تابلوهای نقاشی رازهای بسیاری را در خود نهفته دارند و هر کدام یک نوع حال و هوا را به بیننده منتقل میکنند. دنیای رنگها و تصاویر، پیچیدگیهای خودش را دارد و هرکس برحسب تجربیات و درک شخصی، احساسی متفاوت را هنگام دیدن آثار نقاشی تجربه میکند.گاهی این تابلوها آنقدر تأثیرگذار هستند که از دید ظاهری فراتر رفته و به عمق احساس آدمی نفوذ میکنند. شاید پیش آمده باشد که با دیدن تابلوهایی، گرمای شنها، سوز آفتاب، صدای باران، خش خش برگها و حتی خنکای نسیم کنار پنجره را حس کرده باشید. در واقع این جادوی رنگها و قدرت دستان هنرمند است که به تابلو روح میبخشد و آن را زنده جلوه میدهد.
در این شماره سراغ یکی از نقاشان محلهمان رفتیم که دانشجوی مقطع دکترای رشته فلسفه هنر است و علاوه بر داوری جشنواره فجر هنرهای تجسمی، عضو هیئت مدیره انجمن هنرهای تجسمی استان است و بدین واسطه با مجتمع فرهنگی و هنری امام رضا(ع) پارک ملت همکاری دارد. این هنرمند، در آثارش بیشتر دغدغههای اجتماعی را به تصویر میکشیده و همین هم باعث شده که آثارش کمتر دارای رنگهای شاد و بیشتر در برگیرنده رنگهای تیره باشند، اما طی سالهای اخیر به قول خودش سعی دارد به جای نیمه خالی، نیمه پر لیوان را ببیند و به تصویر بکشد. مسعود رستگار علاوه بر تدریس در آموزش و پرورش و دانشگاه، با آموزشگاههای آزاد هنری نیز همکاری دارد. در ادامه با زندگی این هنرمند و دیدگاههایش درباره هنر و فرهنگ آشنا میشوید.
متولد 1355 است و از همان کودکی استعداد نقاشی در او نمایان بوده است. گوشههای اغلب برگههای دفترش ثبت کننده تصاویر مختلف بودند و گرچه با پرسپکتیو آشنایی علمی نداشت، اما آن را اجرا میکرد. همچنین فیلمها و داستانهایی که میشنید موضوعی برای طراحی آنها به شکل پویانمایی بود. در مدرسه برای طراحی تصاویر روی تابلوها و دیوارها، همیشه جزو نیروهای کمک رسان به اولیای مدرسه بود. او با همین روحیه بزرگ شد و به مقطع انتخاب رشته رسید. به درخواست خانواده رشته انسانی را انتخاب کرد، اما چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و از آن انصراف داد.
سال بعد دیگر همه میدانستند که او اهل درسهای نظری نیست بنابراین برای شرکت در رشته گرافیک، امتحان داد و قبول شد. از این پس دیگر بستر برایش فراهم بود و کنار معلمان و دوستان هنردوست، فعالیتهای هنریاش را تقویت کرد. تصاویر زیبایی که میکشید گاهی آنقدر مورد توجه معلمانش قرار میگرفت که آثارش را به آنها هدیه میداد. سال 73 به اتفاق دوستانش نمایشگاهی از آثار طراحی، گرافیک و نقاشی را دایر کرد که اولین نمایشگاه ارائه آثار رستگار بود. در همین دوران به کاریکاتور علاقهمند میشود چراکه دغدغههای اجتماعی داشته و از این طریق بهتر میتوانسته دغدغههایش را بیان کند.
با گذشت مدت کوتاهی، گروهی متشکل از طراحان کاریکاتور را تشکیل میدهد و به سمت برگزاری نمایشگاههای گروهی کاریکاتور میرود که اولین آنها سال 74 دایر میشود. برپایی این نمایشگاه برای او هیجان خاصی داشته است چراکه آثارش از محدوده دید خانواده و دوستان خارج شده و در معرض دید عموم مردم قرار میگرفت. رستگار در خاطرش هست که در این نمایشگاه پیرمردی که نویسنده بوده آثار او را با دقت نظاره میکرده و سرانجام خواستار گفتوگو با خالق آثار شده است.
