درست روز 8دی ماه1335 برای اولین مرتبه صدای سوت لوکوموتیو از چند کیلومتری مشهد در فضای شهر طنینانداز شد. صبح روز بعد خبرنگاران روزنامه خراسان تصویر آن قطار را عکس یک روزنامه خود کردند و نوشتند: «صدای سوت لوکوموتیو راهآهن که وسایل ریلگذاری را همراه میآورد از حدود پایینخیابان در شهر شنیده شد و اهالی از شنیدن صدای آن که در تاریخ خراسان بیسابقه بوده، فوقالعاده مشعوف و ابراز شادمانی میکردند.»
از آن سال به بعد قطارهای بسیاری در مشهد رفتوآمد میکنند، از قطارهای دودی و باری دهه30 و 40 که اولین تراموای ایران بودند گرفته تا انواع لوکوموتیوهای بخار، دیزل، برقی و الکترونیک که بعدها به سیستم حملونقل ریلی اضافه شدند، همه این قطارها با دانش، توانایی و همت لوکوموتیورانان به حرکت درمیآیند.
یکی از این لوکوموتیورانان مشهدی مهدی شیرازی است. او 55سال دارد و از سال1370 به عنوان کارورز در ایستگاه راهآهن مشهد مشغول به کار شده است. مهدی آقا بعد از گذشت سه سال به عنوان کمکلوکوموتیوران قطارهای باری فعالیتش را آغاز میکند و از سال 1379 با دریافت گواهی لوکوموتیوران «پایه یک» هدایت قطارهای مسافربری مشهد به تهران و برعکس را برعهده میگیرد.
شیرازی که حالا بازنشسته شده است، بیشتر با همسر و فرزندانش وقت میگذراند، میخواهد نبودنها و دوری سیساله از خانوادهاش را اکنون جبران کند.
قرار گفتوگوی ما در ایستگاه راهآهن مشهد است. جایی که مهدی آقا 30سال پیش سوت اولین قطاری را که سکانداریاش را برعهده داشت به صدا درآورد. او هفتهای دو سه مرتبه به ایستگاه راهآهن مشهد میآید و هم خاطرات قدیمی برایش زنده میشود و هم با رفقایش حال و احوال میکند.
مهدی شیرازی سال 1347 در تَهپُل محله به دنیا میآید، پدرش حاج محمد از کسبه معروف میدان شهدا بود و دو دهانه مغازه خشکبارفروشی و گیوهدوزی داشت، سه برادر مهدی آقا هم در مغازه گیوهدوزی مشغول کار بودند اما او از کودکی عاشق حرفه لوکوموتیورانی بود بهویژه از آن روزهایی که همراه مادرش برای بدرقه رزمندگان محله به ایستگاه راهآهن میآمدند.
مهدی شیرازی میگوید: «مادرم، معصومه خانم، خیلی دوست داشت که من لوکوموتیوران باشم. اصلا اصرارهای او باعث شد که به اینکار تمایل پیدا کنم. علاقه مادر هم برمیگردد به روزهای دفاع مقدس که برای بدرقه و استقبال بچههای رزمنده محله به ایستگاه راهآهن مشهد میرفتیم. آن سالها محوطه بیرونی راهآهن مثل الان نبود.
میدانگاهی بزرگ و سرسبز داشت. روزهای اعزام رزمندهها، جمعیت در محوطه بیرونی سالن موج میزد. از دور که نگاه میکردی، افرادی را میدیدی که گوشهای دور هم نشستهاند و مشغول خوردن چای یا تخمه هستند. درست مثل اینکه تفریح آخر هفته آمده باشند. بین این جمعیت پسرهای جوان و نوجوان با لباسهای خاکی بسیجی دیده میشدند، جوانانی که قرار بود راهی جبهه شوند.»
مادرم از همان روزها مدام میگفت که مهدی من خیلی دوست دارم که تو در راهآهن مشغول بهکار شوی، اگر لوکوموتیوران باشی که چه بهتر!
