آموزگار69 از آن کوچههایی است که بهدلیل وجود چند مدرسه و دانشگاه در مجاورتش، همیشه میزبان شمار زیادی دانشآموز و دانشجوست. در این بین، از سال1390 که مدرسه دهقان سفیدسنگی به دانشآموزان تیزهوش پسر متوسطه اول و دوم اختصاص پیدا کرد، هرسال بنرهایی بر دیوار آن دیده میشود که حاوی تصویر دانشآموزانی است که رتبههای برتر کنکور را به خود اختصاص دادهاند.
اما این دانشآموزان به درس اکتفا نکرده و پشت دیوارهای مدرسهشان دهها خاطره از روزها و شبهایی دارند که برای زلزلهزدگان و سیلزدگان کمکهای مردمی جمعآوری کرده یا برای معلولان مرکز شهیدفیاضبخش صندلی چرخدار خریدهاند. آنها در دوران کرونا طی حرکتی با نام «نذر نفس» برای بیماران نیازمند کپسولهای اکسیژن خریدهاند. سرزدن به دانشآموزان مناطق محروم و تهیه صبحانه برای آنها، اهدای کتابهای کمکدرسی و درختکاری در این مناطق، بخشی دیگر از فعالیتهای دانشآموزان این مدرسه است.
روز دانشآموز بهانهای شد تا سراغ آنها برویم و با وجود اینکه اکنون بیشترشان دانشجو هستند، یاد خاطرات گذشته را برایشان تازه کنیم، اما آنچه اهمیت موضوع را بیشتر کرد، این بود که همین خاطرات بهظاهر ساده، از این دانشآموزان نخبه و تیزهوشی که قرار است در آیندهای نزدیک جایگاههای شغلی و علمی بالایی را به خود اختصاص دهند، انسانهایی ساخته است که فراتر از علم و تحصیل، دغدغههای اجتماعی دارند.
سال1390 که مرحوم حاجعلی دهقان سفیدسنگی همراه پسرش مدرسهای در روستای زلزلهزده سفیدسنگ ساخت، در مراسم افتتاحیه این مدرسه تعدادی از دانشآموزان مدرسه حاجدهقان سفیدسنگی (واقع در بولوار آموزگار) نیز حضور داشتند و همین دیدار جرقهای شد که این نوجوانان درسخوان و مستعد، با گروهی از دانشآموزانی آشنا شوند که حتی به کمترین امکانات دسترسی نداشتند.
محمد آدمی که کارشناسیارشد حقوق را به پایان رسانده است، از آن زمان اینگونه یاد میکند: «دوران نوجوانی ویژگیهای خودش را دارد. آدم کمتجربه است و درک کاملی از دنیای بیرون ندارد. ما هم تا آن زمان فقر را از نزدیک ندیده بودیم. وقتی به روستای سفیدسنگ رفتیم و دیدیم بعضی دانشآموزانشان کفشهای پاره و بسیار کهنه دارند، برایمان عجیب بود. حتی بعضیها همین کفش کهنه را هم نداشتند و با دمپایی آمده بودند.
خیلیها هم به جای کیف، دفتر و کتابهایشان را در ساکهای پارچهای یا کیسه گذاشته بودند. توپی که برای ما وسیلهای ساده و دمدستی است، برای بچههای آنجا انگار وسیلهای کمیاب و باارزش بود. یادم میآید وقتی یکی از دانشآموزان ما روپایی میزد و با آنها فوتبال بازی میکرد، چنان از همین بازی نهچندان حرفهای او به وجد آمده بودند که انگار علی دایی دارد کنارشان بازی میکند. من و خیلی از دوستانم که آنجا بودیم، چند روزی شوکه شده بودیم، ولی همانجا تصمیم گرفتیم پول روی هم بگذاریم و برایشان کیف و نوشتافزار تهیه کنیم.»
محمد تعریف میکند که چطور دلهای مهربان این دانشآموزان به شادی همنوعانشان پیوند خورد و با همکاری مدیر و معلم مدرسه قرار شد گاهی به مدرسهای محروم بروند و البته هر دیدار تجربهای متفاوت داشته که هنوز هم برای او خاطرههایی خاص است.
اواخر سال1394، درست موقعی که دانشآموزان دنبال خریدن انواع ترقه و فشفشه برای چهارشنبهسوری بودند، ماجرا تغییر کرد و قرار شد پولهای این آتشبازیها را جمع کنند تا برای معلولان صندلی چرخدار بخرند.
