کد خبر: ۵۱۸۳
۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۰
چهل سال ایستادگی

چهل سال ایستادگی "آهوگیر" در گود کشتی باچوخه

نه قهرمان المپیک است و نه درکارنامه کاری و ورزشی‌اش مدال آسیایی دارد. محمد آهوگیر، کشاورز و دامداری است که سال‌ها در گود مهدی‌آباد مقابل حریف مردانه ایستاده است.

نه قهرمان المپیک است و نه درکارنامه کاری و ورزشی‌اش مدال آسیایی دارد و نه حتی عنوان استانی. اما حتی زمانی که گلایه می‌کند لبخند از لبش نمی‌افتد.

چهره گشاده و لبخندش از باور محکم‌اش به آینده می‌گوید. روبه‌رویمان که می‌نشیند اولین حرفی که به زبانش می‌آید مصمم‌ترمان می‌کند تا پیگیر خواسته‌اش باشیم «به این امید آمده‌ام که برای ورزش مهدی‌آباد کاری کنید.» آن‌قدر پر‌قدرت این حرف را ادا می‌کند که برای محقق‌شدن تصمیمش جای هیچ شک و شبهه و تردیدی نمی‌ماند.

محمد آهوگیرکشاورز ا‌ست و دامدار. نه تحصیلات عالیه دارد و نه سر‌رشته و تخصص چندانی در رشته‌های ورزشی دیگر. همه ذوق و علاقه‌اش در کشتی چوخه خلاصه می‌شود.

سال‌هاست توی گود مهدی‌آباد مقابل حریف مردانه ایستاده است. ۴۰‌سال توی گود‌بودن، فوت‌و‌فن کشتی را خوب به او آموخته است. اینکه شکست بخشی از زندگی است و ناگزیر از پذیرفتنش. ابایی ندارد این را بی‌هیچ هراسی بگوید و می‌داند شکست برای یادگیری و آموختن تجربه لازم است و چاشنی روز‌های زندگی همه آدم‌ها بوده است تا بزرگ‌تر و مقاوم‌ترمان کند. زندگی او هم از این امر مستثنی نیست.

بعضی حریف‌ها راحت رام شده‌اند. اما بعضی‌ها هم آن‌قدر، قدر بوده‌اند که پشتش را به خاک مالیده‌اند. دوباره لبخند را ضمیمه این حرفش می‌کند تا آرامشش را نشانمان دهد؛ که از این بابت هیچ دلخوری نداشته است حتی در میدان مسابقه.


یک زمین کفایت می‌کند

متولد ۱۳۵۰‌است. بومی همین محله‌های حاشیه شهر، با زمین‌های خاکی و پر‌آفتابش، با اهالی که رنج و درد شیار‌های بزرگی روی چهره مردانش گذاشته است، اما صبور و استوار پای زندگی ایستاده‌اند، بی‌آنکه بخواهند گلایه‌ای داشته باشند.

آهوگیر به عنوان نماینده اهالی مهدی‌آباد برای چندمین‌بار می‌خواهد برای مردم کم توقع محله‌اش کاری کنیم. سپس ادامه می‌دهد: باور کنید این‌ها به حداقل‌ها هم رضایت دارند. نمی‌خواهد کار خیلی ویژه‌ای باشد به اندازه یک زمین برای برگزاری کشتی چوخه کفایت می‌کند.

همان حرف‌های همیشگی را که بار‌ها و بار‌ها گفته شده پیش می‌کشد که دغدغه خیلی‌های دیگراست. چرا با این همه جمعیت نباید محل اختصاصی  برای ورزشی باشد که میراث کهن مردان ماست و نسل‌به‌نسل چرخیده تا به دست ما رسیده است.

کلی حرف و چرای دیگر روی زبانش می‌چرخد و یک‌ریز می‌پرسد تا می‌رسد به نتیجه اصلی. نباید بگذاریم این میراث کهن زیر نگاه بی‌تفاوت مسئولان آخرین نفس‌هایش را بکشد و تمام شود؛ و باز بی‌آنکه فرصتی برای تأیید حرف‌هایش بدهد به کرار و پشت سر‌هم می‌گوید: چوخه را باید زنده نگه داریم، چون همراه اجداد و بزرگان خراسان بوده است؛ چون پدربزرگ‌های ما با آن بزرگ شده‌اند. چون میراث ماست.


پشت حریف را به خاک می‌مالیم

 در آستانه پنجاهمین دهه زندگی‌اش ذره‌ای از حس پر‌رنگ و علاقه روز‌های نوجوانی‌اش به کشتی کم نشده است. شاید شبیه خیلی از ما عاشق فوتبال و جام‌جهانی باشد و مسابقات را به حکم ایرانی بودنش با اشتیاق دنبال کند، اما کشتی و بچه‌های محله دنیای دیگری برای اوست و همه کسانی که رشته‌ای باستانی چوخه را دنبال می‌کنند. حتی اگر فضایی برای بازی نداشته باشند و با همان لباس محلی زیر آفتاب داغ تابستان و سرمای استخوان‌سوز زمستان مجبور به مسابقه‌دادن باشند.