در این گفتوگو او خیلی رستگار را به ادامه دادن راه تشویق میکند و میگوید با توجه به سنی که دارد آثارش کیفیت بالایی دارند. او چند کتاب به رستگار معرفی میکند که آنها هم برایش مفید بودند. از این پس، هر چند وقت یک بار نمایشگاهی از کاریکاتورهای خودشان را برپا میکردند. سال 75 نیز کتابچهای از همین آثار به چاپ می رسانند. در همین حین گاهی رستگار، کاریکاتورهایش را برای مسابقات و نشریات خارجی ارسال میکرد تا اینکه سال 2000 در مسابقات کشور بلژیک، کاریکاتور او برگزیده شد.
او سال 75 در دانشگاه، رشته نقاشی هنر و معماری قبول میشود و با این قبولی، عرصه کسب دانش هنری برایش بازتر میشود. با مطالعه کتابهای غیردرسی جذابیتهای رشته هنر هر روز برایش بیشتر میشود و از آنجایی که دغدغههای اجتماعی داشته همچنان هنر را با کاریکاتور ادامه میدهد. البته به گفته خودش در تاریخ هنر آنچنان به هنر اجتماعی پرداخته نشده، اما او به این عرصه علاقه داشته است و همین علاقه باعث شده که به سمت ساخت پویانمایی گرایش پیدا کند.
با پایان یافتن درسش در مقطع کارشناسی، سال 81 عازم سربازی میشود که آنجا هم نمایشگاههای متعدد کاریکاتور را دایر میکند. همزمان با یکی از روزنامهها مرتبط میشود و برای گزارشهایشان کاریکاتور میکشد. سال 85 تحصیلاتش در مقطع کارشناسی ارشد را در رشته تصویرسازی ادامه میدهد. رشتهای که در آن باید علاوه بر مهارتهای نقاشی، گرافیک را نیز فرا میگرفت. در همین سال به استخدام آموزش و پرورش در میآید و برای تدریس هنر عازم روستاهای فریمان میشود. سال 86 ازدواج میکند و سال 87 اولین نمایشگاه انفرادی خودش را در مشهد دایر میکند که مورد استقبال قرار میگیرد.
او سال 88 دانشآموخته میشود، اما قبل از آن، یعنی از سال 86 وارد کار طراحی و تولید تجهیزات آموزشی میشود. از سال 87 به عنوان مدرس وارد مجتمع فرهنگی امام رضا(ع) پارک ملت میشود، البته همزمان در دانشگاه فردوس هم تدریس میکند. مجتمع امام رضا(ع) برای او بستری برای ارتباط بیشتر با دیگر هنرها و هنرمندان را فراهم میکند، بنابراین در حالی که بیشتر هنرمندان هنرهای تجسمی، به صورت انفرادی کار میکنند او این امکان را مییابد تا در مجتمع فرهنگی و هنری امام رضا(ع) فضای گفتوگو در زمینه مسائل تئوری هنر و نقد و بررسی آثارش را داشته باشد.
نه تنها در مدارس بلکه حتی بعضی از کتابهایی که در بازار وجود دارند به رشد استعداد هنری بچهها کمک نمیکند و نوعی استعدادکشی را به دنبال دارند
پیوستگی او به هنر و آموزش و پرورش باعث میشود از سال 89 در دورههای مختلفی داوری جشنوارههای دانشآموزی هنر را برعهده بگیرد. سپس در جشنوارههای دانشجویی و دانشگاههای علمی و کاربردی نیز به عنوان داور حضور مییافت. او دو داوری ملی را هم در کارنامه خود دارد و تاکنون 17 نمایشگاه برگزار کرده است.
رستگار هنگام تدریس برای دانشآموزان از قصهگویی استفاده میکند به عنوان مثال برای توضیح دادن اینکه انسانها چطور رنگ را کشف کردند شروع به قصه گفتن و کشیدن تصاویر این قصه از انسان غارنشین تا انسان امروزی میکند. به عقیده او این تداعی تصویر با گفتار، درس را برای دانشآموز جذاب کرده است و باعث میشود مفاهیم بهتر در ذهنش ثبت شوند. همچنین چون او به عنوان معلم توانایی خوبی در ترسیم تصاویر دارد باعث شگفتگی و ایجاد انگیزه در دانشآموزانش میشود.
