پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حوالی سال 1355 بود که تیم برق پا گرفت. آن زمان اطراف چهارراه برق هنوز ساختوسازی نشده بود. بچههای محلههای طلاب و طبرسی برای بازی فوتبال این مکان را انتخاب کردند. محل بازیشان میدانی بود که فقط دو تا میله دروازه داشت. خطهایش تقریبا فرضی بود، شنی و خاکی. احمد محدث، مربی و سرپرست تیم، بچهها را دور هم جمع کرده بود.
جالب این است که تیم برق که بعدها با چند تیم دیگر ترکیب و نامش فردوسی شد و اکنون نیز به نام شهید محدث شناخته میشود، برای خودش در محله قدرتی بود و با تیمهای مطرحی در سطح مشهد بازی میکرد. در بیشتر مواقع هم برنده میشد. همین چیزها بود که بچههای دهدوازدهساله محلههای طلاب و طبرسی را واداشت جدیتر دنبال زمین مناسب بیفتند.
آنها که عاشق تیم محبوبشان بودند، در محلی دورتر زمینی پیدا و آن را شن ریزی کردند و میله دروازه کاشتند و جدیتر از قبل پابهتوپ شدند. در دهه60 در این زمین که در خیابان طبرسی جنوبی، المهدی 18 قرار دارد، یک مجموعه ورزشی ساخته شد؛ مجموعهای که تیم شهیدمحدث برای هر بار بازی در آن (و نیز برای بازی در هر سالن دیگر) باید اجاره پرداخت کند.
علی براتی کجوان، نویسنده چندین کتاب در حوزه جنگ و انقلاب، یکی از همان کودکانی است که در تیم محلی برق بازی میکرد. او میگوید: یادم میآید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آقای خسرو رحمتی مربی و دروازهبان تیم آزادی یک کاپ برگزار کرده بود. خاطرم هست آن مسابقات در زمین میدان راهآهن که به نام ساعتسازها وچند نفر دیگر بود برگزار میشد. تیم فردوسی که ترکیبی از تیم برق و چند تیم دیگر بود به فینال این کاپ رسید.
این مسابقات مصادف شده بود با حضور احمد محدث در منطقه عملیاتی. تیم آزادی توانست در آن بازی تیم فردوسی را دو بر یک شکست دهد و مقام قهرمانی را کسب کند ولی خسرو رحمتی گفت ما این مراسم را فارغ از کسب هر رتبهای برگزار کردیم و اکنون به یاد قهرمانیهای احمد محدث که در جبهه حضور دارد، این کاپ را به تیم فردوسی میدهیم.
ادامه صحبتهای علی براتی کجوان گره میخورد به شاکی شدن همسایهها از گلکوچک بازی کردنهایشان در کوچه که مسیر تیم را به سمت حرفهایتر شدن پیش برد: بعد از گذشت چند ماه از آن مسابقات، تیم فردوسی از هم پاشید. بچههای تیم برق زمین قدس را گرفتند و بازیهای خود را آغاز کردند اما مدتی بعد، اداره مخابرات زمین را خرید و میخواست آن را بسازد که بچهها خیلی مقاومت کردند.
آقای دانایی کلی دوندگی کرد و حتی به دفتر رهبر معظم انقلاب رفت و خوشبختانه نتیجه داد. مربیان حرفهای و تمرینهای سخت از ما تیمی محکمتر و حرفهایتر ساخت. با آن تلاشها ورزشگاه همچنان پابرجا مانده، اما از اختیار بچههای تیم محدث بیرون آمده است.
بعد از اینکه مخابرات زمین قدس را گرفت، بازیهای تیم شهید محدث کمرنگ شد اما بازیکنان این تیم تصمیم گرفته بودند دوباره در همان زمین بازی کنند. براتی کجوان میگوید: یکی از بچههای محله به نام جلال هاشمیفرا که همدانی است یک توپ زد زیر بغلش که برویم. همان روز بود که به هوای حرف او ده یازده نفر شدیم و رفتیم.
