ساختمان حدود پنج یا شش ماهی است که تکمیل شده است.» اتاقهای درمانگاه خالیاند و هیچ تجهیزاتی هنوز به اینجا آورده نشده است.
چسبیده به محوطه درمانگاه، پایگاه اورژانس ۱۱۵ است که قسمت کوچکی از محوطه را اشغال کرده است. قسمت سرپوشیده اورژانس، ظرفیت یک ماشین را دارد و مابقی ماشینها در قسمت سرباز حیاط توقف کردهاند.
درمانگاه و اورژانس انگار بههم پیوستهاند. درِ جلوی پایگاه، محل تردد آمبولانسهاست. با باز شدن در ماشین، آمبولانس به داخل میآید و مرد بیمار که مشکل دارد، سؤال میپرسد و به داخل آمبولانس هدایت میشود.
فرصت را غنیمت میشماریم تا بتوانیم با راننده، صحبت کوتاهی کنیم. ۱۷ سالی میشود که اینجا پایگاه هشت اورژانس ۱۱۵ است. میگوید: «اطلاع دقیقی از درمانگاه ندارم و فقط میدانم که با طرح تحول نظام سلامت ارتباط دارد»؛ طرحی که برای بهبود سیستمهای سلامت ایران از ۱۵اردیبهشت۱۳۹۳ در بیمارستانهای وزارت بهداشت آغاز به کار کرد؛ «این پروژه باید امسال به بهرهبرداری میرسید، ولی احتمالا تا سال ۹۷ طول بکشد.»
گفتوگوی ما با متصدی آمبولانس بهدلیل اعلام ماموریت وی، نیمهتمام میماند. تکنسین مرکز اورژانس نفر بعدی است که با او همکلام میشویم. او هم فقط میداند که ساختمان مرکز بهداشت را یک خیّر میسازد و میگوید: «اطلاعات بیشتر را باید از دانشگاه علومپزشکی بگیرید.»
عبداللهی که حدود ۳۰ سال دارد، به اندازه عمرش در خیابان صبا ساکن است و میگوید: «زمین درمانگاه از ابتدا رها شده و خالی بود. بعد دورش را دیوار کردند و حالا هم دارند در آن درمانگاه میسازند. زمین کناریاش گاراژ است که مردم برای اینکه بتوانند جمعش کنند، پیگیری کردند، ولی همچنان کار میکند و مزاحم همسایههاست.»
او درباره زمانی که قرار بوده است مجتمع امین افتتاح شود، نیز میگوید: «صبایغربی قبلا بنبست بود. قرار بود این راه را باز کنند تا مستقیم به مجتمع برسد، حتی اهالی محل به این خاطر تجمع کردند تا شهرداری، اینجا را خراب کند، اما باز راه را از ۳۵ متری (خیابان مهدی) به بازار وصل کردند. اصلش، صبایغربی مقابل بولوارصباست، ولی خیابان مهدی را به آن وصل کردند و این خیابان فرعی شد.»
او از نمای گاراژ هم شاکی است و از قول اهالی میگوید: «نمای اینجا زشت است و تازه با ساخت کلینیک، کمی بهتر شده است. این گاراژها خیلی برای اینجا دردسر دارد.»
صافکاریها و مکانیکیها قرار بوده است به دهغیبی منتقل شوند که هنوز سر جایشان هستند. آنها امیدوارند که با راهاندازی کلینیک، فشار برای انتقال این مشاغل به خارج شهر بیشتر شود و آنها را از آلودگی و مزاحمت ماشینهای سنگین نجات بدهد.
مردم از حضور مشاغل پرسروصدا و آلوده در محیط زندگیشان ناراحتند، ولی چرا پیگیریهایشان به جایی نرسیده است؟ «قادری» که مالک گاراژ دیواربهدیوار کلینیک است، بهتر از هرکس دیگری تاریخچه اینجا را میداند.
او و پدرش حدود ۴۰ سال است که اینجا گاراژ دارند. وی ورودشان به سیدی را اینگونه توضیح میدهد: «ما در سال ۱۳۵۶ این زمینها را از آستان قدس خریدیم و اسنادش را هم گرفتیم.
کاربری این زمین را آستان قدس برای ما مسکونی و مستغلات زده است. از ما تعهد گرفتند که ظرف دو سال باید به عمران و آبادانیاش اقدام کنیم، والا سندها را برمیگردانند. ما در فرصت کوتاهی زمینها را قطعهبندی و به گاراژ تبدیل کردیم تا خدمات ماشینهای سنگین انجام بدهند.
