در خاک خشک خراسان، باران برکت است؛ برکتی که از آسمان میبارد و زمین را بارور میکند. حتی حالا که سامانههای نوین آبیاری به کمک آمده اند، بازهم بیشترین زمینهایی که هرسال کشت میشود، زمینهای دیم است. ازاین رو، کشاورزها از آغاز سال زراعی، که برابر با آغاز فصل سرماست، چشم به آسمان دارند تا ببارد. آنها همه زمستان را در خانه میمانند و دعا میکنند تا برفی ببارد، برفی که در خاک خشک خراسان همیشه خدا کم باریده است.
در خراسان تا بوده، زمستان جولان گاه خشکه سرماها بوده است. ازاین روست که آیینهای مرتبط با برف، در فولکلور ما مردم بسیار کم است؛ هر قصه و افسانهای که هست، درباره سرماست که بر سرتاسر زمستانهای طولانی سیطره داشته است و دارد.
این سرماها به ویژه در آن روز و روزگارها که گرم کردن خانهها به سادگی امروز نبوده، جلوه ترسناک تری داشته است. آیینهای زمستان گذرانی و چشم انتظاری بهار هم ازاین روست که در فولکلور خراسان فراوان اند؛ آتش افروزی، که پای ثابت این آیین هاست، نماد تلاش برای شکست دادن سرماست.
زمستان با همه سردی و سیاهی اش سرانجام میرود و جای خود را به بهار میدهد؛ به حیات دوباره دنیا. نوروز جشن نوزایی زمین است. باروری دوباره مادر زمین نویدبخش برکت است، برکتی که محور همه آیینهای کهن است. در ایران زمین، برکت خواهی اصل و اساس همه آیینهایی است که از روزگاران کهن به ما رسیده است. چه اینکه همین برکت بوده که امکان گذران زمستانهای سرد و خالی را فراهم و زندگی را در این فلات حاصلخیز ممکن میکرده است.
با رسیدن نوروز، کشاورزها از زیر کرسیها و لحافهای گرم بیرون میآیند تا دوباره کشت وکار کنند؛ دانههای گندمی که آنها پیش از زمستان بر دامن زمین پاشانده اند، حالا سبز شده اند. سبزهها زیر آفتاب دل چسب بهاری قد میکشند و بالا میدوند و به زودی خوشه میبندند و برکت را با خود به کندوها میآورند، البته اگر باران ببارد. آیینهای باران خواهی از کهنترین آیینهای خراسان زمین، از روزگاران پیشین تا امروزه روز است.
«نمازبردن» به معنای ستایش کردن، فعل پرکاربردی در متون کهن است. حتی در ایران پیش از اسلام هم نماز آیینی کهن بوده است که در آن خداوند یا آنها که دارای پرتوی الهی بوده اند، ستایش میشده اند.
بسیار پیشتر از آنکه اسلام شکلی تازه و به روز از خداپرستی را در ایران زمین بگستراند، پدران و مادران ما در همه تاریخ خود، آن مرکز یگانه قدرت و توانایی را ستایش میکرده اند که هرسال، از پس زمستان سرد و مرگ آور، مادر زمین را بارور میکرده است تا زندگی را تداوم بخشد.
در ایران کهن، «تیشتر» الهه باران بوده که در نبردی مداوم، با «اپوش»، دیو خشکی و خشک سالی، میجنگیده است. نبرد تیشتر با اپوش نه فقط در اسطورهها که در حماسههای ایرانی هم به شکلهای گوناگون تکرار شده است.
تیشتر که ستاره «شباهنگ» یا «شعرای یمانی» نماد آن است (و همین شبهای بهاری در آسمان صاف مشهد که ساعتی از شب گذشته است، میتوان آن را در افق جنوبی شهر در هیئت پرنورترین ستاره آسمان دید) در نبرد با دیو اپوش، بار نخست شکست میخورد. او به درگاه اهورامزدا گله میکند که مردمان زمین یاری رسان او نیستند.
