جهانیان از گذشتههای دور مردم ایران زمین را با دو سند افتخارشان میشناسند؛ شعر و فرش. هنرهایی درآمیخته با خلاقیت، تلاش و شور و عشق که مظهر تجلی فرهنگ مردم ایران زمین هستند. اصلا انگار ذوق ایرانی و ذائقه زیباشناختی ایرانیان در هنر فرش دستباف ایرانی تجلی یافته است.
فرشهای دستباف ایرانی که به خانه شما رنگ و نقش میبخشند، در ابتدا فقط طرحی بر روی یک برگه و مقداری نخ و پشم بیرنگ بودهاند. روند تبدیل یک طرح به یک فرش کمتر از کارگردانی یک فیلم نیست! در این میان، اینکه هر نخ فرش برای ایفای نقش خود در این قصه باید چه رنگی به تن کند را هم میتوان به کار طراحی صحنه و چهرهپردازی تشبیه کرد اما نقش اول این داستان؛ «از نظر ما، بافنده هر فرش اصلیترین نقش را در این میان ایفا میکند؛ همان عامل اصلی که با رجبافیهای خود به قصه یک فرش رنگ واقعیت میبخشد.» در این شماره دوتن از بازیگران نقش اصلی فرشهای دستباف را به شما معرفی خواهیم کرد، رقیه و سمیه ذبیحی، دو خواهری هستند که در محله وکیلآباد زندگی میکنند. رقیه 5سالی از سمیه بزرگتر است، اما هر دو آنها از ۷سالگی یاد گرفتهاند که چطور به دار سفید و بلند قالی گره بزنند و در بافت قالیهای دو روی ابریشم، طرح بته جقه، طرح خراسانی و اسلیمی استاد تمام عیاری شدهاند. این دو خواهر وکیلآبادی میگویند هر گرهی که میزنند پر از احساس و عشق است به امید اینکه قالیشان زیر پای آدمهای مهربان باشد و هر بار که به قالی مینگرند آنها را یاد کنند.
رقیه ذبیحی یکی از هنرمندان بنام محله وکیلآباد در عرصه قالیبافی است. او سال 1359 در روستای دولتآباد چناران به دنیا آمده است، این روستای بسیار زیبا که مسیر دسترسی به قله شیرباد، معروف به «بام خراسان» است، سرزمین دارهای قالی است و بیش از 90درصد بانوان روستا به هنر قالیبافی مشغول هستند.
از نظر او حرفه قالیبافی پیش از اینکه یک صنعت باشد، یک هنر است که به عواطف و احساسات درونی هنرمند بستگی دارد: تعداد زیادی از تاجران و بازاریان، قالیبافی را به چشم یک صنعت نگاه میکنند، البته افراد دیگری هم هستند که حرفه قالیبافی از نظر آنها یک هنر است. من به این موضوع که قالیبافی هنر است یا صنعت خیلی فکر کردهام، من یک بافنده هستم که هنر سر پنجه خود را بر روی دارقالی خرج میکند.
بارها متوجه این موضوع شدهام که روزهایی با حال و هوای پاییز و یا روزهایی با حال هوای بهاری و همچنین احساس شادی یا غم، در انتخاب رنگ و همچنین کوبش دفتین (ابزاری که وظیفه آن کوبیدن گرههای فرش و همچنین پودهای آن است) اثر میگذارد. محصول چنین فرآیند مملو از احساس را نمیتوان تکرار کرد، زیرا هر یک از افرادی که دستی بر آتش مراحل مختلف هنر قالیبافی دارند، حال و هوای آن روز خود را خرج کرده و یک اثر هنری خلق کردهاند. اثری که به اعتقاد من تنها نام «هنر» برازنده آن است. البته بهجز عواطف و احساسات درونی هنرمند، یک سری عوامل بیرونی همانند خصوصیات قومی، قبیلهای، موقعیت جغرافیایی، اعتقادات مذهبی و حتی افسانهها و اساطیر هم در طراحی و بافت قالی تأثیرگذار است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
بانوی هنرمند محله وکیلآباد، قالی بافی را از پدرش، حسین ذبیحی، آموخته است. او نیز سال 1327 در روستای دولتآباد چناران متولد شده و از کودکی پشت دارقالی نشسته است، به طوری که در 14، 15سالگی به یکی از بافندههای مشهور دولتآباد بدل شده و در سنین جوانی کارگاه قالیبافی خود را راهاندازی میکند، کارگاهی که در آن اصل بر حفظ حقوق بافندههاست.