آن زمان اینجا خارج از محدوده بود و شهرداری هیچ نقشی نداشت، ولی خودمان به شهرداری مراجعه کردیم تا کارهای پایانکار و پروانه را انجام بدهیم. گفتند مشاور روی طرحهای عمرانی حومه کار میکند. طرح تفصیلی اینجا سال ۶۴ میآید و باید تا آن زمان صبر کنید.»
مسئلهای که باعث میشود حالا در صبایغربی درمانگاه تأسیس شود، از همینجا نشئت میگیرد. در سال ۶۴ طرح تفصیلی میآید. مشاور کاربری بخشی از زمینها را که حدود ۱۶ هزارمتر است، بهداشتی درنظر گرفته است.
قادری ادامه میدهد: «این درحالی است که ما گاراژ ساخته و رفته بودیم که پایانکار بگیریم و شهرداری گفت، چون کاربری بلوک بهداشتی است، شما مجوز ساختوساز نداشتید و ما گیر کردیم.
آن زمان نوبت اول شهرداریِ آقای صابریفر بود. با ایشان رایزنی کردیم و جلسات بیشماری برگزار کردیم که سرانجام در سال ۶۹ با آقای حیدری، شهردار منطقه ۴، در عدلخمینی و مرتبط با این قضیه، صحبت کردیم.
صابریفر در یک جلسه به ما دستور داد یک دستگاه خاور را به شهرداری تحویل بدهید و با آستان قدس رایزنی کنید و یک قطعه زمین ۸ هزارمتری با کاربری بهداشتی به دانشگاه علومپزشکی تحویل بدهید و بعد از انجام این دو کار بیایید تا به آقای حیدری دستور بدهند ملکهای شما به تجاری تبدیل بشود، حتی طرح تفصیلی هم با تایید کمیسیون ماده ۵ اجرا بشود.»
وی ادامه میدهد: «در سال ۶۹ توافق شد که بهجای خاور، پول آن را به درمانگاه امامهادی تحویل بدهیم تا به نفع مردم منطقه محروم استفاده شود و ساختمان درمانگاه تکمیل شود. ازطرفی با آستان قدس رایزنی کردیم تا ۸ هزارمتر زمین از آستان قدس تحویل نماینده علومپزشکی داده شود تا اینکه دوره آقای صابریفر در شهرداری به پایان رسید.»
سال ۷۰ به شهرداری مراجعه میکند تا پایانکارش را بگیرد، ولی بهصراحت به او میگویند: «پای توافق شما امضای چه کسی است؟ بروید از خودشان بگیرید.»
قادری میگوید: «جلسه را ترک کردم و دیگر پیگیر قضیه نشدم. زمان مهندس پژمان مجدد خدمت ایشان رسیدم. چون ما تعهداتمان را انجام داده بودیم، دستور دادند که پروانه ما را تجاری کنند. آنجا تمام مراحلش انجام شد و قرار بود برود کمیسیون ماده ۵ با آن موافقت شود که شهردار وقت منطقه، آقای محمدیان، مخالفت کرد که نباید انجام بشود. همین کار ایشان باعث شد که خانوادههای زیادی در سیدی اسیر باشند و بعد از مهندس پژمان، باز ما برگشتیم اول خط!»
در ادامه، ماجرای حضور در محوطه شهری هم دغدغه تازهای میشود. قادری ادامه میدهد: «سال ۷۰ من باید تمام پایانکارهایم را میگرفتم و تمام میشد، اما این قضیه کش پیدا کرد. هر کس قبل از سال ۶۷ در محدوده شهری بود، باید هزینه میداد. در آن سال، ما خارج از محدوده بودیم. در سال ۸۹ گفتند یک مصوبه آمده که باید قبل از سال ۶۷ هم ورود به محدوده بدهند.
من حساب کردم دیدم که باید پول زیادی بابت ورود به محدوده و تغییر کاربری بهداشتی به تجاری بدهم. قبلا هم که خاور و زمین داده بودیم، دیگر از مِلک چیزی نمیماند. من باید یک چیزی هم رویش میگذاشتم؛ بنابراین کار را رها کردم و بیزار شدم.»
پدر قادری حدود ۲۰ سال پیگیر این پرونده میشود و آخر هم در سال ۸۵ در همین مسیر زمین میخورد و خانهنشین میشود و فوت میکند. او با اشاره به این امر تاکید میکند که فقدان پدر، او را هم دلسرد کرده است و میگوید: «دیگر گفتم هر وقت شهرداری خواست، بیاید ملک و املاک ما را قیمت بگذارد و پولش را به ما بدهد یا معوض بدهد تا این زمینها را به آنها واگذار کنیم و برویم. واقعاً ما را مستاصل کردند و هیچ نتیجهای نگرفتیم.»
