روز قلم بهانهای شد تا سراغ بانویی برویم که داستانهای شاهنامه را برای کودکان بازنویسی کرده است. راسله رضاپور که کارشناسارشد تاریخ دارد و متولد ۱۳۵۷ است، از کودکی علاقه زیادی به خواندن و نوشتن کتاب داشته. او در این کار بسیار تحتتأثیر پدرش قرار داشته چراکه در خانه دائما پدرش را در حال مطالعه کتاب مخصوصا شاهنامه میدیده است.
علاقه رضاپور به کتاب از همان دوران کودکی کاملا آشکار بوده و مهمترین تفریح و سرگرمیاش را همین کتاب خواندن تشکیل میداده است. وقتی کلاس دوم دبستان بوده روزی از مادرش پول میگیرد تا کتاب بخرد.
او مسافت خانه تا مغازه را با دوچرخه طی میکند. وقتی کتاب را خریداری میکند در راه بازگشت، کتاب را روی دسته دوچرخه میگذارد و تا زمانیکه به منزل میرسد، آن را میخواند. مادرش که میبیند به این سرعت کتاب را خوانده است، از او میخواهد بازگردد و کتابی بخرد که خواندنش حداقل یک هفته، زمان ببرد.
زمانیکه کلاس پنجم دبستان بوده است یک دفتر ۴۰برگ برمیدارد و در آن شروع به نوشتن داستان و کشیدن نقاشیهایش میکند. او نخستین داستانش را که در نوشتارش بسیار تحتتأثیر داستانهای شاهنامه مخصوصا «زال» بوده است، «دختر جنگل» نام میگذارد.
زنگ انشا همواره کلاس مورد علاقهاش بوده است و هروقت مدیر یا معلم مدرسه تصمیم میگرفتند زنگ انشا را به درس دیگری مانند ریاضی، علوم، ادبیات و ... اختصاص دهند او آنقدر اعتراض میکرده که معلمش میگفته است تو بیا انشایت را بخوان بعد درس دیگر را شروع میکنیم. این علاقه او به کتابخوانی و نوشتن مطلب، تا بزرگسالی همراهش بوده به گونهای که تاکنون چند صد کتاب را مطالعه کرده است.
روزی در جمع عدهای افراد تحصیلکرده درباره فریدون و ضحاک صحبت میکند، اما با تعجب میبیند که هیچکدام از آن افراد، فریدون را نمیشناسند و با شاهنامه آشنایی ندارند. همین موضوع او را در فکر فرو میبرد و انگیزهای میشود که شروع به نوشتن داستانهای شاهنامه برای کودکان کند تا بدین وسیله افراد از کودکی با این کتاب ارزشمند آشنا شوند.
در آن زمان دخترش هفت سال داشته و رضاپور داستانهایی را که مینوشته ابتدا برای دخترش میخوانده، هرجا او متوجه مطلب نمیشده، رضاپور آن را بازنویسی میکرده است تا درکش برای کودکان راحتتر شود.
او سال ۸۶ اولین کتابش درباره شاهنامه را با عنوان «ضحاک ماردوش و فریدون پهلوان» به چاپ میرساند. در سالهای بعد هم کتابهای دیگری با نامهای «ایرج، پهلوانمهربان»، «زال و سیمرغ» و «بهدنیاآمدن رستم» را مینویسد و منتشر میشود.
سال۹۳ کتاب هفتخان رستم را به رشته تحریر در میآورد و از آن زمان تاکنون، چون هزینه انتشار آخرین کتابش هنوز بازنگشته، دیگر کتابی را روانه بازار نکرده است، اما دو کتاب آماده چاپ دارد و منتظر است که پس از بازگشت سرمایهاش، آنها را منتشر کند.
این بانوی کتاب دوست میگوید: در حالی که شاهنامه کتاب بسیار مفید و آموزندهای است بسیاری از ایرانیان با آن غریب هستند. همچنین عدهای فکر میکنند درک این کتاب سخت است و از آن فاصله میگیرند درحالی که وقتی من داستانهای شاهنامه را برای کودکان تعریف میکنم و بعد از آنها میخواهم نمایش داستان را اجرا کنند، میبینم که بهخوبی موضوع را درک کردهاند.
