انگشتری فیروزه را دور انگشتش میچرخاند. با اینکه با چند لایه چسب، انگشتر را اندازه انگشتش کرده است، باز هم بزرگبودن آن برای دستهای یک پسر شانزدهساله کاملا به چشم میآید. خاطر انگشتر آنقدر برایش عزیز بوده است که دلش نیامده آن را پیش انگشترسازی ببرد و کوچک کند.
دلش میخواهد به همه بگوید این انگشتری را از سردار شهید، حاجقاسم سلیمانی، در یک محفل قرآنی به یادگار دارد، در همان روزی که سردار او را «عبدالباسط کوچک» خطاب کرد، رویش را بوسید و انگشتری دستش را به او هدیه کرد.
سینا فتحی متولد ۱۳۸۵ در تهران است و از یکسالگی ساکن مشهد شده و در همین شهر قد کشیده است. او یک هفته پیش در برنامه محفل شبکه ۳ صدا و سیما با صوت زیبایش سوره حج را خواند و مجری و داوران را شگفتزده کرد. این نوجوان ساکن محله سیدی از ورودش به دنیای متفاوت یک قاری و تحفه گرانقدری که از سردار شهید هدیه گرفته است بیشتر میگوید.
ماه مبارک رمضان بود که پدر هر شب بعد از افطار، خانه را به مقصد مسجد ترک میکرد. سینا با همان سن کمش کنجکاو بود که چرا هر شب پدر با آن همه خستگی و گرمای روزهداری مقید است که به مسجد برود. چندبار درباره جلسه قرآن مسجد امامهادی (ع) از پدرش چیزهایی شنیده بود؛ بنابراین تصمیم گرفت یک شب همراه او در جلسه شرکت کند.
اولین شب، قاری نوجوانی، قرآن را تلاوت کرد. پسر فقط چند سال از سینا بزرگتر بود و صوت بسیار دلنشینی داشت. جمعیت محو صدای او شده بود. سینا هر کار میکرد، نمیتوانست چشم از آن پسر بردارد. سؤالهایش شروع شده بود و مرتب از پدر میپرسید «این پسر کیست و چطور به این زیبایی قرآن میخواند؟» علاقه او پدر را وادار کرد تا از میانه جلسه، صدای آن نوجوان را برای سینا ضبط کند.
سینا که به صدای پسر مسجدی علاقهمند شده بود، تا روز بعد بارها صدای او را گوش کرد تا شاید بتواند آیهها را همانطور بخواند. شور و شوقش به دیدن دوباره آن پسر و شنیدن تلاوت قرآن سبب شد شب بعد نیز همراه پدر به مسجد برود، اما خبری از پسر نبود. شبها میگذشت و آن پسر به مسجد نمیآمد، تا اینکه در آخرین شبهای ماه مبارک سر و کلهاش پیدا شد.
سینا آنقدر از دیدن او خوشحال شده بود که نمیتوانست احساساش را پنهان کند. جلو رفت و مؤدبانه نام او را پرسید و سؤال کرد که چطور به این زیبایی قرآن تلاوت میکند. پسر خودش را «علیرضا اسحاقی» معرفی کرد و گفت که پیش استاد «سیدمجتبی ساداتفاطمی» آموزش سبک عبدالباسط را میبیند.
با تمرینهایی که در خانه داشت، نسبتبه همسنوسالهایش قرآن را بهتر تلاوت میکرد. برای دیدن استاد ساداتفاطمی همراه پدر به مسجد کرامت رفت و برای استاد چند سوره کوچک قرآن را خواند. چند توصیه کوتاه و یک نوار صوتی اولین آموزش او شد.
بعد از چند هفته تلاوتش بهتر شده بود و خودش هم این را موضوع را میدانست؛ دوباره پیش استاد رفت و آیات مبارک همان سورههای کوچک را خواند. پیشرفت سریع او سبب شد ساداتفاطمی به پدرش نشانی دفتر نخبگان قرآنی در سهراه کاشانی مشهد را بدهد و اینگونه شد که سینا هفتهای یک روز برای آموزش به این مکان میرفت.
چندسالی گذشت و او هر روز درکنار درس و مدرسه سبک عبدالباسط را هم تمرین میکرد. یازدهساله بود که استاد فاطمی او را تشویق به حضور در مسابقه قرآنی اسراء کرد؛ «یک مسابقه قرآنی تلویزیونی بود که از شبکه قرآن پخش میشد و چند مرحله داشت؛ قبولشدن در آن کار راحتی نبود، ولی دوست داشتم توانایی خودم را محک بزنم؛ بنابراین در آن شرکت کردم.»