مهدی شیرازی ادامه میدهد: «مسجدی در محله ما بود به نام چهارده معصوم(ع) که پایگاه بسیج فعالی داشت، خیلی از جوانان و نوجوانان محله از همین پایگاه راهی جبهه شدند. مادرم برای رزمندهها ساندویچ نانوپنیر و میوه و تنقلات آماده میکرد و با هم به ایستگاه قطار میرفتیم و بین رزمندهها تقسیم میکردیم. مادرم از همان روزها مدام میگفت که مهدی من خیلی دوست دارم که تو در راهآهن مشغول بهکار شوی، اگر لوکوموتیوران باشی که چه بهتر!»
مهدی شیرازی سال1367 دیپلم میگیرد و راهی خدمت سربازی میشود. او پس از بازگشت در آزمون استخدامی سازمان هواپیمایی کشور، دارایی، بانک و راهآهن مشهد شرکت میکند و سرانجام از تاریخ دوم آذر سال1370 به طور رسمی وارد راهآهن مشهد میشود.
او با بیان اینکه در سال79 گواهی لوکوموتیوران «پایه یک» را به دست آورده است، ادامه میدهد: «برای رسیدن به لوکوموتیورانی«پایه یک» ششمرحله وجود دارد؛ از کارورزی که کمکلوکوموتیوران پایه3 است تا لوکوموتیوران پایه2 و 3 که قطار باری را هدایت میکند و درنهایت لوکوموتیوران «پایه یک» که به همراه یک کمک، هدایتگر قطار مسافربری میشود. ما هر سال یک آزمون ادواری داریم که دانش و مهارت لوکوموتیورانها مرتب سنجیده شود. مدت توقف در هر مرحله به مهارت و مدرک تحصیلی فرد بستگی دارد اما معمولا بین دو تا سهسال متفاوت است.
مهدی شیرازی از علاقهای که او را به این حرفه وصل کرده است میگوید: «در طول این سالها هر لحظه خدا را شکر میکنم برای ورود به این شغل. چرایش را میتوانم اینطور بگویم که لوکوموتیورانی یکجورهایی برای من ساخته شده است؛ کاملا منطبق بر روحیاتم است، چون کار روتین اداری و تکراری را اصلا دوست ندارم. لوکوموتیورانی کاری است که در آن هر لحظه در سفر هستی؛ سکون ندارد. هر روزش یک خاطره و اتفاق خاص برایت پیش میآید. درست است سختیها و مشکلات خاص خودش را دارد، اما همین تنوع به من احساس رضایت شغلی حداکثری میدهد.»
در کنار یک راهبر قطار حضور داریم تا از سبک زندگی، دغدغهها، لذتها، مشکلات و تجربیاتش در سکان هدایت قطار بشنویم. او میگوید خستگی در کار ما معنا ندارد چراکه خستگی لوکوموتیوران امنیت قطار را به خطر میاندازد.
وقتی سؤال میکنیم اگر برای یکی از همکاران مشکلی ایجاد شود، چه میکنند، توضیح میدهد: «برنامهریزی برای شیفتبندیهای راهبر قطار به شکلی است که هدایتگر قطار کاملا سرحال و قبراق سرکار بیاید و مسیر طولانی خستهاش نکند. در مسیرهای طولانی، دو گروه لوکوموتیوران با قطار اعزام و در ایستگاههای اصلی جابهجا میشوند اما حتی در مسیرهای کوتاه هم اگر مشکلی برای راهبر در طول مسیر پیش بیاید؛ میتواند تلفنی درخواست دهد و در اولین ایستگاه کسی جایگزینش شود.»
مهدی شیرازی توضیح میدهد: «لوکوموتیورانها ساعت کاری مشخصی ندارند؛ قطار را از یک مبدأ تحویل میگیرند و موظف هستند آن را به مقصد برسانند. اینکه مسیر را دوساعته طی کنند یا مسائلی پیش بیاید و 12ساعت طول بکشد، وظیفه آنها سرجایش است. بعد از هر سرویس لوکوموتیوران 24ساعت استراحت دارد. این روند برای قطارهای مسافربری است و فرم کار برای قطار باری فرق میکند.»
مهدی شیرازی دو فرزند بیستوچهار و هفدهساله دارد؛ مسلم و ابوالفضل. درباره سختیهای حرفهاش که میپرسیم اول میرود سراغ نبودنهای طولانی و دلتنگیهای دوطرفه و میگوید: «خانواده از دوری دلتنگ میشوند، بهویژه سالهای اول که بچه نداشتیم همسرم در مشهد تنها بود؛ با وجود سختیها اما آنها هم همان حس افتخاری را که من به کار دارم، بیان میکنند.