ایمان کرخی که اکنون در رشته داروسازی دانشگاه گرگان تحصیل میکند و آن زمان عاشق ترقهبازی بوده است، تعریف میکند: «یک روز در صف بودیم که معلممان، آقای رضا حاجاسماعیلی، بلندگو را گرفت و شروع به صحبت کرد. اولش چندتا سؤال درباره معلولان پرسید؛ بعد هم از بچهها سؤال کرد که چند نفرتان حاضرید بروید معلولی را که نمیتواند به حمام برود، شستوشو دهید؟ فقط چند نفر دستشان را بالا بردند، ولی بعد آقامعلم گفت نمیخواهیم این کار را انجام دهیم، اما بدانید سالانه در ایام چهارشنبهسوری چندصد معلول به تعداد معلولان جامعه اضافه میشود.
بیایید امسال پولهایی را که قرار بوده است با آن ترقه و فشفشه بخرید، جمع کنید تا با آن برای معلولان صندلی چرخدار بخریم
بیایید امسال پولهایی را که قرار بوده است با آن ترقه و فشفشه بخرید، جمع کنید تا با آن برای معلولان صندلی چرخدار بخریم. این صحبتها آنقدر تأثیرگذار بود که من هنوز آنها را به خاطر دارم. نتیجهاش هم این شد که بیشتر بچههای مدرسه، علاوه بر پول ترقه، پولهای توجیبیشان را هم گذاشتند. پس از چند روز مدیر مدرسه دوتا صندلی چرخدار خرید و همگی به مرکز نگهداری معلولان شهیدفیاضبخش رفتیم و صندلیهای چرخدار را اهدا کردیم.»
دانشآموزان این مدرسه که همچنان دغدغه دانشآموزان مناطق محروم را داشتند، سال1395 تصمیم گرفتند که فکری برای تغذیه آنها بردارند. پس از مشورت و همفکری، تصمیم بر این شد که هفتهای یکبار عدسی درست کنند و به آنها بدهند، اما چون نمیتوانستند خودشان مراحل پخت و رساندن غذای داغ به محل را انجام دهند، عدس خام تهیه میکردند و به دست دانشآموزان محروم و خانوادههایشان میرساندند.
چندی بعد، آقای حاجاسماعیلی ذهن دانشآموزان را متوجه زندان مرکزی مشهد کرد که در نزدیکی مدرسه قرار دارد. او به دانشآموزان گفت در برابر هر فردی که در زندان است، مسئولیت دارند و نباید به آنها بیتفاوت باشند. سرانجام با توجه به نزدیکبودن شب چله، قرار شد برای زندانیانی که شب یلدا برای مرخصی به دیدن خانوادهشان میروند، بستهای شامل میوه، شیرینی و آجیل تهیه کنند تا زندانی با دست پر خانوادهاش را ملاقات کند.
این ایده هم موجی دیگر از فعالیتهای دانشآموزی را راه انداخت و بچهها چند روز درگیر تهیه و بستهبندی این اقلام شدند. محمدرضا هدایت که اکنون دانشجوی پزشکی دانشگاه علومپزشکی مشهد است و آن زمان در این فعالیت مشارکت داشته است، میگوید: «وقتی معلممان درباره اوضاع زندان صحبت میکرد، خیلی غمانگیز بود.
تا آن زمان نمیدانستم کسانی هستند که فقط بهخاطر دوسه میلیون تومان پول، چند سال در زندان ماندهاند. خیلی از ما از وجود زندانیان جرائم غیرعمد آگاهی نداشتیم و تا آن زمان فکر میکردیم همه زندانیان افراد سارق و قاتل و قاچاقچی هستند.
وقتی بستههای شب چله زندانیان را آماده میکردیم، خیلی حس عجیبی بود. هم میدانستیم داریم باعث شادمانی یک خانواده میشویم و هم به این فکر میکردیم که اگر خودمان حتی سهوی اشتباهی کنیم، ممکن است چنین سرنوشتی داشته باشیم.»
