
با زحمت شماره او را پیدا کردم که از جهادگران نسل اول است. نسل اولیها یا بازنشسته شدند یا ادغام در دیگر ادارات. حالا پیرمردی است در خانه شخصیاش در محله طلاب مشهد.
آرام و فکور با آرزوهایی که برای تحقق آنها، سالها در جهاد کوشش کرده است. منصوب مرحوم آیت الله طبسی در جهاد است و وقتی سال ۶۱به عنوان نماینده، ولی فقیه در جهاد منصوب شده بود، آخرین جهادیهایی که به قول او افکار دیگری داشتند از جهاد رفته و نوبت به بچههای مخلص رسیده بود.
در همان جمله اول گفتوگویمان نشان داد که دل دردمندی دارد و گفت تشکر میکنم که به یاد مرحوم جهاد (رضوان الله تعالی علیه) افتادید. حسن هاشمی میگوید آن زمان آقای هاشمی وزیر بهداشت سابق هم در جهادسازندگی خراسان بود و برای اینکه از هم تشخیص داده شوند، بچههای جهاد، شهرت «گنابادی» را به ادامه نام خانوادگیاش افزودند و شده است حسن هاشمی گنابادی.
میگوید امام خمینی (ره) با تدبیر فوقالعادهای که داشت نهادهای مختلفی را در کشور راهاندازی کرد و از جمله این موارد جهادسازندگی بود که در حکم حلقه اتصال روستاها و مردمانش با انقلاب به شمار میآمد.
از آسفالت راهها گرفته تا تأمین آبشرب و همه موارد دامی و کشاورزی و همچنین کارهای فرهنگی در روستاها برعهده این نهاد قرار داشت. پاشنه آشیل جهاد را تبدیلشدنش به وزارت میداند و تیر آخر ماجرا را در ادغام شدنش با وزارت کشاورزی. در ادامه همزمان با روزی که نامش جهادکشاورزی است با او و تاریخچه جهادسازندگی بیشتر آشنا میشویم.
- چه درسهایی خواندهاید؟
تمام درسهای حوزوی را خواندهام. ادبیات عرب که مربوط به سالهای اول است تا دروس سطح و در بخش آخر درس خارج. چهار سالی در محضر مرحوم آیها... فلسفی در مدرسه آیها... خویی زیر گنبد بزرگ تحصیل کردم.
- جهادسازندگی برای شما از چه سالی شروع شد؟
قبل از رفتنم به جهاد در شهر مشهد و استان، نهاد جهادسازندگی فعال شده بود، اما من در سال ۱۳۶۱به جهاد فرستاده شدم. اینطور بود که مطابق مشی امام راحل (ره) در اوایل انقلاب روحانیان در کار اجرایی وارد نمیشدند و پیش از آن به کار تبلیغی میپرداختند.
جهاد ویژگی خاصی داشت که میتوان آن را در دو مقوله فرهنگی و مردمی دانست. بچههای راهانداز جهاد در اول انقلاب که شامل آقایان قاضیزاده هاشمی (وزیر بهداشت)، مهندس بنیهاشمی (شهردار اسبق)، دکتر شمعآبادی و دیگران از آیها... طبسی تقاضای استقرار نماینده رهبری فعال در جهادسازندگی کردند و ایشان من را به این عنوان در جهاد منصوب کرد.
مسئول نهاد نمایندگی در آن زمان عضو شورای جهاد بود و فقط نقش فرهنگی و توصیهای نداشت. مسئول نهاد نمایندگی در جهاد عملا تعیینکننده در همه امور جاری جهاد بود.
- اصولا چه نیازی به نهادی مثل جهاد بود؟
امام (ره) با درایتی که داشت و بعدها جزئیاتش در طول زمان برای همه مشخص شد، نهادهای انقلابی را پس از انقلاب طراحی و تأسیس کرد که از جمله میتوان به سپاه، بنیاد مسکن، دادگاه انقلاب و جهاد اشاره کرد که موارد مشابهی در سیستم اداری قبل داشت، اما نظر امام این بود که نهادهای انقلابی وجود و تأثیر داشته باشند.
اجازه بدهید به تجربه اخیر در مصر پس از بهار عربی اشاره کنم. آقای «مرسی» میخواست که سیستم قبلی، مجری نظرات انقلابیش شود و شد ماجرا آن جوری که همه دیدند. امام نگذاشت ماجرا بدان صورت شود.
امام بسیار به فکر حاشیهنشینها و فقرا بود و این کاملا معروف است. مشابه ایشان مقام معظم رهبری است. امام و مقام رهبری بیتوقع و در عین واقعیت میگفتند طبقه محروم، ولی نعمت ما هستند و دستور این بود که به مردم کمک کنیم.
