کد خبر: ۴۶۱۷
۱۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۱

کتاب‌فروشی ۳۸‌ متری به‌نشر پاتوق نوجوانان است

مغازه‌ای کوچک در ابتدای خیابان شهید شفیعی ۱۹ در محله شهیدآوینی؛ هم فروشگاه است و هم پاتوق کودکان و نوجوانان.

مغازه‌ای کوچک در ابتدای خیابان شهید شفیعی ۱۹ در محله شهیدآوینی؛ هم فروشگاه است و هم پاتوق کودکان و نوجوانان. همان ابتدا روی در و دیوار هنر دست کودکان را می‌بینم؛ مثلا خانه کاغذی یا مثلثی که میان آن نشان فروشگاه دیده می‌شود و از دنباله آن روی رشته نخ‌ها کاغذ‌هایی آویزان است که اسامی بچه‌ها روی آن نوشته شده. بچه‌ها با چوب‌بستنی روی کاغذ، قابی درست کرده‌اند و میان آن، عکس احمد یوسفی، فروشنده این مکان، را گذاشته‌اند.

اینجا کتاب‌فروشی به‌نشر شعبه شهدای تیپ فاطمیون مدافعان حرم است که کتاب‌فروشی، کتابخانه و پاتوق فرهنگی بچه‌های گلشهر محسوب می‌شود.


عشق معلمی و شیفته کتاب

از سال‌۹۹ کار خود را آغاز کرده است، درست از تابستان، اما آن زمان در مغازه دیگری در حاشیه خیابان شهید‌شفیعی فعالیت می‌کردند. ابتدای امسال به‌ناچار آن ملک استیجاری را تخلیه کردند و حالا ۹ ماه می‌شود که به اینجا آمده‌اند، به این مغازه کوچک، اما پررونق. نامش احمد یوسفی و اصالتا افغانستانی و زاده ایران است. متولد‌۱۳۶۹ است. از زمانی که به یاد دارد، دوست داشته معلم شود و با کتاب هم مأنوس بوده است.

احمد می‌گوید: زمانی‌که در کتابخانه دانشگاه فردوسی کار می‌کردم، علاقه‌ام به کتاب بیشتر شد. بعد از آن هم دو سال در مجموعه کتاب‌فروشی مدرسین حوزه علمیه قم کار کردم که در مشهد شعبه داشت؛ آن کتاب‌فروشی هم به‌دلیل مسائل اقتصادی جمع شد. بعد از آن از‌طریق یکی از دوستان متوجه شدم که به‌نشر این کتاب‌فروشی را دارد و بعد از صحبت‌های اولیه از حدود یک سال پیش به اینجا آمدم. به‌نشر یک کتاب‌فروشی عمومی است که ساکنان گلشهر نیاز مطالعاتی خود را از آن تأمین می‌کنند.


روی زمین کتاب می‌خواندند

احمد از آغاز ماجرا می‌گوید؛ از روزی که کتاب‌فروشی به‌نشر پاتوق شد. او این‌طور روایت می‌کند: یک روز اتفاق عجیبی رخ داد؛ یک آقا‌پسر به داخل کتاب‌فروشی حاشیه خیابان شهید‌شفیعی آمد و گفت «عمو کتاب اجاره‌ای می‌دهی؟» پرسیدم «چی؟» گفت «اگر پولی بدهم، به من کتاب امانت می‌دهی؟» خیلی سریع گفتم «نه، اینجا کتاب‌فروشی است.» گفت «می‌شود اینجا بنشینم و کتاب بخوانم؟» قبول کردم.

به‌جز صندلی خودم فقط یک صندلی دیگر بود. چند دقیقه کتاب خواند و رفت. اسمش حامد بود. فردا با دوستش آمد و دو‌تایی روی همان صندلی نشستند و شروع کردند به کتاب‌خواندن. روز بعد، یک نفر دیگر هم آمد و دیدم تعداد بیشتر شد. صندلی نبود و بچه‌ها روی زمین می‌نشستند و کتاب می‌خواندند. علاقه آن‌ها برای خودم خیلی جالب بود. تصمیم گرفتم برای آن‌ها کاری کنم. با اجازه به‌نشر فضا را گسترش دادم و تعدادی صندلی کودک و بزرگ‌سال آوردیم.

امکانات دیگری نداشتیم. با تعداد زیادی بچه روبه‌رو شدم که کنترل آن‌ها موضوع دیگری بود. فروشگاه بود و شرایط خاص خودش را داشت. ماه‌ها به همین منوال گذشت و تجربه‌های زیادی با بچه‌ها به دست آوردیم. طی این مدت ۶۵‌کودک و نوجوان به‌طور ثابت به اینجا آمده‌اند.

این فضا در‌اختیار بچه‌ها قرار گرفت تا هر‌کس دوست داشت اینجا کتاب بخواند. به مرور وسایل نقاشی و کاردستی هم به آن‌ها دادیم. چند کلاس آموزشی برپا کردیم. در این میان با خانواده‌هایی آشنا شدیم که از لحاظ مالی با مشکل روبه‌رو بودند و آن‌ها را به مؤسسات و خیریه‌ها معرفی کردیم و فعالیت‌ها فراتر از کتاب‌فروشی شد. تعدادی از بچه‌ها نیز با ساخت دیوارکوب و کشیدن نقاشی توانستند درآمد کسب کنند. بین این بچه‌ها هم مهاجر است و هم ایرانی.