آن گاه اهورامزدا امر میکند تا همگان تیشتر را ستایش کنند. تیشتر به مدد قدرت الهی و نمازبردن مردم، باردیگر به نبرد با اپوش میپردازد و این بار او را شکست میدهد و آبهای شیرین را در هیئت باران بر زمین میباراند. نماز باران آیین کهن ایرانی است که البته شکل نوین آن در اسلام هم روایت شده است.
اگر خراسان زمین را آبشخور فرهنگ و تمدن ایران زمین بدانیم، دور نیست که نماز باران هم سری پیوسته در خراسان داشته باشد؛ و جالب آنکه نماز باران در هیئت آیینی اسلامی هم با خراسان و خراسانیها پیوند خورده است.
در ایام حضور حضرت رضا (ع) در شهر مرو (در ترکمنستان فعلی، نزدیک شهر درگز) مردم از ایشان میخواهند دعا کنند که باران ببارد. حضرت از مردم میخواهند نماز باران بخوانند. آن گاه به سنت رسول ا... (ص) با پیراهن سپید بر تن و با پای برهنه پیشاپیش مردمان راه میافتند تا در دشت نماز باران بخوانند.
مردم در پی فرزند رسول ا... (ص) به راه میافتند تا به ایشان اقتدا کنند. حکومت جور مأمون که از محبوبیت حضرت رضا (ع) در میان مردم بیمناک بود، مانع برگزاری نماز میشود. هرچند همین حرکت ناتمام، نماز باران را به نام مقدس حضرت رضا (ع) و خاک خراسان پیوند میزند.
کشاورزان، امروزه روز هم وقتی ابرهای بهاری بخل میکنند و نمیبارند، نماز باران میخوانند تا بلکه دست طبیعت، آبهای شیرین را در هیئت باران بر زمین ببارانند.
باران، زمین را بارور میکند تا از آن گندم بروید. گندم مهمترین ماده غذایی است. امروزه روز هم گندم مهمترین ماده غذایی است. چندین هزاره پیش از این، گندم که به عنوان دانهای خوراکی در سرزمین مبارک فلسطین یا حوالی آن کشف شده بود، در فلات ایران کشت شد. کشت و فراوری گندم مهمترین دستاورد تمدن ایران باستان است؛ هم ازاین رو که گندم و آرد و نان نزد ما و پدران ومادرانمان نه فقط مادهای خوراکی، که هدیه مادر زمین و تجلی برکت خداست.
گندم و اساطیر ایران، هم زاد هم اند، پس دور نیست که در بیشتر مناسک آیینی ایران زمین، گندم حضور داشته باشد. چنان که گندم به شکل بلغور یا آرد، در عمده غذاهای کهن ایرانی هم حضور دارد. از اساس ردپای گندم را در بسیاری از مناسک آیینی میتوان دید. این دانه مهم خوراکی به شکل سبزه، در سفره نوروزی هم هست و نمادی از نوزایی طبیعت است. در آیینهای باران خواهی هم باز گندم است که حضور دارد.
در سرتاسر خراسان زمین، هرگاه ابرهای بهاری بخل کنند و نبارند، خوراکی پخت میشود که میشود از آن به عنوان خوراکی آیینی یاد کرد. «غلور» خوراکی تاریخی هم هست، آن قدر تاریخی که میتوان آن را نام عمومی غذاهای ایرانی دانست. چنان که امروزه روز، آش، در کلمه آشپزی، یا نان، در کلمه نان خور، نام عمومی غذاست.
«غلورخانه» ها، آشپزخانههای تاریخی بوده اند. هرجا اجتماعی از فقرا بوده، غلورخانهای هم بوده که گاه وبیگاه در آن غلوری هم فراهم میآمده است تا فقرا غذای گرمی هم خورده باشند. چنان که هر خانقاه، غلورخانهای هم در کنار خود داشته است.
ویرانههای شماری از غلورخانهها در خراسان رضوی همچنان باقی است، از آن جمله غلورخانه مزار «شیخ عبدالرحمن گهواره گر» در نزدیکی گلبهار یا غلورخانه روستای قلعه شیر در منطقه بالاجام در جغرافیای تربت جام است. غلورخانه مزار «شیخ احمدجام»، اما یک غلورخانه زنده است که هنوز با همان آداب و ترتیب تاریخی، گاه وبیگاه در آن پخت وپز میشود.