او ادامه میدهد: «همه کسبه مشکل دارند. ما میخواستیم خدمات سنگین را به خارج شهر منتقل کنیم تا مردم از آلودگی هوا و مشاغل مزاحم راحت شوند که متأسفانه همکاری نکردند.»
قادری، قدیمیِ محل است و کسبه او را قبول دارند و کارشان را به او واگذار کردهاند. او میگوید: «گفتهاند هر کاری در شهرداری برای خودت کردی، برای ما هم انجام بده.بعضی گاراژها رفتند تکتک، تجاری گرفتند، ولی محوطه و پارکینگش بلاتکلیف است.»
او از آمادگی کسبه صحبت میکند و میگوید: «اگر بشود با شهردار و شورای شهر نشست برگزار کنیم، این قضیه حلشدنی است. همه کسبه آمادگی دارند که بنشینند صحبت کنند. مردم منطقه هم معترضند، ولی ما کاری نمیتوانیم بکنیم. ما بالاخره باید جایی داشته باشیم این مشاغل را منتقل کنیم تا بافت این منطقه هم شبیه بقیه منطقه المهدی بشود.»
او ادامه میدهد: «قبلا قرار بود زمینی دراختیار ما بگذارند و پروانه رایگان به ما بدهند تا مشاغل را منتقل کنیم. تمام پیگیریهایش را انجام دادیم. باز شورای شهر و شهردار عوض شد و ما به سر خانه اول برگشتیم؛ یعنی ما تا میآییم پروندهمان را با آقایان به نتیجهای برسانیم، به تعویضها میخوریم و باز باید از اول شروع کنیم و درنتیجه ضرر میکنیم؛ چون با آدمهای جدید، بخشنامهها و دستورالعملهای جدید میآید که باز شامل حال ما میشود.»
انگار هر اتفاقی در صبایغربی میافتد، باید با قادری ارتباط پیدا کند. او ادامه میدهد: «به ما گفتند اگر در حاشیه بولوارصبا عقبنشینی کنی و حسن نیتت را نشان بدهی، ما پایانکار را میدهیم.
بهخاطر اینکه ما سد راه بودیم و برای اینکه صبا از بنبست دربیاید، با میل خودمان و دستور شهردار عقبنشینی کردیم و هزار متر از زمین ما رفت در مسیر. گفتم که یا پایانکار را بدهید یا معوض این زمین را به من بدهید که هنوز چیزی درعوض آن نگرفتهام و بلاتکلیفم.»
درباره اینکه چرا به دهغیبی منتقل نشدند، نیز توضیح میدهد: «یک زمین بزرگ در دهغیبی دراختیار چند تا مالک بزرگ گذاشتند و از کسبه نپرسیدند چطور بسازیم که برای شما مناسب باشد و یکسری ساختوساز کردند که کاراییای برای این صنف ندارد و کسبه معترض شدند.
از کسبه پول گرفتند تا منتقل شوند، اما بین مالکان اصلی اختلاف افتاد و پول مردم بلاتکلیف ماند. ما جلسهای با آقای عصمتپرست، شهردار سابق منطقه ۷ داشتیم که قرار شد پیگیری کنند و این قضیه را سه سال پیش حل کنند که همچنان بدون نتیجه مانده است.»
برای زمین درمانگاه که حدود ۱۰ سال بدون استفاده مانده بود، خودش اقدام میکند؛ «رفتم دانشگاه علومپزشکی، گفتم این زمین برای مجموعه درمانی منطقهای محروم است نه اینکه بیکار رها شود.»
بعد از دو سال پیگیری، سرانجام سال ۷۹ در آن زمین اورژانس میزنند. او چند سال پیش مجدد مراجعه میکند که چرا گوشه یک زمین ۸ هزارمتری فقط اورژانس زدهاید و سرانجام با دستور وزیر بهداشت تامین اعتبار و ساختوساز درمانگاه شروع میشود.
قادری ادامه میدهد: «حتی گفتم اگر چیزی نمیسازید، زمین را برگردانید تا با کمک خیران منطقه، یک بیمارستان در آن بسازیم. درنهایت درمانگاه تامیناعتبار و ساخته شد و انشاءا... بهزودی افتتاح خواهد شد.»
او از بلاتکلیفیاش شاکی است و میگوید: «الان حدود ۳۵ سال است پرونده ما خاک میخورد. درمانگاه ساخته شد، ولی هنوز کار ما مانده است.»
* این گزارش سه شنبه ۷ آذر سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۶۴ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.