رقیه ذبیحی در وصف پدرش میگوید: «پدرم از جمله هنرمندان قالیباف و اصیل است که هنر دستش بسیار جذاب و چشمگیر بوده و نقش مؤثری در حفظ و بقای هنر قالیبافی داشت. او که از کودکی در هنر نقاشی و طراحی دستی نیز توانا بوده، به توصیه پدربزرگم در کارگاه قالیبافی یکی از اقوام مشغول به کار میشود و در سایه علاقه و استعداد خاصی که دارد، هنر فرشبافی و حتی طراحی برخی نقوش و طراحیهای فرشهای اصیل ایرانی همچون فرش شاه عباسی، خراسانی، بته جقه، ترکمن یا بخارا، گل فرنگ و... را در مدتی بسیار کوتاه فرامیگیرد. پدر(حسین ذبیحی) در سنین نوجوانی به عنوان یک قالیباف زبردست و خوش آتیه مطرح میشود و زمانی که اولین فرش دست بافتش را برای فروش به بازار فرش مشهد میبرد، تعداد زیادی از تاجران و فروشندگان فرش مشهد به کار او علاقهمند شده و سفارش بافت چند تخته قالی و قالیچه را به او میدهند.»
بانوی قالیباف محله وکیلآباد از قول پدر شرایط کارگاه قالیبافی آن سالهای روستای دولتآباد را چنین وصف میکند: در دهه40 و 50 شرایط کارگاههای قالیبافی بسیار سخت و طاقتفرسا بود. بیشتر کارگاهها کوچک، تاریک و نمور بود و حتی نشیمن درستی هم نداشت. ساعت کاری زیاد بود و حقوق و دستمزد کم. آسیبهای جسمی و روحی زیادی از جمله قوز و کمردرد، گردندرد، اختلالات اسکلتی و عضلانی، بیماریهای چشمی و بیماریهای پوستی متوجه قالیبافها میشد. هیچ کس هم حق اعتراض نداشت و از آنجایی که افراد قالیباف توانایی کار دیگری را نداشتند باید از صاحبان کارگاهها اطاعت میکردند. به قول معروف آش کشک خالته، نخوری پاته، بخوری پاته!
رقیه ذبیحی توضیح میدهد: پدرم تاب کار کردن در این شرایط را نداشت و بعد از چندسالی که تقریبا تمام فوت و فن طراحی، بافندگی و حتی رنگرزی را آموخته بود، تصمیم به راهاندازی کارگاه قالیبافی گرفت. او کم و بیش تمام مؤلفههای یک کارگاه استاندارد را در روستایی که تقریبا تمام کارگاههای قالیبافی بهطور سنتی اداره میشد رعایت کرد. به عنوان مثال این کارگاه که در خانه پدری بنا شده بود، تهویه مناسبی داشت و کارگرها همیشه از هوای سالم تنفس میکردند، در ساخت کارگاه از مصالحی استفاده شد که از هدررفت سرما، گرما و انباشت رطوبت جلوگیری شود، فضای نشیمن بافندهها اصلاح شد و همچنین دستمزد بیشتری برای مقدار ساعت کاری کمتر در نظر گرفته شد.
با این شرایط تعداد زیادی از بافندههای روستا ابراز تمایل کردند که در کارگاه قالیبافی پدرم مشغول به کار شوند که البته در ابتدا با سنگاندازی و مقاومت دیگران روبهرو شدند. پدر برای مدت30سال به عنوان یک قالیباف موفق با راهاندازی کارگاههای مختلف در روستای زادگاهش (دولتآباد) صیانت و نگهداری از این هنر اصیل را برعهده داشت، بعد از پیروزی انقلاب نیز از طریق همکاری با جهادسازندگی توانست کارگاههای متعدد قالیبافی را در شهرستان چناران، قوچان و نیشابور راهاندازی و افتتاح کند.