«غیاث الدین خواندمیر» در کتاب «مکارم الاخلاق» در تشریح خدمات امیرعلیشیر نوایی، وزیر کاردان دولت تیموری، به ساخت رواق دارالحفاظ در حرم مطهر رضوی اشاره میکند و مینویسد: «دارالحفاظ که در مشهد مقدسه داخل روضه رضویه -علی صاحبهاالسلام و التحیه- ساخته اند و آن را به نقوش اسلامی و ختایی از لاجورد و طلا در غایت تکلف پرداخته اند؛ و ایضا ایوانی در کمال رفعت و نهایت زیب و زینت در همان روضه شریفه بنا کرده اند و غلورخانهای نیز احداث نموده اند که هرروز در آنجا به اطعام فقرا و ضعفا و ایتام قیام نمایند...»
سنت غلورپزی در تمنای باران، هنوز در خراسان زمین سنتی جاری است. رسم است که کسی از بزرگان، به در خانهها برود و از صاحبان خانه چیزی گدایی کند. در این سنت، صاحبان خانه بیشتر مقداری گندم یا حبوبات به آن بزرگ میدهند. پیامد این سنت درخواست و تمنا، تأمین اقلام لازم برای پخت غلور است که پس از پخت بین فقرا توزیع میشود تا بلکه به دعای آنها باران ببارد.
«ا... بده تو بارون» شاید آشناترین دعای باران باشد، دعایی که هر بهار کشاورزهای خراسانی آن را با ساز و آواز میخوانند تا شاید بغض آسمان بترکد.
ابر سیاه مرمر
خود را کشیده یک ور
بارون بباره جرجر
ا... بده تو بارون
به حرمت مزارون
ابر سیاه هندو
خود را کشیده یک سو
بارون بباره هوهو
ا... بده تو بارون
به حرمت مزارون
چِپّو (چوپان) پنیر مایه
سگش پتیر مایه
بزغاله شیر مایه
ا... بده تو بارون
به حرمت مزارون
آواز باران خواهی، اما با آیین عروسک گردانی هم همراه بوده است. «چولی قزک» عروسک باران است. پسران و دختران نوجوان، چولی قزک را در کوچهها میگردانند تا هرکس که تمنای باران دارد، کاسه آبی بر او بپاشاند و بخواند که:
چولی قزک بارون کن
بارون بی پایون کن
درباره این عروسک بی قواره و ارتباط آن با باران و نیز ارتباط این آیین با آیینهایی کم وبیش همانند، مانند آیین «کوسه برنشین» در ایران مرکزی، «بوکه باران» در غرب ایران و «عروس گوله» در حاشیه دریای مازندران، بحثهای فراوانی در جریان است؛ هرچه هست، چولی قزک عروسکی است که خراسانیها با گرداندن آن میکوشند آسمان بسته را بگشایند.
«بستن» باوری کهن در خراسان زمین است و ارتباطی پیوسته با مفهوم زایش دارد. در این باور، همچنان که زهدان زنان بسته میشود، آسمان هم بسته میشود و همچنان که در اثر این بستگی، زهدان زن از زایش میافتد، آسمان هم قدرت زایش خود را که همان توان باریدن باشد، از دست میدهد.
کشاورزان خراسانی برای رفع بستگی آسمان، یک سنت قدیمی دارند. آنها سرخری مرده را با زغال سیاه میکنند و ابتدا در آتش و سپس در آب میاندازند. به باور آنها وقتی سرخر از آتش در آب میافتد، بخاری که از آن به آسمان میرود، بخت بسته آسمان را میگشاید تا دوباره زایش باران رخ بنماید.
دراین میان، آیا سرخری که با زغال سیاه شده است، یادآور دیو اپوش نیست؟
میبینید آیینهای باران خواهی در خراسان چقدر میتواند کهن باشد!