«اکبرآباد» از جمله محلهای ناحیه منفصل توس است که کمتر درباره تاریخ و هویتش حرفی به میان آمده است. محلهای که 90هکتار وسعت و بیشتر از سههزار خانوار را در خود جای داده و تاریخچه شکلگیری آن به 60سال پیش برمیگردد. به گفته اهالی، این اراضی کشاورزی متعلق به فردی به نام علی میرفندرسکی بوده است.
او که زمینهای زیادی هم داشته، در سال1341 این محدوده 90هکتاری را با قیمت هر سهم 5هزار تومان به 28کشاورز اهل توس میفروشد تا آنها هم بتوانند برای خودشان کشت و کار کنند. برخی از این کشاورزان همچون حاج محمدحسین مرادپور، براتعلی هدایت، حاج حسین شهری، عامل هراتی و حسن مسعودی بر سر زمینهایشان ساکن میشوند و بدین ترتیب هسته اولیه جمعیتی محله «اکبرآباد» را تشکیل میدهند.
برای آگاهی از زمان آغاز ساخت این محله و تغییراتش در طول سالها با کسبه و قدیمیها گفتوگو کردیم و آنها از «کوچه پیراهندوزی» و «گرمابه سجاد» و «قهوهخانه خسروخان» برایمان صحبت کردند. از اولین مدرسه محله و «ماشاءالله خان عقلی» که اولین قابله محله بوده، یاد کردند و از زمینهای کشاورزی، گندم، چغندر و گوجه فرنگی گفتند که این روزها با گسترش شهرنشینی و حاشیهنشینی، محله «اکبرآباد» امروزی را تشکیل دادهاند.
کسبه و اهالی قدیمی این محله، تاریخچه نامگذاری آن را به حدود شش دهه پیش برمیگردانند. به گفته آنان این محله به نام رئیس اداره کشاورزی وقت «اکبر یارمحمدی» نامگذاری شده بود. فردی که با اعطای وام به هر کدام از این کشاورزان، زمینه خریداری این املاک را فراهم کرد و بعدها پایهگذار حفر اولین چاه عمیق، نصب منبع و لولهکشی آب در این محله بوده است.
اهالی هم به پاس این زحمات نام محلهشان را «اکبرآباد» گذاشتند. البته عدهای نام «اکبرآباد» را حاصل نظر جمعی و انتخاب شهروندان میدانند که فرعیهایش به مرور به نام کوچههای «اکبرآباد 1»، «اکبرآباد 2» و... نامگذاری شد. سند و توضیح دیگری دراین باره نیافتیم اما آنچه مسلم است این محله قبل از «اکبرآباد» به سهراهی فردوسی مشهور بوده است.
در سال1345، پانزده خانوار در محله اکبرآباد سکونت داشتند، خانوادههایی که به قول اهالی نه آب داشتند، نه برق و نه حتی یک پیت نفت که با آن فانوس ،گردسوز وکرسی خانهشان را روشن کنند.
محمدحسین مرادپور هفتادوپنج ساله، تاریخ شفاهی محله «اکبرآباد» است.
او میگوید: «این محدوده 90هکتاری، دیمهزار بود. سال 1345 در این اراضی چاه آبی حفر شد و با جویکشی، آب را به منزل اهالی میرساندند، اداره جهاد کشاورزی هم مسئول توزیع آب بود. گاهی اوقات سر چاه مینشستیم و فرشهایمان را میشستیم. دو سه موتورسیکلت ایژ و چند ماشین باری چغندرکشی هم بود که صاحبان آنها سر چاه میآمدند و ماشین و موتورشان را میشستند.»
او ادامه میدهد: «سال 1348 اداره کشاورزی وقت، منبع آبی بین محله کاظمآباد و اکبرآباد قرار داد. لولههای آبی از این منبع در زیر خاک کشیده بودند که به خانهها میرسید و بدین طریق اهالی بهنوعی آب لولهکشی در منازل داشتند. این منبع، آب شرب محلات اکبرآباد و کاظمآباد را تأمین میکرد. البته بعد از گذشت دوسال منبع دیگری که بیستهزار لیتر گنجایش داشت، در مرکز محله اکبرآباد(توس191 کنونی) ساخته شد چراکه با افزایش جمعیت محله، آن منبع قدیمی دیگر جوابگوی آب شرب اهالی نبود.»