بچهها و همسرم عاشق مسافرت با قطار هستند. در دوران کاری بیشتر مسئولیت بچهها بر گردن همسرم بود، همینطور مدیریت خانواده اما تلاش میکنم در روزهای بازنشستگی بیشتر با خانواده وقت بگذرانم و نبودنهایم را جبران کنم.»
تلاش میکنم در روزهای بازنشستگی بیشتر با خانواده وقت بگذرانم و نبودنهایم را جبران کنم
او ادامه میدهد: «کمخوابی و بیخوابی، استرس زیاد، سخت و زیانآور بودن این شغل، تقابل لحظهای با خطرات در طول مسیر، تعهد زیاد برای حفظ جان مسافران، حفاظت از کالا و خدمات و تجهیزات سیستم ریلی کشور و حضور دائمی در سرما و گرما از دیگر مشکلاتی است که لوکوموتیورانان همواره با آنها روبهرو میشوند.»
از تجربههای خاطرهانگیز سخت و نفسگیر رویارویی با خطر میپرسم که میگوید: «خاطره زیاد دارم؛ گاهی اوقات از مناطقی عبور میکنیم که ریل قطار در نزدیکی محل زندگی مردم است، متأسفانه عدهای از بچهها جلو قطار در حال حرکت سلفی میگیرند که کار بسیار خطرناکی است. بعضی بچهها هم به سمت قطارهای درحال حرکت میدوند و هرکسی که دیرتر از مسیر قطار خارج شود برنده بازی است! گاهی اوقات هم حیوانات اهلی و وحشی که در حال هواخوری حوالی ریل بودند خطرآفرین میشوند.»
او ادامه میدهد: «جای شکرش باقی است که بیشتر بازیهای معروف به «لبخط» دیگر تبدیل به خاطره شده است. مثلا دیگر خبری از سکههای لهشده زیر چرخ قطارها نیست. بعضی از بچهها از دیدن سکههای له شده زیر چرخ قطار ذوق میکردند و هرکسی که سکههای بیشتری داشت، ارج و قربش پیش رفقایش بیشتر بود. بعضی بازیها هم واقعا خطرناک است، مثل پرتاب سنگ به قطار درحال حرکت. برخی بچهها از شکستن شیشه قطار خوششان میآید. من خودم به چشم دیدم که چندباری این سنگها به سر مسافرانی که کنار پنجرهها آمده بودند برخورد کرد و باعث جراحات آنها شد.»
مهدی شیرازی بیشتر سالهای خدمت در راهآهن را در مسیر ریلی مشهد به تهران و بهعکس سپری کرده است. با این حال او تجربیات دلچسبی از مسافرت با قطار دارد: «از نگاه من قطار مشهد به ساری زیباترین مسیر ریلی از مبدأ مشهد است چراکه از جنگلهای بکر شمال ایران میگذرد. همچنین قطار تهران به ساری مناظر فوقالعادهای دارد که حتی برای گردشگرهای حرفهای هم دلچسب است. جایی که قطار از پل بینظیر ورسک و تونل ۲۸۸۷متری گدوک و جنگلهای انبوه شمال میگذرد.»
او ادامه میدهد: «قطار مشهد به تبریز طولانیترین مسیر ریلی از مشهد است که 24ساعت طول میکشد و مسیر مشهد به بندرعباس هم نسبتا طولانی و پرتردد است.»
راهبر قطار مسئولیت سنگینی بر دوش دارد؛ شیرازی از مهمترین حسی که در طول کار به مسافران دارد میگوید: «من در این جایگاه احساس غرور و افتخار میکنم؛ نوعی از احساس مفید بودن، بهویژه در طول شب و ساعتهایی که مسافرها خواب هستند. اینطور تفسیر میکنم که عده زیادی به من اعتماد کردهاند، همین حس بسیار غرورآفرین است. در آن لحظهها بیشتر از همیشه خدا را یاد میکنم که این افتخار را نصیبم کرده تا مسافری را سلامت به مقصد برسانم.»