رقیه ذبیحی سه خواهر دارد که همگی تحت آموزش پدر هنر قالیبافی را میآموزند. پدر دار قالی را در خانه بر پا میکند و همگی دختران موظف بودند بعد از بازگشت از مدرسه و اوقات بیکاری به آموزش بافندگی مشغول باشند. او در این باره توضیح میدهد: پدرم چهار دختر دارد، انگار نیت کرده بود همه ما را قالیباف کند! دار قالی را در خانه برپا کرده و برای هر چهارتای ما کلاس بافندگی قالی برگزار میکرد، خودش با حساسیت تمام بر همه موارد نظارت داشت و از کوچکترین خطای ما نمیگذشت، خب ما هم بچه بودیم، دوست داشتیم بعضی وقتها با اسباببازی سرگرم باشیم یا با همسن و سالهای خودمان در کوچه و خیابان وقت بگذرانیم، اما از کودکی دوست و همراه ما دار قالی بود و چاقوی قالیبافی، شانه، قیچی و دفتین هم اسباببازیهای ما!
از مدرسه که باز میگشتیم دوساعت حق استراحت و صرف ناهار را داشتیم، بعد باید پشت دار قالی نشسته و کار را شروع میکردیم. بیشتر اوقات ما چهار خواهر از کوچک به بزرگ در کنار پدر می نشستیم و بدون توجه به زمان و ساعت، روز یا شب، برای 12، 13 ساعت یکسره به بافتن قالی مشغول بودیم و انصافا چون پدرمان استادی و تبحر خاصی در قالیبافی داشت، فرشهای بافته شده ما متقاضی و طرفداران پروپا قرص خودش را داشت.
خاطرات کار قالیبافی در خانه پدری هیچ گاه برای ما چهار خواهر فراموششدنی نیست و نخواهد بود، کار مداوم خستگی داشت، اما از این در کنار هم بودن و باهم بودن لذت میبردیم. به دلیل ذوق و شوقی که ما چهارتا خواهر به کار در کنار پدر داشتیم هر چهار تا پنج ماه یک فرش دست بافت 3در4متری را میبافتیم و پدر فرش بافتهشده را به بازار فرش مشهد میبرد و می فروخت. پدر بخشی از پول فروش فرش را برای خودمان هزینه میکرد، هرچه دلمان میخواست، از کیف و کفش و لباس نو برای مدرسه گرفته تا نقل و نبات و خوراکیهای خوشمزه. او هیچگاه نمیگذاشت که دسترنج ما خواهران در بافت قالی بینتیجه باشد همین موضوع انگیزه یادگرفتن را در وجود ما بیش از پیش تقویت میکرد.
رقیه که بعد از 20سال بافت قالی حالا به یک استاد تمام عیار در هنر قالیبافی تبدیل شده، اطلاعات کاملی درباره نوع بافتهای قالی در استان خراسان و ایران دارد. به گفته او قالیبافان خراسان بیشتر از روشهای بافندگی «گره ترکی» و «گره فارسی» بهره میبرند.
او در توضیح مراحل بافت فرش میگوید: «اولین کار طراحی است، بعد رنگآمیزی طرح و سپس تهیه نخ. حالا میخواهد نخ آماده خریده شود، یا قالیباف نخ خام را خودش آماده کند. مرحله بعدی چلهکشی دار قالی است، اینجا مرحله آغاز به کار بافت رقم میخورد و مرحله بعد از بافت هم پرداخت فرش است. لازم است بگویم پرداخت فرش به دو صورت انجام میشود، یکی پرداخت ماشینی است که فرش بهصورت صاف و مرتب آماده میشود و نوع دیگرش بهطور دستی است که با قیچی و دستگاههای کوچک انجام میشود که کار را برجسته و زیباتر جلوه میدهد.»