موهایش جوگندمی و سفید شده است. قدرت بدنی اش کم. شاید نفس هم توی میدان کم بیاورد، اما منتظراست آخر هفته زودتر برسد برود گود‌کشتی و چند ساعت فارغ از دغدغه‌های همیشگی پشت حریف را به خاک بمالد. هر چند دیگر حس‌و‌حال جوانی را برای مسابقه‌دادن ندارد.

دوباره برمی‌گردد سر همان نقطه شروع و تعریف می‌کند: از اهالی همین محله‌ام و از بچگی عاشق تماشای پنجه‌انداختن کشتی‌گیران، بازو در بازوی هم. آن‌قدر این تکرار و تمرین را تماشا کرده‌ام و از تماشایش لذت برده‌ام تا اینکه یک روز خودم را در میدان و در حال مبارزه دیدم و بعد هم این عادت مثل خون توی رگ‌هایم ماند و ماندگار شد.

آهوگیر اطلاعاتی که در‌این‌بار دارد، بی‌کم و کاست می‌گوید: کشتی نام کمربند باستانی ایرانیان بوده است که پهلوانان در زورآزمایی آن را به دست می‌گرفتند. در کشتی چوخه به جای کمربند، پیراهن را که چوخه نام دارد می‌گیرند. چوخه از قدیم بین کرد‌های خراسان مرسوم بوده است و به همین نام معروف شده است. هرجا عروسی و یا مراسم جشنی بود برای شادی بیشتر مراسم کشتی هم به پا بود. به‌خصوص در روستا‌ها که هنوز این رسم پر‌قوت انجام می‌شود.

اینکه عده‌ای به عنوان تماشاگر دور هم جمع می‌شوند. می‌شود گفت چوخه مسابقه‌ای است که داور هم ندارد و بیشتر تماشاگران داورند. مراسم به این شکل است که صاحب مجلس و عروسی دستمال ابریشمی بزرگی را پهن می‌کند و کله قندی بزرگ را به عنوان جایزه روی آن می‌گذارد. در اصل کله قند نماد جایزه است و پاداش معمولا گاو و گوسفند است، بیشتر گوسفند.

می‌گوید: تنها چیزی که با بردن نام چوخه به ذهنم می‌رسد پهلوانی و با مرام‌بودن است و اینکه باخت و پیروزی برایشان فرقی نمی‌کند و تمرین فقط تمرین مردانگی است. این کشتی هنوز هم در میدان‌های خاکی مهدی‌آباد برگزار می‌شود و تماشاگران زیادی دارد.  

البته قدیم تعداد مخاطبان بیشتر بوده و رفته‌رفته این اشتیاق کمتر شده است. جوان‌های حالا، رغبتی ندارد توی دل آفتاب بنشینند و یک بازی کهن و قدیمی را تماشا کنند. چوخه بدون زمان است. اینکه زمان مشخصی برایش تعیین نمی‌شده که مثلا زمان مسابقه دو ساعت است.   مسابقه تا زمانی که یکی از رقبا پشتش به زمین بخورد ادامه پیدا می‌کند. اول وزن‌کشی بین افراد انجام و بعد رقابت در گروه سبک و سنگین انجام می‌شده است.  

کشاورز و دامدار محله مهدی آباد ۴۰ سال است توی گود چوخه مقابل حریف مردانه ایستاده

 

به‌دنبال جوانمردی

می‌پرسیم تا به حال حریف پشتت را به خاک مالیده است؟ خون‌سرد و محکم می‌گوید: مگر می‌شود این اتفاق نیفتاده باشد. بار‌ها و بار‌ها پشتم به خاک مالیده شده است. اما خوب می‌دانم رسم مسابقه است و نباید کم آورد.

حرف از گفتن خاطره که می‌شود مکث می‌کند. خاطره کم ندارد، اما چیز مشخصی به ذهنش نمی‌رسد. همین که هر هفته جمعه‌ها توی آفتاب که هیچ کس حاضر نمی‌شود از زیر خنکی مطبوع کولر منزل دل بکند عده‌ای دور هم جمع شوند و با پوشیدن لباس‌های این رشته با هم رقابت کنند خودش کلی حرف است.

در برابر خواهشی که مدام تکرارش می‌کند و آن نجات چوخه از فراموشی است تنها سؤالی که می‌شود پرسید این است که  برای دوام و قوام این رشته چه باید کرد؟ می‌گوید: قدیم گود‌های زیادی برای کشتی بود از گود گلشور گرفته تا ته شهرک شهید‌رجایی و مهدی‌آباد، اما متأسفانه به مرور‌زمان همه این‌ها از بین رفته است و فضایی برای کشتی‌گیران نمانده است و این موضوع برای خراسانی که مهد کشتی چوخه است شایسته نیست.