همانجا دوباره تیم قوت گرفت. آقای اکبر علیپور مربی تیم شد. بچهها پول گذاشتند و لباس ورزشی خریدند. من حرفهام خطاطی و تابلو نویسی بود. شمارههای پیراهنهای تیم شهید محدث را درست کردم و نام شهید را روی لباسها حک کردم. به این ترتیب تمرینها دوباره روی خط افتاد.
تیم شهید محدث در همان میدان قدس تمرین میکرد. خیلی از بازیکنان آن تیم راهشان و خطشان با شهید محدث یکی بود. نویسنده کتابهای حوزه دفاع مقدس از خاطراتش میگوید: شهید احمد کمالی، شهید هادی جغتایی و چند نفر دیگر که در جمع ما نیستند دائم در رفتوآمد به منطقه عملیات بودند و زمانهایی که در مشهد بودند در بازیها شرکت میکردند. یادم هست ما در رده تیمی نوجوانان و جوانان تا مراحل بالا پیشرفت داشتیم تا زمانی که آقای علیپور به دلیل مسئلهای از ما جدا شد و احمد عظیمی سرپرستی و مدیریت تیم را به عهده گرفت.
خاطرات علی براتی کجوان تا یادآوری لبخندهای همیشگی شهید محدث پیش میرود: آشنایی من و شهید به مسجد فقیه سبزواری میرسد. من مکبر مسجد بودم و پدر احمد امامجماعت آن. احمد تا جایی که در خاطرم هست همیشه لبخند به لب داشت. هیچوقت عصبانیتش را ندیدم. قلب بسیار رئوفی داشت.
اوایل جنگ یعنی همان سال 59 ایشان به جنگ رفت و همان سال شهید شد. شهادت احمد محدث روی مجتمع آموزشی محله هم اثر بسزایی داشت. یک سال بعد، هنرستان محله که در آن درس میخواند نام او را به خود گرفت. تا قبل از این جریان، دبیرستان آیتالله کاشانی با هنرستان شهید محدث در یک مجموعه قرار داشتند. بعد هنرستان مستقل شد و الان مجموعه آموزشی پویاست که هنرجویان زیادی در آن مشغول آموزش هستند.
شنیدن خاطره بچههای تیم محدث که با سختترین شرایط تمرین و بازی میکردند، از زبان کجوان خالی از لطف نیست: این تیم نه اسپانسری داشت نه منبع مالی. حتی اتفاق افتاده بود بعضی از کسانی که در ذخیرهها بودند لباس نداشتند و وقتی جای خود را با بازیکن تعویض میکردند، لباس آن فوتبالیست را میپوشید. یازده پیراهن داشتیم که با کمکهای اعضای تیم تهیه شده بودند.
عسگر شبابمنش 56 سال دارد، از همان بازیکنان وفادار تیم شهید محدث که هنوز هم دوشنبههای هرهفته در بازی پیشکسوتان حضور دارد. او از ابتدای تشکیل تیم شهید محدث میگوید: اوایل سال 59 بود که دور هم جمع شدیم و تیمی تشکیل دادیم. آن زمان ما بچههای سه میلان بودیم. میلان اول و دوم سیمتری طلاب که 90 درصد اعضای تیم بودند و 10 درصد دیگر را هم بچههای بولوار اول طبرسی تشکیل میدادند. همان سالی که ما تیم را تشکیل دادیم، احمد محدث به شهادت رسید.
براتی کجوان، احمد عظیمی، هادی شبابمنش، عسگر شبابمنش، احمد مولایی، محسن مولایی، شهید احمد قرایی، محمود کولآبادی، هادی آیین، حسن دانا، جلال هاشمیفرا و اکبر علیپور بازیکنان تیم شهید محدث هستند. دو نام آخر این فهرست هم مربی بودند و بر حرفهای شدن تیم تأثیر داشتند.