ذبیحی به انواع بافت فرش در استان خراسان اشاره میکند و توضیح میدهد: به طور کلی در ایران و در استان خراسان دو روش برای بافت قالی و فرش دستبافت وجود دارد، یکی روش بافت قالی با «گره ترکی» و دیگری بافت قالی با «گره فارسی است».
ظرافت فرش بهجز «نوع پرز» که چه جور پشمی باشد و «چند درصد ابریشم» داشته باشد، به نوع گره آن نیز بستگی دارد. قالیهایی که با گره ترکی بافته میشود بهجز ظرافت بیاندازه، بسیار محکم هستند و به این سادگیها نخ نما نمیشوند. نکته جالب دراین فرشها این است که با پا خوردن بیشتر، نقشها و ظرافت گرهها بیشتر نمایان میشود، به همین دلیل مشهور است که فرش تبریز هر چه پا بخورد مرغوبتر است و هیچ اتفاقی هم برای فرش نمیافتد.
رقیه ذبیحی درباره بافت فرش با گره فارسی توضیح میدهد: این نوع گره بیشتر به دست قالیبافان در شهرهایی همچون مشهد، کرمان، اراک، اصفهان، نایین، قم، کاشان و بیرجند بر روی دارهای قالی نقش میبندد. گره فارسی بافت به تک عددی بودنش مشهور است، به همین دلیل بافت آن آسانتر و حجم و سنگینی قالی یا فرش کمتر از قالی مشابه گره ترکی است.
بانوی هنرمند محله وکیلآباد از نوع نقشهای قالی به عنوان دیگر تفاوت فرشهای دستباف با ماشینی یاد میکند. همچنین فرشهای دستباف ممکن است که انفرادی یا گروهی بافته شود. این خانواده وکیلآبادی در بافت فرشهایی با طرحهای گوناگون تبحر دارند. طرحهای «شاه عباسی»، «اسلیمی»، «اقتباسی»، «افشان»، «بته جقه»، «درختی»، «ترکمن»، «شکارگاهی» و .... از جمله طرحهای قالیهای دستباف ایرانی است که در هرکدام با توجه به نوع آرایهها، تزیینات طرح و همچنین اشکال تقلیدی به کار رفته و حتی با توجه به نوع تقسیمبندی متن فرش و جایگیری اشکال و تصاویر در آنها دستهبندی شدهاند.
اینها را ذبیحی میگوید و ادامه میدهد: بافت قالی از گذشتههای دور به دو روش انجام میشده است، روش اول به صورت بافت چند نفره است، در این روش چند هنرمند قالیباف بر روی دارقالی مینشینند و قالی را میبافند. یک نفر که مهارت یا سابقه بیشتری دارد، کار نقشهخوانی را انجام میدهد و رجها، رنگها و نوع تارو پود را بلند میخواند و بقیه بر اساس همین خوانش، قالی را میبافند. امکان اشتباه و بافت غلط در این روش بیشتر است، گاهی اوقات تازه بعد از بافتن چند رج، اشتباه مشخص میشود و قالیبافان مجبور میشوند تمام تار و پود را به هم بزنند و دوباره ببافند. دیگر روش بافت سنتی قالی، بافت یک نفره است در این روش یک نفر در پشت دار قالی قرار میگیرد و تمام نقشها و تار و پود قالی را یک نفره میبافد، این روش بیشتر برای قالیچههای کوچک و یا در اصطلاح تابلوفرشها استفاده میشود و به طور معمول یکدستی و هماهنگی آن بیشتر از قالی چند نفره است و البته احتیاج به نقشهخوانی ندارد چون هنرمند قالیباف همه نقشه را در ذهن خود دارد و بر همین اساس بافت قالی پیش میرود.
رقیه ذبیحی چندسالی است که ازدواج کرده و حالا کارگاه قالیبافی مستقلی دارد و در کنار مراقبت از فرزند کوچکش، پای دار قالی نشسته و قالی و فرشهای زیبایی نیز میبافد. بعد از ازدواج دخترها، کارگاه قالیبافی خانه پدر هر بار کوچکتر میشود تا اینکه سرانجام بعد از گذشت 30سال تعطیل شد.