در همین راستا جهادسازندگی راه افتاد و با توجه به اینکه جمعیت روستاها از شهرها بیشتر بود مأموریت جهاد این بود که همه کارهای مرتبط با روستا را
تصدی کند.
روستایی به راه، آب، برق، کشاورزی و همه جزئیات کار و همچنین کارهای فرهنگی نیاز داشت و همه موارد برعهده جهاد بود. جهاد توانست شوراهای روستایی را راه بیندازد و بهترینها را انتخاب کند و بیحقوق و منت بیشترین خدمات را برای روستا انجام دهد.
- آیا این اتفاق افتاده بود که شما لباس روحانیت را درآورده و مثل فردی جهادی به کار کشاورزی بپردازید؟
از روزی که انقلاب شد بعضا پنجشنبهها و جمعهها به روستاها میرفتیم و کارهای کشاورزی اعم از درو و جمعآوری محصول انجام میدادیم.
پس از انتصابم در جهاد که حجم زیادی از مسئولیت را در کل استان خراسان بزرگ آن زمان بر عهدهام گذاشته بود فلسفه وجودیام، «روحانی بودن» بود نه کار فیزیکی. هرچند مواردی بود که به صورت نمادین کار عملی هم انجام میدادم.
- بعضی تبلیغ میکنند روحیه جهادی با منظمبودن همراه نیست.
بگذارید جواب آخر را بدهم. گاهی آمریکا به ایران میگوید شما نظمجهانی را آنطوری که همسو با خواست من است بههم میزنید. بله ما نظمجهانی که پسند آمریکاییهاست را قبول نداریم.
در جهاد که بودیم نظم خان خانی را بههم میزدیم. نظمی را قبول داشتیم که کار را جلو ببرد. کارهای مانده از سدهها ظلم به مردم با نظم اداری و نظم آمریکایی حل نمیشد.
- اصولا روحیه جهادی به چه معنایی است؟
روحیه جهادی عناصر متعددی دارد. اولین آن خدامحوری است. آدمهایی که من در آن دوره در جهادسازندگی میدیدم همگی رنگ خدایی داشتند و بنده صالح خدا بودند.
از نماز، ذکر و عبادت غفلت نداشتند و هر کاری در جهاد را برای خدا انجام میدادند چراکه کار را عبادت میدانستند. دومین بخش مردم باوری و مردم محوری است. جهادگران مردم را باور داشتند و اهمیت آنها را متوجه میشدند.
سومین بخش هم «خودباوری» بود. این جور نبود که بچههای جهاد صبر کنند تا دیگرانی پیدا شوند و سفارش کار دهند و یا کارهای نکرده را به آنها آموزش دهند.
خودشان راه میافتادند و با شعار و باور ما میتوانیم کار را جلو میبردند. کارهایی که در آن زمان حتی تصورش نمیشد مانند سیلو ساختن و سد ساختن را دست خودشان گرفتند و موفق شدند.
بعد از آن هم کارهای بزرگی در جبهه نشان دادند. کسی که خود باور است خلاقیت دارد و استعدادش شکوفا و شکوفاتر میشود. جهاد به همین علت موفق به کارهای جالب و جدید میشد.
از دیگر خصوصیات جهادگران «ساده زیستی» بود. روحیه اشرافی نداشتند و حتی با چنین روحیهای در روستاها مقابله میکردند. عملا فرهنگ کدخدا محوری و رئیس پاسگاه محوری را میشکستند.
در اینباره برای بازدید به یکی از شهرستانها رفته بودم و دیدم که در کاخ یکی از خانهای روستایی، تونلهایی بزرگ و مخفی بود که لابد کاربرد زندانیکردن افرادی را داشته است که میخواستهاند حرف حقی بزنند. همه این رفتارهای نادرست را بچههای جهاد از بین بردند.
کسی که میخواهد جهادی باشد باید همه این خصوصیات را بشناسد و در نهادش مستقر کند وگرنه کسی فقط با حرف، جهادی نمیشود.