حتی برخورد با یک گنجشک هم عمیقا ناراحتم میکند
لوکوموتیورانی نگاه مهدی آقا را به مخلوقات خدا تغییر داده، بهطوری که نسبت به همه چیز حساستر شده است: «برخی حوادث در مسیر اجتنابناپذیر است، ولی حتی برخورد با یک گنجشک هم عمیقا ناراحتم میکند، به همین دلیل هم در مسیرهایی که میدانیم احشام معمولا رد میشوند، احتیاط میکنیم. شاید سرمایه دامدار همان گاو باشد.»
مهدی آقا میگوید: «اوایل دهه70 روزگار قطارهای درجه2 و درجه3 بود که کوپههای چهارنفره و شش نفره داشتند، شب موقع خواب صندلیها به هم میچسبیدند و یک اتاق کوچک و تر و تمیز برای مسافران مهیا میشد. فقط دو نفر میتوانستند پایین بخوابند و نفر سوم و چهارم باید میرفتند و طبقه بالا میخوابیدند.
آن هم روی تختهایی که تنها یک طرفش به دیوار کوپه وصل بود و از سه طرف دیگر در هوا معلق بود، بدون اینکه تکیهگاهی داشته باشد! قطارهایی که هزار مسافر را در خود جای میداد، حداکثر سرعتش 80کیلومتر بر ساعت بود، نه کولر داشت، نه آبسردکن و یخچال و نه حتی سیستم گرمایشی مناسب برای زمستانها. در آن سالها خط مشهد به تهران و بهعکس تنها مسیر مسافربری راهآهن مشهد بود، هر روز سه قطار از مشهد به مقصد تهران و سه قطار از تهران به مقصد مشهد حرکت میکردند.»
او ادامه میدهد: «امروزه قطارهای پنج ستارهای فعالیت میکنند که یک هتل لوکس سیار است، قطارهایی با امکانات ویژه نظیر قابلیت سرعت 200کیلومتر در ساعت، عایقهای صوتی و حرارتی برای حذف صداهای مزاحم، قابلیت تنظیم دمای فضای داخل کوپه از ۲۲ تا ۲۶ درجه در تابستان و زمستان، تختهای بزرگتر از قطارهای مشابه، سامانههای صوتی و تصویری، سرویس بهداشتی ایرانی و فرنگی و... که آرامش و آسایش را برای مهمانان به همراه دارد. درحال حاضر از مشهد به 90شهر خط ریل قطار احداث شده و این روند مدام درحال گسترش است.»
حس و حال مسافران بارگاه منور رضوی وقتی بار و بُنه خود را جمع میکنند و از قطار پیاده میشوند بسیار دیدنی است. بهویژه وقتی نوای آشنای «ای حرمت ملجأ درماندگان...» در ایستگاه راه آهن طنینانداز میشود، شیرازی میگوید: «یکی از دلایلی که حرفه لوکوموتیورانی را با همه سختیهایش دوست دارم، انرژی مثبتی است که از زائران بارگاه امام رضا( ع) میگیرم، یکی مادر پیرش را آورده تا قبل از عمل چشم از امام مهربانیها شفا بگیرد، آن یکی پس از پیاده شدن از قطار مشتاقانه به سمت جایگاه پرچم متبرک حرم مطهر امام رضا( ع) در ایستگاه میرود و با چشمی گریان پرچم را به دیدگانش میکشد.
یکی از دلایلی که حرفه لوکوموتیورانی را با همه سختیهایش دوست دارم، انرژی مثبتی است که از زائران بارگاه امام رضا( ع) میگیرم
مسافرانی که برای اولین بار به مشهد آمدهاند، زیارتشان را به همه آنهایی که آرزو و حسرت زیارت دارند، تقدیم میکنند. همه اینها انگیزهای میشوند برای بهتر شدن من در حرفهای که درآن خدمت میکنم.»
او ادامه میدهد: «من خودم را خادم امام رضا( ع) میدانم، خادمی که باید مزین به اخلاق نیکو، مرتب، خوشبو و خوشپوش باشد. همیشه سعی کردهام پرانرژی و بانشاط باشم و باحوصله و صبر با زائران امام رضا( ع) برخورد کنم.»