رقیه میگوید: با وجود دشواری و سختی کار قالیبافی من وخواهرانم به دلیل علاقه و عشق به این هنر اصیل ایرانی، بعد از ازدواج با کمک پدر یک دار قالی در خانه خودمان برپا کردیم و قالیبافی را ادامه دادیم. هر دوسه سال یکی از ما از خواهرها ازدواج میکردیم و کارگاه خانه پدری کوچک وکوچکتر می شد، پدر هم که دیگر سن وسالش بالا رفته و توان جسمی و چشم نشستن پای دارقالی را نداشت، از مدتی قبل دارقالی را جمع کرد و حالا خودش را با حرفه دامداری سرگرم میکند. با وجودی که حالا بعد ازگذشت 30سال دیگر کارگاه قالیبافی خانه پدری ما تعطیل شده است، رونق و حضور این هنر هنوز در خانواده ما وجود دارد و حالا به جای یک کارگاه قالی بافی، چهار کارگاه مستقل در خانه ما چهارتا خواهر وجود دارد. خوشبختانه همسرم نیز با اینکار مخالفتی ندارد و میداند که حفظ هنر فرشبافی بهعنوان یک هنراصیل ایرانی اهمیت دارد.
ذبیحی کارهای روزمرهاش را چنین ردیف میکند: هر روز صبح بعد از تهیه صبحانه و انجام کارهای رایج خانه، پای دارقالی مینشینم و به یاد روزهای خوب گذشته قالیبافی میکنم. البته این کار زمان و مدت مشخصی ندارد و گاهی تمام روز و گاهی نیز 3تا 4ساعت را پای دار قالی مینشینم، نشستن تنهایی پای دار قالی سخت است و حوصله آدم سرمیرود. البته من همیشه تنها نیستم و گاهی اوقات یکی از خواهرهایم به خانه ما میآید و ما دونفری یا حتی چهار نفری به یاد ایام خوش گذشته شروع به بافت قالی میکنیم، بعضی وقتها نیز پدرمان به خانهمان میآید، با دیدن دارقالی در خانه دخترهایش، احساس غرور میکند و با خنده و شوخی میگوید: «چه کسی میگوید دختر نمیتواند زندهکننده نام و یاد پدر باشد، کدام پسر و برادر میتوانست این شغل را بیاموزد و زنده نگه دارد، من به شما دخترها افتخار میکنم.» بعد از آن نیز با وجودی که دیگر چشم و بازوی گذشته را ندارد، شانه قالیبافی را به دست میگیرد و شروع به بافتن قالی میکند.
سمیه ذبیحی یکی دیگر از چهارخواهر قالیباف خانواده هنرمند ذبیحی است که از کودکی پای دارقالی بزرگ شده است. او متولد سال 1364 در روستای دولتآباد است و بهنوعی ته تغاری خانواده محسوب میشود. سمیه نیز همانند رقیه دستپرورده پدر است و قالیبافی را بهطور تمام و کمال از او به ارث برده است. سمیه ذبیحی نیز بعد از ازدواج کارگاه کوچکی در خانهاش برای خود به راه انداخته است.
او به مشکلات قشر قالیباف در سالهای اخیر اشاره میکند: اولین مشکل تولیدکنندگان، تأمین مواد اولیه است؛ درحالیکه میتوانند با اندکی سرمایهگذاری در داخل کشور راحتتر و ارزانتر تهیه کنند ناچارند آن را با قیمت بسیار گرانی از خارج از کشور تأمین کنند. دراین چندسال اخیر قیمت تمام شده فرش دستباف مرغوب ایرانی به واسطه افزایش قیمت مواد اولیه به شدت زیاد شده است به طوری که برخی فرشهای هنری از متری 5 تا متری 100میلیون تومان و حتی بیشتر قیمتگذاری میشوند. از طرفی برخی بافندگان بابت کاهش هزینههای جاری، از مواد اولیه نامرغوب در صنعت فرشبافی استفاده میکنند که این موضوع هم بهنوعی به صنعت فرش ایران آسیب زده است.
