مژده رنگیان | دختر داستان ما که بازی روزگار او را با چشمان بسته به رقابتی نابرابر و اجباری دعوت کرده بود، هر چند سخت، اما سرانجام دست به مهره برد و نتیجه بازی را آنطور که دوست داشت، پشت پرده تاریک چشمانش ترسیم کرد و سپس حرکت به حرکت روی صفحه بازی روزگار به نمایش گذاشت. او ۲۳ سال است که پشت این میز پررمزوراز نشسته است و تا اینجای کار بدون اینکه حتی صورت حریفانش را ببیند، خیلیها را کیش و مات کرده است.
در مسابقات پاراآسیایی که چند روز پیش در هانگژو چین به پایان رسید، تیم شطرنج نابینایان و کمبینایان ایران درمجموع یازده مدال کسب کرد که چهار مدال آن را ملیحه صفایی، ملیپوش مشهدی، در بخشهای انفرادی، تیمی، استاندارد و سریع به دست آورد، آن هم مدالهایی فقط به رنگ طلایی و از برنز و نقره خبری نبود! او در این دوره دست به کیمیاگری زد و سه مدال نقرهاش در دور قبلی مسابقات را به چهار مدال طلا تبدیل کرد.
صفایی با این چهار مدال توانست عنوان طلاییترین عضو کاروان «فرزندان ایران» را از آن خود کند. البته شطرنجبازان مشهدی همه مدالهای این رشته را کسب کردند و بهجز صفایی، عاطفه نقوی دو نقره و یک برنز و فاطمه رحیمی و مریم رحیمزاده هرکدام دو مدال نقره تیمی به دست آوردند و شگفتیساز شدند.
در این دوره کاروان ایران با ۱۳۱ مدال در رده دوم آسیا قرار گرفت و از این بین ۴۴ طلا برای ایران ثبت شد. از این تعداد طلا، چهار مدال به بانوی مشهدی تعلق دارد و پس از او سینا ضیغمی در پاراشنا سه طلا به دست آورد. اما این افتخار مانند هر افتخار دیگری، داستانی پرپیچوخم و دشوار دارد و فقط گذر زمان، تلاش بیشتر و امید باعث شد تا ملیحه کیمیاگر شود.
دختر نوجوان مشهدی با سلامت کامل در حال تحصیل در مقطع دوم دبیرستان در رشته حسابداری بود و برای تیم هندبال مدرسهاش بازی میکرد. از مدتی پیش چشمانش ضعیف شد. با عینک ابتدا مشکلش تا حدودی حل شد، اما یک شب متوجه شد چشم راستش دیگر نوری ندارد و صفحات کتاب را نمیبیند.
پزشک به او خبر داد که دچار آتروفی عصب چشم شده است و یک درصد احتمال دارد چشم چپش هم دچار این مشکل شود، اما او همان کسی است که این یکدرصد بدشانسی شامل حالش شد و پیش از اینکه پا به دنیای جوانی بگذارد، هردو چشمش بیناییشان را از دست دادند.
دختر پرانرژی و فعال خانواده یکباره خاموش شد، میانههای سال تحصیلی مدرسه را کنار گذاشت و به گوشه اتاقش با دیوارهای صورتی و بدون پنجرهای رو به نور به قرصهای آرامبخش و ضدافسردگی پناه برد و منتظر معجزه ماند.
پس از یکسال انتظار، فهمید بهجز خودش، نه قرصها و نه معجزه و نه هیچکس دیگری به کمک او نخواهد آمد. همه داروها را به سطل زباله سپرد و به آغوش خانواده بازگشت. در اولین اقدام به ۱۱۸ زنگ زد. هیچ اطلاعی از دنیای نابینایی نداشت و این کار بهعنوان اولین راهحل به ذهنش رسید.
به اپراتور ۱۱۸ گفت «من نابینا هستم و میخواهم بدانم جایی وجود دارد که برای نابینایان کلاس موسیقی داشته باشد؟» شماره بهزیستی به او داده شد و کارشناس نابینایان این اداره پشت تلفن گفت «اینجا همهچیز به تو یاد میدهیم.»