با اینکه پشت لبش تازه سبز شده، کلامش پخته است و رسم ادب را بهخوبی میداند. همانطورکه تلاوت او، جمعی را به وجد میآورد، سخنگفتنش نیز همراه آرامش و صبوری است. شاید این همه پختهبودن و رعایت ادب را از همان آیات قرآنی آموخته است. متواضع است و در حرفزدنش اثری از «منیت» دیده نمیشود؛ «سطح مسابقه بسیار بالا بود و افرادی در آن شرکت میکردند که سابقه چند سال حضور در مسابقات مختلف را داشتند. داورها هم عالیرتبه بودند. به یاد دارم قاریان بینالمللی، مهدی عادلی، رحیم خاکی، امین پویا، مسابقه را داوری میکردند.»
سینا نگاهی به پدرش میاندازد و همه حمایتهای او را به یاد میآورد؛ «با شنیدن تلاوتهای افرادی که شرکت کرده بودند، استرس بسیاری داشتم، ولی با این نیت رفته بودم که میتوانم نفر اول مسابقه شوم و خوشبختانه با عنایت حضرت حق و حمایتهای خانواده به هدفم رسیدم.»
بعد از آن دو بار دیگر هم در این مسابقه شرکت کرد و باز هم مقام نخست را به دست آورد. در مسابقات دانشآموزی پایه هفتم تا دهم نیز هر سال مقام نخست را کسب کرد و دیگر همه او را میشناختند و یکی از قاریان اصلی برنامههای آموزشوپرورش شد. در یکی از همین برنامههای آموزشوپرورش، پسری که از سینا سه سال کوچکتر بود، او را دید و به یاد آورد که سینا را در برنامه تلویزیونی دیده است.
سینا با لبخند خاصی، انگار که گذشته خود را در این پسر دیده باشد، توضیح میدهد: تلاوت قرآن که تمام شد، پسربچهای با چهره بشاش جلو آمد و خودش را معرفی کرد و با من دست داد؛ آن برنامه آنقدر شلوغ بود که فرصتی برای حرفزدن پیش نیامد.
آن دانشآموز زمانیکه به خانه رفت، به خانوادهاش گفته بود «امروز با سینا فتحی دست دادهام.» داییاش پرسیده بود «فتحی کیست؟» و پسر گفته بود «قاری قرآن است و در تلویزیون قرآن میخواند.» دایی یادش آمده بود که شبهای سهشنبه در مسجد محل موقع تلاوت قرآن، من را دیده است؛ بنابراین خواهرزادهاش را همراهش آورد تا دوباره من را ببیند. آن پسر در جلسه قرآن درباره سبک عبدالباسط پرسید و او را راهنمایی کردم تا نزد استاد ساداتفاطمی برود.
هیچ ترس و اضطرابی ندارد که بین جمعیت زیادی قرآن تلاوت کند؛ چون از همان کودکی و زمانیکه تازه آموزش میدید، در مسجد کرامت قرآن تلاوت میکرد؛ «خوشحال میشوم که تعداد بیشتری در جلسات قرآن شرکت کنند، شاید آنها هم علاقهمند به یادگیری سبک عبدالباسط شوند.»
او یکی از قاریان برنامههای حرم مطهر رضوی است و این موضوع را سعادتی برای خود میداند؛ «تلاوت قرآن در هر مکانی خوب و آرامش بخش است، اما درکنار بارگاه منور رضوی صفای دیگری دارد و همین حضور سبب شد در یک برنامه خاص بتوانم شرف حضور پیدا کنم.»
سال ۹۷ همراه با جمعی از خادمان و قاریان حرم مطهر رضوی به کرمان سفر کرد. بعد از اینکه پرچم متبرک حرم امامرضا (ع) را در بیمارستان و محافل مختلف چرخاندند، توسط سردار شهید حاجقاسم سلیمانی به محفل عزاداری شب شهادت حضرتزهرا (س) در بیتالزهرا (س) دعوت شد.
سینا بهعنوان اولین قاری شروع به تلاوت کرد؛ «جمعیت زیادی حضور داشت. ستونی وسط حسینیه بود که جلو دید من را میگرفت و نه من و نه سردار نمیتوانستیم یکدیگر را ببینیم. تلاوتم که تمام شد، متوجه شدم سردار از بین جمعیت به سمت من میآید. چند بار احسنت گفت و پدرانه من را در آغوش کشید و صورتم را بوسید.»