حاج محمدحسین میگوید: «محله اکبرآباد از اوایل دهه70 به آب لولهکشی شهری متصل شده است، در سال 1355 برقرسانی شد و از سال 1385 هم علمکهای گاز درب منازل نصب شد و اهالی از شر پیتهای نفت و صفهای طولانیاش راحت شدند.»
اولین کوچه محله اکبرآباد به «کوچه پیراهندوزی» مشهور است، نامی که همچنان و بعد از گذشت نیمقرن بر روی کوچه توس 191 باقی ماندهاست. علت این نامگذاری برمیگردد به سال 1352 که خیاطخانهای در نبش این خیابان که انتهای بولوار توس به حساب میآمد راهاندازی شد. این خیاطخانه بر سردرش یک تابلو بزرگ داشت که با خط درشت روی آن نوشته شده بود: «پیراهندوزی مسعود، متخصص در دوخت و برش لباسهای مردانه و زنانه، آماده دریافت سفارهای شما مشتریان عزیز است.»
این خیاطی متعلق به عباس مسعودی بود که 30سالی همینجا کاسبی کرد. عباس آقا و پیراهنهای رنگارنگش و البته آن تابلو بزرگ سر در مغازه که از سمت بولوار توس بعد از پاسگاه کاظمآباد و از سمت بولوار شاهنامه بعد از سهراهی فردوسی به چشم میآمد، به قدری معروف شدند که از سال 1355 و بعد از راهاندازی خط اتوبوس به سمت آرامگاه فردوسی، آن ایستگاه اتوبوس را «ایستگاه پیراهندوزی» و آن کوچه به «کوچه پیراهندوزی» شهرت یافت.
رضا مسعودی برادر کوچکتر عباس آقا خیاط الان در همان مغازه موبایلفروشی دارد. او به ما میگوید: «برادرم خیاط قابلی بود و از سرتاسر توس مشتری داشت، تنپوشی نبود که ندوخته باشد و یا دوخت آن را بلد نباشد، زمانی همهرقمدوز بود، حتی لباس محلی و بلوچی هم میدوخت اما ده، پانزدهسال آخر را زده بود به کار پیراهندوزی، چون تخصصش در زمینه پیراهن بود و فرصت دوخت سایر لباسها را نداشت.»
زمانی که مغازه را باز کرد خیلیها به او میگفتند مکان خیاطی، بدجایی است، کی در این بیابان برهوت سفارش پیراهن میدهد!
آقا رضا ادامه میدهد: «زمانی که مغازه را باز کرد خیلیها به او میگفتند مکان خیاطی، بدجایی است، کی در این بیابان برهوت سفارش پیراهن میدهد! اما او میگفت من سر کوه سیاه هم باشم مشتری خودم را دارم، چون خیاط خوشقولی بود و به کارش اطمینان داشت. البته این را هم بگویم که عباس آقا در کنار خیاطی بنایی هم میکرد و ساخت مسجد صاحبالزمان(عج) از دیگر یادگاریهای او در محله اکبرآباد به شمار میآید.»
شهرت خانواده مسعودی تنها بابت «پیراهندوزی مسعود» نیست. پدرشان، حاج حسن مسعودی معروف به «حسن کدخدا»، کدخدای روستای کلاتهبرفی بود و مادرشان، «ماشاءا... خانم عقلی» ناف بیشتر بچههای بالای 30سال محله را بریده و قدیمیترین قابله محله محسوب میشود.
آقا رضا میگوید: «درمحله اکبرآباد کسی نیست که مادرم، ماشاءالله خانم عقلی را نشناسد. قدیمیترین قابله محله که سالها بدون هیچ مزد و مواجبی، صبح و شب، وقت و بی وقت، در سرمای استخوان سوزِ زمستان و شرجیِ گرمای تابستان کار کرده است. حسابِ تعداد بچه هایی که به مدد پنجه طلاییاش به دنیا آمده اند از دست ما که هیچ، از دست خودش هم در رفته بود. به عنوان مثال محمد قاسمی و همسرش معصومه بیژنیمقدم را مادرم به دنیا آورده است، قابله فرزندان اینها به نامهای علی، حمید و فریبا هم مادرم بوده است، همچنین ناف مهدی، فرزند فریبا را هم مادر من بریده است، این یعنی سه نسل از یک خانواده!»