حتی توضیح می‌دهد: زمینی در مهدی‌آباد بود که متعلق به آستان قدس رضوی بود و با دست گذاشتن این مجموعه روی آن، اختیارش از دست ما بیرون رفت.
اما ... این، اما را با خواهش و امیدوارانه از ما می‌خواهد اینکه او قطعه‌زمینی در مهدی‌آباد دارد و می‌تواند با کمک شهرداری فضایی را برای کشتی چوخه آماده کند تا نگذارد این رشته نفس‌های آخرش را بکشد.

‌می‌گوید: چهار‌پسر دارم و همه آن‌ها از کودکی همراه خودم در رقابت و بازی کشتی بوده‌اند و حالا دو پسرم صاحب عنوان در استان خراسان هستند و دو‌تا از نونهال‌هایم هم مقام‌های زیاد دارند.
بعد هم بلند می‌شود تا برود. وقت رفتن هم خواسته اهالی محله‌اش را تکرار می‌کند. باور کنید جور‌کردن امکانات برای این مردم کم‌توقع کار سختی نیست و من حاضرم زمین مورد نیاز  را همین حالا در اختیار بگذارم.

زندگی مصطفی و مرتضی آهوگیر پر از قاب‌های قهرمانی است، اما هدف بالاتری دارند. آموختن مرام پهلوانی اولین هدف پدر برای همراه‌کردن مصطفی و مرتضی آهوگیر درون گود‌های کشتی می‌شود.  

تماشای کشتی‌های مردانه روز‌به‌روز در نگاه کودکانه آن‌ها دلنشین‌تر به چشم می‌آید و چاشنی دوران قد‌کشیدن و بزرگ شدنشان می‌شود تا آن اندازه که دو برادر سکو‌های رقابتی شهری و استانی را در این رشته از آن خود می‌کنند.

 

برای ادامه راه بی‌انگیزه شده‌ام

مصطفی که همراه همیشگی پدر در میدان‌های ورزشی بوده است قبل از هر تعریفی می‌گوید: کشتی از کودکی توی خون ما نشسته است، متولد دهه ۷۰ است. زندگی مصطفی و برادرش که یک سال از او کوچک‌ترست پر از قاب‌هایی است که هر کدام حکم قهرمانی از یک مسابقه را دارند.

قهرمانی‌های مصطفی در رشته جودو و کشتی به سال‌های ۸۹، ۸۸، ۸۵ و... می‌رسد. خوشحالی‌شان بیشتر از این بابت است که کشتی چوخه چند سالی است، ثبت جهانی شده است.  
‌می‌گوید: از همان بچگی توی زمین‌های خاکی مهدی‌آباد و از سر تفنن کشتی‌ها را تماشا می‌کردیم و کم‌کم برایمان یک عادت و بعد هم یک علاقه‌ای شد که  نمی‌شد از آن چشم بپوشیم. به‌خصوص رقابت‌ها و مسابقاتی که آن اوایل خیلی زیاد بود و متولی قندی را به عنوان نمادی برای جایزه می‌گذاشت و در ازای آن به برگزیده مسابقه هدیه‌ای داده می‌شد و این موضوع خودش انگیزه‌ای نیرومند بود.

خوشحالی مصطفی که یک جوان تازه نفس برای رقابت است، به خاطر چشم‌اندازی است که به فردای این رشته دارد و هر‌چند می‌داند موفقیت در این مسیر به حمایت و سیاست‌های کلان ورزشی بر‌می‌گردد.
چیزی که پدر و همه پهلوانان میدان به او آموخته‌اند و از همه مهیج‌تر است روحیه پهلوانی و با‌مرام‌بودن است و مصطفی هم بر آن تأکید دارد. این روحیه به کار مردم حاشیه شهر خیلی می‌آید.

خاطره‌انگیزترین فصل برای مصطفی بهار است و مسابقه چوخه در گود زینل‌خان اسفراین که جنبه گردشگری و توریستی دارد و می‌تواند به جذب توریست داخلی و خارجی کمک کند، اما جدا از آن هر چیزی که بتواند این رشته را در محله‌های حاشیه شهر از رخوت بیرون بکشد دل جوان‌های عاشق چوخه را شاد می‌کند. این که در میدان، پشت حریف را به خاک بزنند و بیرون از آن کنار هم جوانمردانه پای مشکلاتشان بایستند.

مصطفی می‌گوید: من مقام‌های زیادی در رشته جودو و کشتی دارم، اما برای ادامه راه بی‌انگیزه شده‌ام. حالا که دارید حرف‌های ما را منتقل می‌کنید مسئولان را مجاب کنید حامی این رشته در حاشیه شهر باشند. یقین بدانند به کم‌رنگ‌شدن بزه و ناهنجاری‌ها خیلی کمک خواهند کرد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44