جهاد توانست بسترهای فرهنگ و پیام انقلاب را به روستاها ببرد و مردم را با آنها آشنا کند. آن وقت رسانه قویای در کار نبود
- اگر بخواهید ۳ مورد مهم که به همت جهاد انجام شد را نام ببرید چه مواردی را ذکر میکنید؟
جهاد توانست بسترهای فرهنگ و پیام انقلاب را به روستاها ببرد و مردم را با آنها آشنا کند. آن وقت نه رسانه قویای در کار بود و نه میزان نفوذ کلام و منبر آنقدر بود که بتواند چنین تغییر بزرگی را بر دوش بگیرد، اما مثلا جهاد به روستاها آب آشامیدنی میبرد و در مراسم افتتاح، شیرآب به یاد و نام خدا باز میشد و همه میدیدند که انقلاب با سویه و جهتگیری الهی برایشان آب آشامیدنی آورده است و قول و عمل در کنار هم میتوانست در باور عمومی تأثیر بگذارد.
از دیگر موارد، باوراندن مردم به خودشان بود. جهاد به مردم آموخت که خودشان را دست کم ندانند بلکه خود را منشأ تأثیر و تحول بدانند.
سوم خدمات متعددی جهاد در حوزه جنگ انجام داد که خود هزاران مورد را شامل میشود. یکی از موارد مهمی را که من شاهد بودم ساخت پل بر رودخانه اروند بود.
ماجرا این بود که قبل از عملیات فتح فاو در بخشی از اروند رود پلهای شناوری توسط سپاه درست شده بود. بچههای جهاد بنا به استعدادهای خدادادی توانستند در بدترین و سختترین شرایط جغرافیایی و امنیتی پلی بزرگ بزنند که آسفالت باشد و توان این را داشته باشد که نیروها و ماشینهای سنگین عمرانی و ابزارآلات نظامی را عبور دهد.
این پل در حالی ساخته شد که اروند جزر و مد زیادی داشت و در طرف دیگر رود هم دشمن مستقر بود و نمیبایست دشمن متوجه میشد و یا در جریان آب اختلالی رخ میداد.
خوب است خاطرات و تجربههای مهندسی ساخت این پل را بخوانید. متوجه میشوید که به همه ایدهآلهای علمی و اجرایی با عنایت به روحیهالهی و روحیه بالا میتوان رسید.
- ماجرای ادغام جهاد با وزارتکشاورزی را بگویید
آن سالها من از جهاد رفته بودم و در سنگری دیگر خدمت میکردم. اجمالا اینکه بر اساس شنیدههای قطعی تصمیم دولت آن زمان این بود که پرونده جهاد بسته شود.
جهاد بال انقلاب بود. این بال انقلاب به هر دلیلی که بود مورد تهدید واقع شد. البته آنها هم برای خودشان توجیههایی داشتند و میگفتند میخواهند مسائل از مجرای رسمی پیگیری شود و یا اینکه بدنه دولت کوچک شود.
به نظر من به هرحال آسیبی وارد شد که دیگر جبران هم نشد. دو وزارتجهاد و وزارتکشاورزی با هم ادغام شدند و وزارت تازهای با نام وزارت جهادکشاورزی راه افتاد.
عملا خیلی از وظایف جهاد را گرفتند و به دیگر دستگاهها و وزارتخانهها دادند و فقط بخش کشاورزی، دام و باغ در شکل جدید ادامه یافت.
نیروهای جهادی بعد از آن نتوانستند نقش جهادی داشته باشند چرا که در قالب وزارتبودن گرفتاریهای زیادی دارند. بعضی از بچههای جهاد از تبدیل شدنش از نهاد به سازمان مخالفت داشتند.
ما اینگونه از جهاد تصور داشتیم که باید هر بحرانی در کشور به وجود آمد سریعا حضور یابیم و نقشآفرین باشیم. الان به این صورت است که دیگر نسل جهادیها در وزارتخانه منقرض شده است.
از خاطراتتان در سالهای جهادیبودن بفرمایید.
این مطلبی را که میخواهم بگویم مکرر اتفاق افتاد. وقتی برای افتتاح پروژهها میرفتیم و وقتی مردم حضور پیدا میکردند و امام و بچهها را دعا میکردند و کار بیمنت جهادیها را ارج مینهادند، بهترین تصویرهای ممکن را میدیدیم.
- حرف آخر...
تقاضا دارم جوانهایی که شور و شوق کشف و تأثیرگذاری مثبت در جامعه دارند تاریخچه جهاد را بخوانند؛ و این فرهنگ را احیا کنند. آرزویم آن است که سازمانی با مشخصات جهاد سالهای اولیه تأسیس شود.
کشور در هر موقعیت بحرانی که قرار بگیرد این سازمان وارد شود و کار را یکسره کند و مشکلات را حل کند. آرزویم این است که دستاوردهای جهاد برای نسل جدید بازگو شود.
* این گزارش یکشنبه ۲۷ خردادسال ۱۳۹۷ در شماره ۲۹۶ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.