سردار شهید به سینا میگوید «تو عبدالباسط کوچک هستی»، سپس انگشتری فیروزهاش را از انگشتش خارج میکند و به او هدیه میدهد. سینا با لبخند توضیح میدهد: سردار با خنده به من گفتند «این انگشتر برای توست. گمش نکنی و به بابا هم ندهی!»
با گرفتن این هدیه و تعریفهای سردار انگار پاهای سینا روی زمین نبود و داشت در آسمان پرواز میکرد؛ بههمیندلیل از همان موقع انگشتری را از خودش دور نکرده است. یک سال بعد، هنگامیکه خبر شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی را شنید، شوکه شد. دلش نمیخواست این خبر را باور کند تا اینکه از بیتالزهرا (س) با او تماس گرفتند تا در مراسم وداع با پیکر سردار شهید شرکت کند و قرآن بخواند؛ «همه مدتی که قرآن میخواندم، خاطره آن روز که انگشتر هدیه گرفتم و چهره سردار مقابل چشمانم قرار داشت. بغضی گلویم را میفشرد، اما جلو خودم را گرفتم تا بهدرستی تلاوت کنم.»
روز و شبش پر از نغمههای عبدالباسط است؛ شاید ساعت تمرین روزانهاش در سالهای اخیر به یک ساعت نرسد، اما زمزمه آیات الهی در همه لحظات با اوست. پدرش میگوید: ذکر قرآن همراه همیشگی سیناست و او درحال راهرفتن، فکرکردن، درسخواندن و... مرتب با خودش آیات را زمزمه میکند.
با شیوع بیماری کرونا، کلاسهای تلاوت و حتی مسابقات بهصورت آنلاین برگزار شد. سینا پنجمرتبه در مسابقات آنلاینی که استادان مختلف در فضای مجازی برگزار میکنند، شرکت کرده است؛ «یک آیه یا یک صفحه را استاد مشخص میکند که بهاصطلاح به آن فرازخوانی گفته میشود. قاریان صدایشان را ضبط میکنند و برای او میفرستند.» سینا در همه مسابقات فرازخوانی نیز مقام اول راکسب کرده است؛ انگار مقام دوم و سوم برای او معنایی ندارد.
در محافل قرآنی مختلف شرکت میکند حتی به برنامههایی که در شهرستانها برگزار میشود، میرود تا قرآن تلاوت کند؛ همین هفته پیش مهمان برنامه «محفل» از شبکه ۳ صداوسیما بود و با صوت دلنشین خود توانست داوران و حضار را به وجد بیاورد، بهطوریکه بعد از برنامه به او گفته شد «واقعا عبدالباسط کوچک هستی.» سینا در پایه یازدهم علوم انسانی تحصیل میکند و تصمیم دارد در آینده تحصیلاتش را در دانشگاه فرهنگیان ادامه دهد.
او به تدریس علاقه بسیار دارد و میخواهد درکنار معلمی، یک استاد قرآنی هم بشود. یکی از آرزوهای بزرگ سینا تلاوت در محضر رهبر معظم انقلاب است؛ علاقه او به رهبری از همان کودکی شکل گرفته است. به گفته پدرش، سینا آنقدر سخنرانیهای رهبر را گوش میکند که برخی از آنها را حفظ شده است.
علی فتحی، پدر سینا، هم از کودکی با قرآن انس داشته است. از دوران نوجوانی همان موقع که در شهرستان بردسکن به مدرسه میرفت، پول توجیبیهایش را جمع میکرد تا نوارهایکاست قرآن با صدای عبدالباسط را بخرد؛ «به یاد ندارم صوت عبدالباسط را کجا و کی شنیده بودم، اما شیفته صدایش بودم؛ بنابراین نوارکاست با صوت دلنشین او را میخریدم و با صدایش تمرین میکردم.»
پدر سینا هیچ استادی برای آموزش نداشته و خودش در خانه تمرین کرده است؛ «نداشتن آگاهی سبب شد در سن نوجوانی که تارهای صوتی حساس است به حنجره خودم آسیب بزنم و نتوانم قاری قرآن شوم.»
او با دیدن علاقه پسرش به قرآن درست همان زمانیکه هنوز سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما سورههای کوچک را حفظ میکرد، تصمیم گرفت سینا را در کلاسهای مربوط ثبتنام کند تا زیرنظر استاد بهدرستی آموزش ببیند؛ «هیچگاه سینا را تنها نگذاشتهام. چون شغلم آزاد است، بهراحتی میتوانستم او را در محافل قرآنی یا در مسابقات همراهی کنم. الان هم با دیدن اینکه فرزندم علاوهبر صوت دلنشین، رفتاری قرآنی دارد، به خودم میبالم.»