سمیه ذبیحی ادامه میدهد: امروز صادرات فرش ایران با مخاطره روبهرو شده است چراکه برخی کشورها همانند ترکیه، چین و هند گوی سبقت را دراین رشته هنری از ما ربودهاند، روزگاری تاجران روسی در همین روستای دولتآباد حاضر میشدند و فرش های دستباف را به سبب مرغوبیت با قیمت مناسی میخریدند و به عنوان تحفه به سرزمین تزارها میبردند، اما امروز واسطهها و دلالان اینکار را انجام میدهند و سود اصلی به جیب آنها میرود. مشکل بعدی بیمه قالیبافان است، بیمه هر قالیباف بین 600 تا 700هزار تومان هزینه دربردارد و تولیدکنندگان پول کافی برای بیمه بافندگان را ندارند.
اهمیت بحث بیمه قالیبافان در این است که باعث میشود بافنده با اتکا به پوشش بیمه کاملی که دارد فقط بهکار بافندگی بپردازد و این کار را شغل اصلی خود قرار دهد، درصورتی که اکنون بسیاری از بافندگان برای برخورداری از بیمه بهناچار شغل دیگری را هم در کنار بافندگی ادامه میدهند و این طبیعتا از میزان بازدهی آنها تا حد زیادی میکاهد. از طرفی حرفه قالیبافی یک شغل بسیار سخت است و کمردرد، مشکلات بینایی، بیماریهای عضلانی و بیماریهای حاد تنفسی فقط بخشی از امراضی است که بعد از 20سال کار مداوم بهسراغ قالیبافان میآید، درنتیجه مشکل بیمه ما باید حل شود و هم اینکه بهعنوان مشاغل سخت طبقهبندی شود.
کمیته امداد امام خمینی(ره) در طول سالهای اخیر سعی کرده است حامی صنعت قالیبافی بهویژه در روستاها باشد. توسعه بازار فرش دستباف از طریق شرکتهای وابسته به کمیته امداد با خرید تضمینی فرش، جان تازهای به این بازار از رونق افتاده خواهد داد.
سمیه ذبیحی دراین باره توضیح میدهد: آموزش، شناسنامهدار کردن، تأمین مواد اولیه، تضمین فروش و پشتیبانی با حمایت شرکتهای وابسته به کمیته امداد از جمله اهدافی است که برای رونق صنعت قالیبافی انجام شده است.
کمیته امداد نخ، پشم، کرک و دیگر لوازم قالیبافی را دراختیار ما قرار میداد و از ما میخواست که قالی بافتهشده را به آنها بفروشیم. بعد از آن نیز کارمند کمیته امداد، هزینه پشم و نخ را کم میکرد و بعد از فروش فرش بافته شده، مابقی پول را به فرد بافنده تحویل میداد، این طرح بسیار سازنده و کارساز بود، چون حتی خود ما که توانایی پرداخت هزینههای فرش را داشتیم برای فروش فرش با مشکل روبهرو میشدیم و سرانجام نیز از روی ناچاری مجبور بودیم فرش را به قیمت ارزان به واسطهها و دلالها بفروشیم. ما از این طرح حمایتی کمیته امداد در روستای خودمان استقبال کردیم و با برپایی دارهای قالی بیشتر و آموزش به افراد تازه کار و جوان، رونقی در هنر فرشبافی روستا به وجود آمد و بهتدریج وضعیت اقتصادی خانوادهها بهبود پیدا کرد. هنرمندان قالیباف روستایی برای مدت 12سال تحت حمایت این طرح کمیته امداد امام خمینی (قدس) دغدغه هزینه تولید مواد اولیه و بازار فروش را نداشتند، اما متأسفانه مدتی است که این طرح حمایتی کمرنگ شده است و هنرمندان قالیباف بسیاری بافندگی را که شغلی سخت و کمدرآمد است کنار گذاشتهاند.