او تأکید زیادی بر آزادی دانشآموزان در کشیدن تصاویر دارد چراکه معتقد است نقاشی ذاتا خلاق است و نباید آن را در چارچوب خاصی محصور کرد.
رستگار با اشاره به ضعفهای کتب نقاشی، میگوید: نه تنها در مدارس بلکه حتی بعضی از کتابهایی که در بازار وجود دارند به رشد استعداد هنری بچهها کمک نمیکند و نوعی استعدادکشی را به دنبال دارند چراکه به گونهای طراحی شدهاند که اجازه نمیدهند خلاقیت بچهها بروز پیدا کند. اینکه در سالهای اخیر مد شده و از نقاشی خلاق سخن میگویند به نظر میرسد بیشتر جنبه عوام فریبی و جذب مشتری داشته باشد چراکه همانطور که گفتم نقاشی ذاتا خلاق است و اگر تاکنون کمتر شاهد رشد نقاشی خلاقانه بودهایم به این دلیل است که این عرصه در دست معلمان و مدرسان غیر متخصص بوده است و آنها هم به جای رشد دادن خلاقیت دانشآموز، طرحی را برای او میکشند و منتظر کپیبرداری مینشینند.
در این بین هر دانشآموزی که نقاشیاش شبیهتر به طرح ارائه شده باشد، یا به عبارتی دیگر کپی بهتری انجام داده باشد، نمره بیشتری میگیرد، بنابراین در چنین حالتی نه تنها کاری برای رشد خلاقیت برداشته نمیشود، بلکه حتی اگر دانشآموزی خودش طرحی خلاقانه به تصویر اضافه کند، مواخذه میشود. حال یک عده باز هم غیر متخصص به اسم آموزش نقاشی خلاقانه سعی در جذب مردم و گرفتن هزینهای با این عنوان دارند تا این ضعف را جبران کنند درحالی که نقاشی خلاق و کار کردن با کودکان، کاری بسیار دشوار، تخصصی و دارای ظرافتهای خاصی است که از عهده هر کسی برنمیآید و باید بگویم تعداد معلمان و آموزشگاههایی که مجوز داشته باشند و به طور تخصصی در عرصه نقاشی خلاق کار کنند بسیار اندک است.
خراسان قطب هنر بود، اما امروزه فقط در یکی دو شهرش دانشگاههای تربیت معلم، به تربیت نیروی متخصص هنر میپردازند
این هنرمند در ادامه به کمبود نیروی متخصص هنر در مدارس اشاره میکند و میگوید: بیشتر افرادی که تدریس هنر در مدارس را انجام میدهند، تحصیلات مرتبط با این رشته را ندارند. از طرفی دانشگاه هنر دولتی هم در مشهد نداریم و علاقهمندان این عرصه باید در دانشگاههای غیرانتفاعی و آموزشگاههای آزاد، آموزش هنر را دریافت کنند. دانشگاه فرهنگیان هم که مرکز اصلی تربیت معلم هنر است، آموزش این عرصه را کاهش داده و خراسان که قطب هنر بود، امروزه فقط در یکی دو شهرش دانشگاههای تربیت معلم، به تربیت نیروی متخصص هنر میپردازند. این یعنی ما نباید توقع داشته باشیم در آینده، هنرمندانی پرورش پیدا کنند که از طریق نظام آموزش و پرورش به هنر علاقهمند شده و رشد پیدا کرده باشند.
او که در مدارس روستاهای فریمان هم نقاشی تدریس میکند، دانشآموزان مستعد زیادی دیده که به دلیل فقر و محرومیت بستر رشد آنها فراهم نیست.رستگار همچنین به کمبود شدید معلم متخصص در روستاها اشاره میکند و میافزاید: در روستاها آموزشگاه هنر وجود ندارد و آموزش این عرصه محدود به ساعتهای زنگ هنر مدرسه میشود که آن هم خیلی کم است. در عین حال همین تدریس محدود از سوی غیرمتخصصان انجام میشود، البته این بیتوجهی به هنر منحصر به روستاها نیست بلکه حتی والدین دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی مشهد نیز که اغلب آنها جزو خانوادههای مرفه هستند، اهمیتی به هنر نمیدهند و تمایلی ندارند که وقت فرزندانشان صرف آموزش هنر شود. به نظر او امروزه اینقدر دغدغههای اقتصادی و روزمره مردم زیاد است که از هنر غافل شدهاند.