سال1398 که شهروندان سیستانوبلوچستان با سیل دستوپنجه نرم میکردند، باز این دانشآموزان نخبه و تیزهوش نتوانستند به مشکلات هممیهمانشان بیتفاوت باشند و تصمیم گرفتند کمکهای دانشآموزی و مردمی را جمع کنند و به دست دردمندان سیلزده برسانند. امیرحسین سالاریمنش، دانشآموز این مدرسه، میگوید: «آقای حاجاسماعیلی چادر مسافرتی شخصیاش را آورد و مقابل مدرسه چادر را باز کردیم. میز و صندلی هم گذاشتیم تا دانشآموزان مدرسه خودمان و همسایههای اطراف اگر خواستند کمکهایشان را به ما بدهند.
ابتدا فکر نمیکردیم خیلی استقبال شود. گمان میکردیم در حد همین چادری که داشتیم، کمک جمع شود، اما حتی افرادی از محلهها و مناطق دیگر هم آمدند و کلی کمک نقدی و غیرنقدی جمع شد. وسایل اهدایی مردم آنقدر زیاد بود که نمازخانه مدرسه را به این موضوع اختصاص دادیم و وسایل را در آن تفکیک میکردیم. اقلام خوراکی، آبمعدنی، پتو، شیرخشک، پوشک، لباس زنانه و مردانه و بچگانه و... را دانشآموزان تفکیک و بستهبندی میکردند.
از اینکه میدیدیم با یک حرکت دانشآموزی ساده توانستهایم آن همه کمک برای مردم سیلزده جمع کنیم، خیلی حس خوبی داشتیم
شبها تا ساعت یک بامداد بیدار بودیم و کار میکردیم. کلی هم سربهسر هم میگذاشتیم و شوخی و خنده داشتیم، اما از اینکه میدیدیم با یک حرکت دانشآموزی ساده توانستهایم آن همه کمک برای مردم سیلزده جمع کنیم، خیلی حس خوبی داشتیم. بچهها با دل و جان کار میکردند. 10تا کامیون و وانت با وسایل اهدایی پر شد.»
امیرحسین ادامه میدهد: «روز آخر که از طرف هلالاحمر آمدند و میخواستند وسایل را ببرند، بین خودمان قرار گذاشته بودیم که چندتا از دانشآموزان همراه آنها بروند، اما نیروهای هلالاحمر بهعلت مشکلاتی که آنجا وجود داشت، گفتند نمیتوانند ما را ببرند. همین را که گفتند، اشک بچهها درآمد. »
با شیوع کرونا، دانشآموزان مدرسه حاجعلی دهقان سفیدسنگی دغدغه کمک به بیماران کرونایی را پیدا کردند. عنوان فعالیتشان را «نذر نفس» گذاشتند و قرار شد برای بیماران نیازمند کرونایی کپسول اکسیژن تهیه کنند.
عرفان فکور، یکی دیگر از دانشآموزان مدرسه، از آن روزها تعریف میکند: «پارسال در خیز پنجم کرونا بودیم که فهمیدیم بیمارستانها و بیماران با کمبود کپسول اکسیژن روبهرو هستند. از طرفی قیمت کپسولهای اکسیژن بهخصوص در مشهد بهشدت زیاد شده بود. گروهی در فضای مجازی تشکیل دادیم و از مردم خواستیم کمکهایشان را واریز کنند. در عرض کمتر از 10روز تعداد اعضای این گروه 22هزار نفر شد. پس از تماسها و پیگیریهای زیاد، شماره کارخانهای در آذربایجان به دست معلممان رسید که قیمت کپسولهایش یکسوم مشهد بود.
با پولهای واریزی مردم در مرحله اول یک وانت کپسول اکسیژن خریدیم و آنها را به دست بیماران نیازمند رساندیم. چون همه کارها را لحظهبهلحظه در گروه بارگذاری و اطلاعرسانی میکردیم، اعتماد مردم افزایش یافت و قرار شد جمعآوری کمکهای دارویی را هم شروع کنیم. شمارهحساب دیگری برای کمکهای غذایی و دارویی اختصاص دادیم و باز هم با استقبال شهروندان روبهرو شدیم؛ بهطوریکه هر یکیدو روز صد وعده غذا تهیه و توزیع میکردیم.»
به گفته عرفان، در این دوران با وجود اینکه دانشآموزان میدانستند در رفتوآمدهایی که برای رساندن کپسولها به دست بیماران دارند، ممکن است خودشان بیمار شوند، باز با اشتیاق کارشان را انجام دادند و چند ماه درگیر این ماجرا بودند.