در کمتر از ۱۰ روز خط بریل به زبان فارسی و انگلیسی را یاد گرفت. دو ماه بعد وارد تمرینات گلبال شد. شش ماه بعد، دوباره تحصیل را البته به شکل غیرحضوری شروع کرد و رشته انسانی خواند. در همه دوران دبیرستان و پیشدانشگاهی شاید فقط بیست روز مدرسه رفته باشد.
با موفقیت دیپلمش را گرفت و در دانشگاه کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی گرفت. بهعلت هزینههای دانشگاه، با مربیگری او در دانشگاه موافقت شد و برای تیم دانشگاه نیز بازی میکرد. بعد هم کارشناسیارشدش را در رشته زبانشناسی عمومی گرفت.
اینکه چطور قهرمان شطرنج جهان و آسیا شده است نیز داستان دارد. سطح بینایی او درک نور و درواقع نابینایی مطلق تشخیص داده شد و به همین دلیل در رده B۱ دستهبندی شد. اولین رشته ورزشیاش در دوران نابینایی، گلبال بوده است؛ احتمالا بهدلیل شباهتی که با ورزش دلخواهش یعنی هندبال در گذشته داشته است.
در گلبال فنیترین بازیکن کشور نام گرفت. حتی خانمگل رقابتهای کشوری شد. در همان زمان دید دوستانش یک ورزش دیگر را تجربه میکنند. نه از صفحه شطرنجی آن سر درمیآورد و نه مهرههایی که روی آن حرکت میکردند. از دوستانش خواست که به او هم یاد بدهند، اما اولین مربیاش مرضیه جلال بود که همهچیز را به او گفت و دو کتاب ضبطشده آموزشی به او داد تا گوش کند.
سال ۱۳۷۹ در مسابقات کشوری و انتخابی تیمملی شطرنج، ملیحه همه شطرنجبازان باتجربه را بهجز یک نفر شکست داد. داستان جدیتر شد و مربیاش چهل نوار ضبطشده از کتابهای آموزشی مایزلیس به او داد تا خوب گوش کند. دوباره راهی مسابقات کشوری شد و اینبار طلا گرفت و همه فهمیدند که «او استعدادش را دارد».
سال ۱۳۸۱ راهی رقابتهای جهانی در استانبول شد و در ادامه به مسابقات دیگر هم رفت. نتایجش بد نبود، اما از دومشدنها، کلافه شده بود. در مسابقات انتخابی فقط نفر اول اعزام میشد و گاهی که خودش اول میشد، اعزامها به دلیلی لغو میشد. یکبار که دوازده ساعت پیش از اعزام به او خبر دادند که تیم کشور به صربستان اعزام نمیشود، او خسته از همه تلاشها و هزینهها، راه برگشت از تهران تا مشهد را گریه میکرد و میگفت «خدایا! اگر راه را اشتباه میروم، به من بگو».
اینجا یک وقفه نهساله در زندگی ورزشی او ایجاد شد. از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۹ هیچ اعزامی به مسابقات بینالمللی رخ نداد. در سکوت مطلق هربار راهی مسابقات قهرمانی کشور میشد، بازی میکرد، طلا میآورد و برمیگشت، همین. فقط قهرمانان و ورزشکاران حرفهای میتوانند چنین برزخی را تصور کنند.
در آستانه سال ۱۳۹۰ با او تماس گرفتند و گفتند که قرار است به آنتالیا اعزام شود. سرانجام طلسم شکست و پس از این همه سال تمرین و تمرین و تمرین، او راهی میدان بزرگ مسابقات قهرمانی زنان جهان شد و بله؛ قهرمان دنیا شد. این مدال طلا باعث شد جور دیگری روی او حساب کنند و حتی با تیم مردان نیز راهی مسابقات بینالمللی دیگری شد. دوباره از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴ از اعزام خبری نبود تا اینکه در مسابقات جهانی اسلوونی رنکینگش را ۷۵ پله افزایش داد.
از سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۷ باز هم اعزامی صورت نگرفت، اما همچنان در مسابقات قهرمانی کشور میدرخشید. بخش کوچکی از حریفانش را نابینایان تشکیل میدادند. در بیشتر رقابتها، آن سوی میز فردی بینا نشسته بود. میدانست که شرایط عادلانه نیست، اما این تنهاراهی بود که میتوانست او را هر روز قویتر کند و حتی در مسابقات شطرنج آماتورهای آسیا در بین افراد بینا، قهرمانی آسیا به او رسید.
نقطهعطف زندگی ورزشیاش سال ۱۳۹۷ و بازیهای پاراآسیایی جاکارتا بود. او با کسب سه مدال نقره توجهات را به ظرفیت این رشته و تواناییهای خودش جلب کرد؛ هرچند که از مدال نقره و عنوان دومی دل خوشی نداشت و همانجا با خودش عهد بست که چهار سال دیگر بازگردد و این مدالها را به طلا تغییر دهد.
پس از جاکارتا شروع به پیداکردن فرمول تبدیل نقره به طلا کرد. چیزهای جدید را تجربه کرد و در سالهایی که قسمت زیادی از آن در زمان کرونا گذشت، هر روز خود را برای پاراآسیایی هانگژو آماده میکرد. کار آسانی نداشت.
ملیپوشان همشهری و حتی شاگردان خودش بهنوعی رقیبانش بودند، ولی او فقط به طلا فکر میکرد، نه رنگ دیگری. او اینبار از خوشحالیاش برای تبدیل مدالهای نقرهاش به طلا گفت و با پشتسرگذاشتن پنج سال دشوار، از کسانی که در کنارش بودند، تشکر کرد: «بهروز مرادی که استاد شخصی من در این پنج سال بود، در کنار شادی پریدر، حداد و استاد هدهدی که از لحاظ فنی، روحیروانی و مدیریت تلاش کردند، تشکر میکنم. زحمات این عزیزان بود که در پایان این موفقیت برای مجموعه تیمی شطرنج به ارمغان آمد.»
در شطرنج نابینایان همهچیز شبیه به شطرنج افراد بیناست، فقط در صفحات آنها خانههای بازی سیاه برجستهتر هستند و سفیدها پایینتر. مهرههای سیاه هم یک برجستگی روی سرشان دارند تا با لمسکردن بتوان رنگها را تشخیص داد. به همین دلیل دستبهمهره برای آنها نشان حرکت نیست و برداشتن مهره حرکت محسوب میشود. بقیه قوانین و زمانها یکسان است. شاید فکر کنیم که تصور موقعیت ۳۲ مهره سفیدوسیاه برای او سخت باشد، اما ملیحه میگوید: شطرنج یک ورزش ذهنی است. دیدن و لمسکردن در مرحله بعدی قرار دارد.
صفحه شطرنج پشت چشمانم است. همهچیز در ذهن رقم میخورد. آنجاست که محاسبات میکنم و تصمیم میگیرم حرکت بعدیام چه باشد. به همین دلیل در این مرحله به چشم نیازی نیست. هر شطرنجباز باید اول در ذهنش حرکت را پیدا کند.
صفایی همزمان با بازیکردن، آموزشدادن را هم ادامه داده است و علاقه زیادی به مربیگری دارد. از سال ۱۳۹۰ طرحی برای آموزش شطرنج در فرهنگسراهای مشهد به شهرداری ارائه کرد، اما با آن موافقت نشد، تا اینکه سال ۱۳۹۷ با ارائه سه مدال نقره آسیاییاش موفق شد نظر مثبت مسئولان وقت را جلب کند و آموزش را شروع کرد.
آنقدر از این طرح استقبال شد که خودش نیز باورش نمیشد، اما خیلی زود شیوع ویروس کرونا این کلاسها را به تعطیلی کشاند. خودش معتقد است چیزی که باعث شد در مربیگری اوج بگیرد، کرونا بود. او در این اوضاع تسلیم نشد و کلاسهایش را با شاگردانش که همگی افراد بینا بودند، بهصورت آنلاین ادامه داد و هر روز پیشرفت کرد و درنهایت شاهد قهرمانی شاگردانش در مسابقات استان و کشور شد.
* این گزارش چهارشنبه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۲، در شماره ۴۰۷۲ روزنامه شهرآرا صفحه ورزش چاپ شده است.