رضا مسعودی هنوز هم به خاطر دارد که مادرش ناف بچهها را چطور میبریده و آن ها را قمار (قنداق) می کرده است: «مادرم هیچ وقت حتی یک 10شاهی هم از کسی دستمزد نگرفت، به قول خودش اگر پولهای قابلگی را جمع کرده بود، میتوانست سه بار حج واجب برود. از وقتی که بیمارستانها باز شد و پای خانه های بهداشت به روستاها رسید، قابلگی هم از رونق افتاد.»
هنگامی که با کسبه قدیمی خیابان همکلام میشویم آنهایی که مویی سپید کردهاند به یاد دارند که در روزگار گذشته مردم محله هنگامی که میخواستند اوقات فراغتشان را بگذرانند به قهوهخانه خسرو خان دواتگر میرفتند که حالا جایش را به خانهها و مغازههای اهالی داده است. قهوه خانه خسروخان پاتوق آدمهای مختلف و محملی خودمانی بوده است برای قرارهای کاری و خرید و فروش محصولات و گپ وگفتهای اینچنینی که در کنار رفاقت و دوستی با صاحب قهوه خانه، لحظاتی مفرح برای همه ایجاد میکرده است.
غلامحسین خانی از کشاورزان قدیم تعریف میکند: «قهوه خانه سر شب، پاتوق کشاورزان و کارگران بود، میآمدند چای میخوردند و کارهای فردا را با کارگرانشان هماهنگ میکردند. یادش بهخیر حاج حسین و حاج حسن و حاج یوسف وحیدی هم سه برادر و از کشاورزان بنام محله بودند که آنها هم پاتوقشان آنجا بود و حالا همهشان از دنیا رفتهاند. خسرو دواتگر، صاحب قهوهخانه، این اواخر یک رادیو قدیمی پاناسونیک هم آورده بود که از دَمِ عصر روشن میکرد و مردم هم دلخوش به صدای دلنگ دلنگش بودند.»
در ادامه با رجبعلی هدایت که 71 سال دارد گفتوگو میکنیم. پدرش حاج براتعلی هدایت اولین خانه محله را ساخته و در احداث و راهاندازی اولین دبستان محله نقش بسیاری را ایفا کرده است: «سال55 که این مدرسه ساخته شد، در و پنجره و نیمکت نداشت. دانشآموزان گونی یا زیراندازی میبردند و روی آن مینشستند. بچهها تا قبلش در کاظمآباد درس میخواندند اما رفتوآمد مشکل بود و مثل الان سرویس رفت و آمد وجود نداشت، برای همین اهالی به همین هم راضی بودند و وقتی چهارچوب مدرسه در سال55 ساخته شد، بدون نیمکت و هیچچیزی افتتاحش کردیم.»
بچهها تا قبلش در کاظمآباد درس میخواندند اما رفتوآمد مشکل بود و مثل الان سرویس رفت و آمد وجود نداشت
این مدرسه در سال 1365 به نام دبستان شهید «علیرضا کاظمی» تغییر نام یافت، اولین شهید محله اکبرآباد که از قضا دانشآموز بود و فقط 16سال داشت که سال 1364 در عملیات والفجر8 به شهادت رسید. مدرسه کودکان استثنایی بیبی ملکه زمانیان، هنرستان دخترانه راهنور و یکی دو مدرسه غیرانتفایی سایر کاربریهای آموزشی محله اکبرآباد است که بعدها راهاندازی شد.
در سال ۱۳۵۷ و در روزهای مبارزات مردم ایران با حکومت طاغوت، اهالی و کشاورزان محله اکبرآباد کنونی دست در دست یکدیگر دادند و کار ساخت یک مسجد را آغاز کردند. مردم برای احداث این مجموعه فرهنگیمذهبی خیلی اشتیاق داشتند. نشان به این نشان که هنوز دیوارهای آن بالا نرفته بود، در همان فضای باز نماز جماعت برگزار میکردند و لذتش را میبردند.
ساخت این مسجد گره خورده بود به روزهای مبارزه مردم علیه طاغوت و اهالی روستا با ماشینهای باری که مخصوص چغندرکشی بود، به راهپیمایی میرفتند، این موضوع اشتیاق مردم و ساکنان محدوده را برای ساخت مسجد چندبرابر کرده بود.