وی ادامه میدهد: من به مردم حق میدهم که به هنر اهمیت ندهند چراکه ما هنر اقتصادی نداریم و تجربه نشان داده کسانی که دنبال هنر رفتهاند به لحاظ مالی شرایط سختی دارند. همین باعث شده با وجود اینکه کشور ما پیشینه هنری درخشانی دارد و همواره به این پیشینه مینازد، امروزه مردمش رغبتی به عرصه هنر نشان ندهند. در گذشته، هنرمند، شاعر، شیمیدان و طبیب همه در یک جایگاه اجتماعی قرار میگرفتند، اما امروزه اینطور نیست؛ پزشک چون درآمد بالاتری دارد در چشم مردم ارزش بیشتری دارد حتی گاهی برای یک دلال، ارزشی بیشتر از استاد دانشگاه، قائل میشوند. به عبارتی دیگر ارزشها و ضد ارزشها تغییر پیدا کردهاند و مردم برای رشتههایی ارزش قائل میشوند که پول سازتر هستند. این مسئله برای رشتههایی مانند تاریخ، جغرافیا، فلسفه، الهیات و امثال آن هم وجود دارد چراکه اکنون شرایط طوری است که کسی سمت این رشتهها نمیرود چون درآمدی در آنها نیست. اگر هم کسی برحسب علاقه یا از روی ناچاری تحصیل در این رشتهها را انتخاب کند میداند که آینده شغلی و مالی ندارد، اما در بعضی کشورها به گونهای برنامهریزی کردهاند که بسترهای شغلی و درآمدی برای دانشآموختگان این رشتهها فراهم است و علاقهمندانشان از پایگاه اجتماعی برخوردارند.
او که خودش بر حسب علاقه وارد عرصه هنر شده است، میگوید: سال 94 که در مقطع دکترای رشته فلسفه و هنر دانشگاه همدان قبول شدم به من گفتند بیخودی هزینه نکن چراکه اگر مدرک دکترایت را بگیری در دریافت حقوق و مزایای شما از آموزش و پرورش تأثیری ندارد، اما من برحسب علاقه خواستم ادامه دهم چراکه از تحصیل در عرصه هنر احساس رضایت شخصی دارم ولی به طور کلی در چنین اوضاع و احوالی، نمیتوان خیلی به رشد هنر و هنرمند امیدوار بود. دوستداران هنر هم خیلی باید عاشق و باجرئت باشند که وارد این عرصه شوند.
موزه هنرهای معاصر تهران یک پشتوانه ارزی برای کشور است، کتاب شاهنامه و نگارههای نگارگران آن پشتوانه ملی کشورمان هستند و اینها همه نشان میدهد که هنر چقدر در عرصههای مختلف تأثیرگذار است
رستگار با اشاره به تأثیر هنر بر فرهنگ، اظهار میکند: هنر به شدت در فرهنگ جوامع مختلف تأثیرگذار است. در کشور ما هم که سبقه تاریخی و هنری ارزشمندی داشتیم، امروزه هرجا میخواهیم کم و کاستیهایمان را بپوشانیم به این سبقه فرهنگی و تاریخی رجوع میکنیم. موزه هنرهای معاصر تهران یک پشتوانه ارزی برای کشور است، کتاب شاهنامه و نگارههای نگارگران آن پشتوانه ملی کشورمان هستند و اینها همه نشان میدهد که هنر چقدر در عرصههای مختلف تأثیرگذار است، اما شرایط کنونی کشور ما و مشکلات اقتصادی که هنرمندان دارند، باعث شده هنرمند از رسالت خودش که به تصویر کشیدن مشکلات و فرهنگ سازی است فاصله گرفته و تن به خلق آثاری دهد که به جای فرهنگ سازی، بازار اقتصادی دارند و برایش درآمدزا هستند.