کتاب‌نخوان نداریم

احمد هم دلسوز است و هم فعال فرهنگی و ترکیب این دو باعث شده است این مغازه سبب خیر شود. او می‌گوید: فعالیت‌ها در همین محیط ۳۸‌متری انجام می‌شود. بچه‌ها فضای زیادی نمی‌خواهند و بیشتر در رفت‌وآمد هستند. ارتباطمان با بچه‌ها خوب است و نگاه اقتصادی نداریم؛ مثلا تابستان در اوقات فراغت از دختر‌ها پرسیدم تفریحشان چیست. بدون خانواده نمی‌توانستند به بوستان بروند. تصمیم گرفتم با هزینه خودم آن‌ها را به کلاس آموزش شنا در استخر گلشن بفرستم.

او سال پیش برای بچه‌ها عیدی هم درنظر گرفت؛ می‌گوید: با کاسب‌های دور‌وبر صحبت کردیم و از آن‌ها خواستیم بچه‌ها برای خرید عید به آنجا بروند؛ آن‌ها هم دراین‌زمینه با ما همکاری کردند. برنامه‌های دیگری نیز برای نوجوانان کتاب‌خوان و خانواده‌هایشان داشته است؛ ادامه می‌دهد: ۱۰ شب ماه محرم، هیئت برپا کردیم. با خانواده بچه‌ها در ارتباط هستیم و سعی می‌کنیم مشکلاتشان را برطرف کنیم.

باید بتوانیم به بچه‌ها نشان دهیم کتاب‌خواندن چه لذتی دارد. تا الان آن‌ها را مجبور نکرده‌ایم کتاب بخوانند، ولی مخاطبی ندارم که کمتر از ۱۰‌کتاب خوانده باشد، مگر آنکه سواد نداشته باشد.

 

کتاب‌فروشی به‌نشر در فضایی ۳۸‌ متری کتابخانه و پاتوق نوجوانان شده است
فراتر از کتاب‌فروشی

احمد جدا از این، مسئولیت‌های دیگری نیز پذیرفته است؛ مثلا تکالیف بچه‌ها را نگاه می‌کند و کارنامه را هم بررسی می‌کند. او می‌گوید: تولد بچه‌ها را در همین کتاب‌فروشی جشن می‌گیریم. تولد خودم نیز همین‌جا با حضور بچه‌ها برگزار شد. همچنین در روز تولد حضرت‌معصومه (س) برای دختر‌ها و روز ولادت امام‌رضا (ع) برای پسر‌ها جشن گرفتیم.

او و بچه‌های کتاب‌خوانش در شب یلدا در همین‌جا جشن مفصلی برگزار کرده‌اند؛ ادامه می‌دهد: برای شب یلدا هر‌کدام از بچه‌ها یک بخش از پذیرایی را بر‌عهده گرفت. با همین بچه‌ها به تئاتر، سینما، شهر بازی و بوستان رفتیم. الان هم جشن تولد یکی از بچه‌هاست که در منزل یکی‌شان برگزار شده تا به‌اصطلاح مزاحم ما نشوند.


کتاب به مرور اثر می‌گذارد

احمد درباره تأثیر کتاب‌خواندن در آینده بچه‌ها می‌گوید: بسیاری از آسیب‌های اجتماعی در شهر مشترک است. این محله، چند آسیب مخصوص به خود دارد، ازجمله اینکه در فاصله صد‌متری کتاب‌فروشی ما، علنی مواد مخدر خرید و فروش می‌شود. البته به‌زعم من، همه مشکلات، در مسائل اقتصادی ریشه دارد.

هدف ما این است که با کتاب‌خوانی بچه‌ها گرفتار آسیب نشوند و در آینده بتوانند خودشان از پس زندگی‌شان برآیند. کتاب در این مسیر به آن‌ها کمک بسیار می‌کند. خواندن کتاب مثل قرص سردرد نیست که وقتی بخوری زود خوب شود؛ وقتی کتاب می‌خوانی به مرور زمان تصمیمات بهتری در زندگی می‌گیری.

ما تلاش می‌کنیم الگوی فکرکردن بچه‌ها را تغییر دهیم. از احمدآقا درباره نام فروشگاه می‌پرسم. می‌گوید: زمانی که اینجا افتتاح شد، به احترام شهدای مدافع حرم، این نام را انتخاب کردیم. اینجا کلا ۳۸‌متر است، اما ۲ هزارو ۳۷۰ جلد و ۹۵۰ عنوان کتاب داریم.

کتاب‌ها بیشتر در حوزه کودک و از نشر‌های مختلف است که فروش بهتری هم دارد. رمان‌های ایرانی و خارجی، شعر و ادبیات، کتاب‌هایی با موضوع مذهبی، شهدا، رهبری، مداحی، روان‌شناسی موفقیت و دیگر عناوین نیز در کتابخانه موجود است. جدا از کتاب، جانماز، مهر، رکعت‌شمار، عکس سردار شهید‌سلیمانی، بازی فکری، لوازم تحریر، کیف چرم و قلم قرآنی هم داریم.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44