فعالیت دانشآموزان در این زمان آنقدر جدی و گسترده بود که بیمارستانهای قائم(عج)، امامرضا(ع) و شهیدهاشمینژاد، بیماران نیازمندشان را به آنها معرفی میکردند. با کمرنگشدن کرونا، کپسولهای اکسیژن را فروختند و با پولش برای مجموعه توانیابان شهیدبهشتی، خودرو یخچالدار حمل غذا تهیه کردند. زیرا بهدلیل نداشتن وسیله مجهز به یخچال، چندبار افراد زیرپوشش این مرکز با مصرف غذایی که در اثر گرما فاسد شده، بیمار شده بودند.
عرفان میگوید: «از دوران مدرسه، بیشتر از هر چیزی، همین فعالیتهای اجتماعی برایم خاطرهساز شده است.» او معتقد است در کنار آموزش باید به پرورش دانشآموزان هم توجه شود و اگر او و دوستانش چنین فعالیتهایی نمیداشتند، افرادی تکبعدی بار میآمدند .
از سال1390 تاکنون که مدرسه حاجعلی دهقان سفیدسنگی به تیزهوشان اختصاص پیدا کرده است، علیرضا اخلاقی بهعنوان معلم و مشاور در کنار این دانشآموزان حضور دارد.
او میگوید: «بیشتر بچههای اینجا خانوادههایی دارند که به فرزندانشان محبت و رسیدگی میکنند. به همین دلیل خیلی مهربان و احساسی هستند و وقتی متوجه میشوند کسی مشکلی دارد، ذهنشان درگیر آن موضوع میشود.»
به نظر اخلاقی، حاجاسماعیلی با ارتباط خوبی که با دانشآموزان برقرار میکرد و اعتمادی که به او داشتند، توانست پنجره جدیدی به روی دیدگاههای اجتماعی آنها بگشاید که خیر و برکاتش تا مدتها ماندگار است.
بیشتر بچههای اینجا خانوادههایی دارند که به فرزندانشان محبت و رسیدگی میکنند. به همین دلیل خیلی مهربان و احساسی هستند
اما حاجاسماعیلی این خاطرات خوب را بیش از هرچیز به رضا ناظری، مدیر آن زمان مدرسه، مرتبط میداند و میگوید: «درست است که من دغدغههای اجتماعی داشتم و دانشآموزان از این موضوع استقبال کردند، اما اگر حمایتهای مدیر مدرسه نبود، امکان این اقدامات فراهم نمیشد. به نظر او سوقدادن دانشآموزان به سمت فعالیتهای اجتماعی، حلقه گمشده نظام آموزشوپرورش است و باید این مسائل بخشی از روند همیشگی همه مدرسهها باشد.»
دبیرستان پسرانه استعدادهای درخشان حاجعلی دهقان سفیدسنگی که به نام مدرسه شهیدهاشمینژاد3 نیز شناخته میشود، بین بولوار آموزگار 69و71 واقع شده و سال1370 به بهرهبرداری رسیده و چون به همت همین خیر مدرسهساز ساخته شده، به اسم خودش نامگذاری شده است. اکنون 318دانشآموز در این مدرسه در سه رشته علوم انسانی، ریاضی و تجربی تحصیل میکنند.
هر سال هم بسیاری از دارندگان رتبههای برتر کنکور از دبیرستان پسرانه استعدادهای درخشان حاجعلی دهقان سفیدسنگی هستند و امسال 60درصد دانشآموزان رشته تجربی آن در رشتههای پزشکی، دامپزشکی، داروسازی و دندانسازی قبول شدهاند. همچنین هرسال بیش از 90درصد دانشآموختگان رشتههای ریاضی و انسانی آن به دانشگاههای دولتی راه پیدا میکنند.
مرحوم حاجعلی دهقان سفیدسنگی تا 23بهمن سال1390 که در قید حیات بود، به این مدرسه رفتوآمد میکرد و پیگیر مسائلش بود. پسرش عباس درباره او میگوید: «پدرم با اینکه بیسواد بود، به تحصیل خیلی اهمیت میداد. برای همین در زمان حیاتش فرزندان و نوههایش را به سمت ادامه تحصیل تشویق میکرد.
وقتی هم توان مالی داشت، تصمیم گرفت مدرسه بسازد و این اولین مدرسهای بود که ساخت. مرحوم سفیدسنگی دو مدرسه دیگر هم در زمان حیاتش ساخت و چون همواره فرزندانش را به مدرسهسازی تشویق میکرد، پس از فوتش، فرزندانش دو مدرسه دیگر به یاد پدرشان ساختند.»