او توضیح میدهد: بسیار میبینیم که هنرمندی اثری خلاقانه و فرهنگی خلق میکند، اما چون برای مردم عادی درکپذیر نیست، مورد پسندشان قرا نمیگیرد و به فروش نمیرسد، بنابراین نگارخانهدار او را به سمت خلق آثار خنثی و عامهپسند که تأثیری در ارتقای فرهنگ ندارند، سوق میدهد. هنرمند هم که با مشکلات اقتصادی مواجه است تن به این درخواست میدهد. طبیعی است در چنین شرایطی به سختی میتوان از قدرت و تأثیر هنر در فرهنگ سخن گفت. در کنار همه اینها به نظر میآید مسئولان و مدیران نیز دغدغه رشد هنر و ارتقای هنرمندان را ندارند و مسائل دیگر را به مسائل فرهنگی ترجیح میدهند.به عقیده او شاید به دلیل همین مشکلات است که طی دهه های اخیر کمتر شاهد رشد و شکوفا شدن هنرمندان شاخص و متحول کننده هستیم چراکه شرایط به گونهای است که از درون آن به سختی یک هنرمند شاخص متولد میشود.
رستگار میگوید: هنرمند امروز زمانی میتواند مؤثر واقع شود که به معنای واقعی، عاشق هنر باشد و عشق هنریاش بر دیگر مسائل و مشکلات غلبه کند در غیر این صورت نمیتواند رسالتش را به طور کامل به سرانجام برساند.
به نظر او هنرمندی که ابزار کار را در دست دارد و به تکنیک و فنون خلق اثر هم مسلط است، با توانایی ذهنی و خلاقانه خود باید بتواند اثری را خلق کند که مناسب آیندگان باشد، ولی امروزه کمتر چنین آثاری را میبینیم علتش هم این است که فقط ابزار، تکنیک و مهارت دستی برای خلق اثر هنری کافی نیست و یک هنرمند باید آنقدر پشتوانه فکری و دغدغههای مردمی و عشق به کشورش داشته باشد که با کمک این پشتوانهها بتواند به خلق اثر بپردازد این در حالی است که در هنرمندان امروز کمتر این پشتوانه معنوی را میبینیم.
رستگار عقیده دارد فرهنگ زمانی شکوفا میشود که ما فرصت فکر کردن داشته باشیم، اما در زندگی کنونی، دغدغههای اجتماعی و اقتصادی روزمره باعث شده که افراد، ذهن آزادی برای فکر کردن به فرهنگ و هنر نداشته باشند و این سرعت بدون تفکر موجب کمرنگ شدن فرهنگ و خلاقیت شده است، بنابراین شاهد رویش هنرمندانی هستیم که تکنیک را فراگرفتهاند، اما نمیدانند چه اثری خلق کنند و این یعنی هنرمند ما پشتوانه معنوی و فکری ندارد.وی توضیح میدهد: حافظ اگر اشعارش ماندگار شده تنها به دلیل تسلط او به فنون شاعری نیست، بلکه پشتوانه فکری و اعتقادی که در اشعارش موج میزند او را متمایز از دیگران کرده است.
فردی مانند اینشتین هم در کنار علم و فکر، دغدغههای علمی، اجتماعی و عشق به مردم داشته که باعث اختراعات ویژه او شده است.عضو انجمن هنرهای تجسمی استان در ادامه از مخاطب محوری و مؤلف محوری هنر سخن میگوید و میافزاید: در گذشته، اغلب هنرمندان مؤلف محور بودند و برایشان مهم بود که تماشاگر همان برداشتی را از اثر هنری داشته باشد که خود هنرمند داشته است، اما امروزه هنرمندان مخاطب محور شدهاند و هنرمند با هر دغدغه و ایدهای که اثرش را خلق کند، مخاطبش را آزاد میگذارد تا برداشت خودش را از اثر هنری داشته باشد.
او در پایان خطاب به جوانان و علاقهمندانی که خواستار ورود به عرصه هنر هستند، اظهار میکند: اگر کسی به معنای واقعی عاشق هنر باشد و بدون دغدغههای اقتصادی، به خلق هنر بپردازد، به مرور به درآمد هم دست پیدا میکند، اما اگر کسی با دغدغه هنر اقتصادی و درآمدزایی بخواهد وارد عرصه هنر شود این بستر برایش فراهم نیست و همان ابتدای کار پسرفت میکند چراکه فکر کردن به پول و شهرت باعث میشود او نتواند اثر هنری موفقی خلق کند.