وقتی هم که نقاشی داستان را میکشند، باز کاملا مشخص است که موضوع را فهمیده و با داستان ارتباط گرفتهاند.
او ادامه میدهد: از وقتی داستانهای شاهنامه را برای کودکان تبدیل به کتاب کردهام میبینم که خانوادهها هم این کتابها را میخوانند و از آن استقبال میکنند.
رضاپور از سال۹۳ تاکنون مقالهنویسی هم انجام داده و در حال حاضر حدود ۷۰مقاله با عنوان «رد پای زن در تاریخ» نوشته که امیدوار است بتواند آنها را سرجمع کرده و تبدیل به کتاب کند. علاوه براین برای مجلات و گاهنامهها مقاله میفرستد.
رضاپور از سال۹۰ در قالب شغل شریف معلمی وارد آموزش و پرورش میشود و اکنون در روستای بازمرگان مقطع ابتدایی تدریس میکند. او برای اینکه محصلان را از ابتدا با کتاب مأنوس کند، به جای مشق شب معمولا از آنها میخواهد کتابی را خوانده و آن را خلاصهنویسی یا تعریف کنند.
او همچنین از دانشآموزان میخواهد هر کدام دو کتاب داستان به مدرسه بیاورند. سال گذشته، وسط کلاس طنابی کشیدند و کتابها را روی آن گذاشتند و بدین ترتیب حدود ۲۵ دانشآموز، ۵۰کتاب را مطالعه کردند.
البته، چون در مناطق روستایی معمولا یک دانشآموز فقط یکی دو کتاب داستان دارد، والدین و بچهها کمی نگران هستند که با بردن کتاب به مدرسه، پاره یا گم شود. رضاپور برای اینکه این نگرانی موجب همکارینکردن دانشآموزان نشود، به آنها گفته است اگر کتابی را که به مدرسه میآورید، خراب شود خودم در قبال آن برایتان یک کتاب نو میخرم.
وقتی در بین دانشآموزانش افرادی ابراز بیعلاقگی به کتاب میکنند، رضاپور با این دانشآموزان صحبت میکند تا ببیند به چه موضوعی علاقه دارند. به طورمثال دو تا از دانشآموزانش ادعا میکردند که به کتاب علاقه ندارند، اما یکی به مکانیک و دیگری به دایناسورها ابراز علاقه کرده است، بنابراین او برای این دانشآموزانش کتابهای مربوط به مکانیک و دایناسورها را خریداری میکند و وقتی به آنها میدهد میبیند که با علاقه شروع به خواندن کتابها میکنند.
این معلم اهل قلم، در کلاسهایش به دانشآموزانی که میبیند استعداد نویسندگی دارند پروبال میدهد و آنها را تشویق میکند. رضاپور هرچند میداند که سیاستهای او برای ترغیب دانشآموزان به مطالعه و نوشتن کتاب، ممکن است به دلایل مختلف توسط خانوادهها و سایر معلمان ادامه پیدا نکند، اما معتقد است در هر کلاسش از بین ۲۵دانشآموز، اگر فقط دو دانشآموز تا بزرگسالی کتابخوانی را ادامه دهند، همین هم بسیار ارزشمند است.
او هروقت میخواهد به دانشآموزان یا فرزندان اقوام، هدیهای بدهد، برای آنها کتاب میخرد و به نظرش آنقدرها هم که مردم میگویند قیمت کتاب بالا نیست.
رضاپور میگوید: مردم چندهزار تومان بابت خرید لپلپ پرداخت میکنند، اما با همین مبلغ میتوانند دو کتاب خریداری کنند.
این بانوی کتاب دوست منطقه۱۱ در زندگی شخصی خودش همواره خرید کتاب را جزو هزینههای جاری قرار داده است. البته همسرش هم در این راه با او همراه است و فرزندانش را بسیار به خریدن و خواندن کتاب تشویق میکند.