حاج حسین مرادپور میگوید: «سال ۱۳۵۶ بیشتر زمینها را اراضی کشاورزی تشکیل میداد. اهالی گرد هم جمع شدند و یک قطعه زمین 700متری در حاشیه بولوار شاهنامه را برای ساخت مسجد درنظر گرفتند. پس از آن اهالی و کشاورزان شروع به ساخت مسجد کردند تا اینکه جریان تحولات انقلاب اسلامی پیش آمد و بخشی از وقت مردم در راهپیمایی میگذشت و کار ساخت مسجد را کند پیش میبُرد.»
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، خیال مردم راحت شده بود و اهالی دوباره دستبهکار شدند و خیلی زود با کمک خیران در عرض یک سال بنای مسجد را تکمیل کردند، مسجدی که از همان ابتدا بهنام امام حسن مجتبی(ع) مزین شد. این مسجد تنها مرکز مذهبی محله اکبرآباد نیست و در سالهای بعد مسجد صاحبالزمان(عج) نیز ساخته شد، مسجدی که در نبش خیابان شاهنامه 187 قرار دارد و خیرساز است.
محله اکبرآباد در سال 1352، حدود پنجاه خانوار را در خود جای داده بود، بعد از خیاطی عباس آقای مسعودی که در نبش توس191 قرار داشت و اولین کاسب محله نام گرفت، کاسبان دیگری هم مشغول کار شدند که از جمله آنها میتوان به عطاری مختار ملکی، نجاری علی آموزگار و قصابی میرزای رحمانی اشاره کرد. در این بین حاج علی افضلی هم دست به کار شد و گرمابهای را راهاندازی کرد که به «گرمابه سجاد» معروف بود و تا همین 10سال پیش فعال بود.
حاج علیاصغر بدری که او هم از قدیمیهای محله است به ما میگوید: «یادش بهخیر خیلی از قدیمیهای محله با حمام حاجی افضلی خاطره دارند. من از کودکی دست در دست پدر به این حمام میآمدم. خیلی از پدران ما قدیمیها هم همینجا حمام میکردند. این حمام دامادیها، عروسیها و فرزنددار شدن همه ما را به یاد دارد و همه اهالی اینجا و بعضیها که از چهاربرج و کلاتهبرفی و مردارکشان هم میآمدند با آن خاطره دارند.»
حاج علی اصغر ادامه میدهد: «در حمام قدیمی محله اکبرآباد که هم نمره(خصوصی) داشت و هم عمومی، علی دلاکی داشتیم که همه فن حریف حمام بود و از حجامت کردن، خونگیری(فصد کردن) تا گرفتن قولنج و مشت و مال و تراشیدن سر را انجام میداد. مساحت حمام هم حدود 200مترمربع بود، از ساعتهای2 و 3 صبح که سحر بود تا ۷صبح حمام در اختیار مردان بود و از ساعت ۱۰صبح تا غروب در اختیار بانوان قرار میگرفت.»
محله اکبرآباد بیش از دههزار نفر جمعیت دارد و از بزرگترین هستههای جمعیتی ناحیه منفصل توس محسوب میشود. به گفته اهالی تا اواسط دهه80 این محله جمعیتی حدود 2هزار نفر داشته و طی 15سال اخیر این جمعیت بیشتر از پنجبرابر افزایش داشته است.
رجبعلی هدایت میگوید: «بیشترین علت افزایش جمعیت محله اکبرآباد، خشکسالی است که در سالهای اخیر یقه کشاورزان را گرفته است. کشاورزی که آب کافی ندارد و نمیتواند کشتی انجام دهد، مجبور است برای گذران معیشت خود و خانوادهاش اقدامی کند که معمولاً دردسترسترین راهکار برای او فروش زمین است.»
او ادامه میدهد: «این محدوده 90هکتاری روزگاری مملو از اراضی زراعی گندم و چغندر و ذرت و حبوبات بود، اما از 15سال پیش که کاهش بارندگیهای فصلی، سفرههای زیرزمینی را تهی از آب کردهاست، کشاورزان زمینهای خود را قطعهبندی کرده و میفروشند.»
حاج علی اصغر بدری هم به نقش دلالها در فروش و تغییر کاربری زمینهای کشاورزی اشاره میکند و میگوید: «در بسیاری از محلات حاشیه شهر مشهد همچون اکبرآباد فروش زمین کشاورزی به یک شغل تبدیل شده است؛ زیرا دلالانی هستند که از این طریق منافع زیادی نصیبشان میشود. اینچنین که واسطهها بین فروشنده که شخص کشاورز است و خریدار قرار میگیرند و در این معامله سود خوبی هم به جیب میزنند.»