او که دو دختر ۱۶ساله و ۹ساله و یک پسر یک ساله دارد، برای فرزندانش موبایل و تبلت خریداری نکرده، اما چندین برابر پول آن را صرف خرید کتاب کرده است.
مدت زمان تماشای تلویزیون در خانواده رضاپور بسیار محدود است و حتی ممکن است دو یا سه روز تلویزیون آنها روشن نشود.
او توضیح میدهد: ما هیچ سریالی را دنبال نمیکنیم و فکر نمیکنم چیزی را از دست داده باشیم، کسانی هم که سریالهای مختلف را دنبال کردهاند، چیزی به دست نیاوردهاند، اما با مطالعه کتاب میتوان خیلی چیزها مانند اطلاعات واقعی، اعتمادبهنفس، محبوبیت اجتماعی و .. را کسب کرد.
دختر ۱۶ساله او وقت زیادی را صرف مطالعه کتاب میکند. دختر ۹سالهاش هم همیشه و در همهجا یک کتاب همراه خودش دارد. آنها در ماشین، همیشه کتابی برای خواندن دارند. بالای تخت هر کدام از اعضای خانواده هم همواره چند کتاب وجود دارد که قبل از خواب آنها را مطالعه میکنند.
یکی از تفریحات جذاب این خانواده، رفتن به کتابفروشیهای بزرگ است. پدر و مادر هم در خرید کتاب دست و دلباز هستند و فرزندانشان هر کتابی را بخواهند میتوانند خریداری کنند. در نمایشگاه کتاب مشهد و تهران همیشه حضور پیدا میکنند و در تمام طول ایام نمایشگاه هر روز به آنجا میروند.
در خانواده رضاپور غیر از کتابهایی که به امانت میگیرند، حدود ۴۰۰کتاب وجود دارد. در این خانه غیر از قفسه کتاب، مکانهایی مانند بوفه ظرف و جالباسی هم تبدیل به محلی برای نگهداری کتاب شده است.
رضاپور معتقد است اگر مردم امروز زمان کمتری را صرف فضای مجازی و تماشای تلویزیون کنند، میتوانند به مطالعه کتاب بپردازند.
او ادامه میدهد: در فضای مجازی، افراد در همه حوزهها اطلاعات سطحی و لایهای به دست میآورند، اما تنها منبعی که اطلاعات درست و عمقی به فرد میدهد، کتاب است.
به نظر رضاپور اگر مردم دوست دارند بچههایشان کتابخوان شوند باید اول خود والدین شروع به کتابخواندن کنند تا الگوی عملی فرزندانشان باشند.
این بانوی دوستدار کتاب و نویسندگی تأکید میکند: والدین باید به کتاب حرمت دهند تا بچههایشان برای این مهم ارزش قائل باشند همچنین اگر خانوادهای تمام اقتصادش را صرف خرید خانه، فرش، پوشاک، کیف، کفش و ... کرد، در زمان نوجوانی و جوانی فرزندش میبیند که او به جای اهداف عالیه دنبال تجملات و موبایل بازی و راحتطلبی و ... است.
به عقیده او اگر اقتصاد به فرهنگ لطمه وارد کند، ضربههای جبرانناپذیری میخوریم و لازم است که هم خانوادهها در هزینههای جاریشان مبلغی را برای خرید کتاب اختصاص دهند و هم دولت از نویسندگان و ناشران حمایت کند.
او اظهار میکند: کتاب پشتوانهای محکم برای افراد است چراکه وقتی فرد، اطلاعات درست و عمقی نسبت به موضوعی دارد میتواند با افراد دانا، وارد گفتگو شده و با آنها معاشرت داشته باشد. همین موضوع اعتماد به نفس او را بالا میبرد و داشتن اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیت است.
علاوه بر این دیگران وقتی متوجه میشوند با یک فرد کتابخوان صحبت میکنند، احساس بهتر و اعتماد بیشتری به او دارند.
رضاپور در پایان آرزو دارد روزی برسد که در سوپر مارکتها، قفسههایی مربوط به کتاب وجود داشته باشد و مردم در کنار خریدهای روزانهشان، کتاب هم خریداری کنند.