ادامه صحبتهای آقای شبابمنش گره میخورد به سختی تمرینهایشان: از ابتدا گلکوچکباز بودیم و بعد از آمدن به زمین قدس که صفرتاصد آن را خودمان درست کردیم، بازیمان کمکم با تمرینهایی که انجام دادیم جان گرفت. از نظر تکنیک و قدرت بدنی قوی شدیم. جلال هاشمیفرا از بازیکنانی بود که نمونهاش را در ایران نداشتیم. اکبر علیپور هم تمرینهای قدرتی به ما میداد، تمرینهای سخت و مداوم. به دلیل علاقهای که به فوتبال داشتیم، با سختیهای تمرین از فوتبال دلزده نمیشدیم.
صحبتهای بازیکن قدیمی تیم تا اوج شکوفایی تیم محدث میرسد: سال 63 در مجموعه ورزشی قدس جزو تیمهای سرآمد بودیم. تیم اشکان و شهید آیت هم آن سالها تیمهایی قوی بودند، اما در مشهد ما حرف اول را میزدیم.
او حرفهایش را با دلخوری از مسئولان و همکاری نکردن نهادها با بچههای پراستعداد ورزشی محلههای مفتح و طبرسی ادامه میدهد: همین تیم شهید محدث که الان در لیگ مشهد حضور دارد جایی برای تمرین ندارد. اگر عشق احمدآقا نبود سالها پیش این تیم با این همه کمبود باید از بین میرفت چنانکه تیم اشکان، تیم سپاس، شهید آیت، جوانان استقلال و چند تای دیگر که بعد از ما آمدند خیلی ماندگار نشدند.
اینجا یکی هنوز محکم پای تیم جوانان شهید محدث ایستاده است. احمد عظیمی جزو همان کسانی است که از محله طلاب به تیم محدث پیوست. از سال 60 که در تیم و هممسیر بچههای تیم شهید محدث است و تا سال 64 که تیم دیگری به نام جوانان شهید محدث راه میاندازد و مسئولیت آن را عهدهدار میشود. خودش آن زمان در تیم بزرگسالان بازی میکند و همزمان برای هدایت تیم جوانان وقت میگذارد. تیم رده جوانان یک سال در مشهد قهرمان شده و چند سالی هم در دسته 2 و 3 بازی کرده است.
همه همبازیهای آقای عظیمی در تیم بزرگسالان هستند و با اینکه زندگیشان هزار گرفتاری دارد، کمکهای خود را به تیم حفظ کردهاند و هر ماه مبلغی را برای ادامه راه تیم جوانان و تأمین هزینههای سالن و لباس و مربی تیم پرداخت میکنند.
احمد عظیمی به عشق شهید محدث پای تیم جوانان منسوب به شهید میایستد و هنوز هم عهدهدار این تیم است و چند مجموعه دفتری دارد که از همان سال 64 همه جزئیات بازیها و تعداد افراد شرکتکننده در بازی و گلهای زده و خورده و افرادی را که گل زدهاند ثبت کرده است، حتی تمرینهایی که هرسال داشتهاند. او حتی با جزئیات کامل کرایه ماشین برای رفتن به مسابقات را هم ثبت کرده است.
آن زمان در تیم شهید محدث روی همه بچهها اسم گذاشته بودند و این اسمها اینقدر جا افتاده بودند که اگر اسم واقعیشان را صدا میکردند جواب نمیدادند. البته در این بین، اسامیای هستند که نمیتوان آنها را نوشت اما بر حسب اتفاقی تاریخی یا ویژگی رفتاری، همه اعضا نامی غیر از نام خود داشتند.
■علی براتی: علی عینک (تنها بازیکنی بود بین اعضای تیم که از هفتسالگی عینک میزد)
■احمد عظیمی: احمد خاوری (کسی جرئت نداشت اسمی برای آقای عظیمی بگذارد!)
■عسگر شبابمنش: اصغر جیردو (چون خیلی تعصبی فوتبال بازی میکرد)
■محمود کولآبادی: محمود شووار، یعنی محمود سشوار (چون هیچوقت هد نمیزد مبادا حالت موهایش خراب شود!)
■جلال هاشمیفرا: جیلال (چون مادرش او را جیلال صدا میکرد، در زمین هم گاهی صدایشان را نازک میکردند و جیلال صدایش میکردند)
■علی تبریزی: سبزهکوچولو (در یک بازی شلوار سبزی پوشیده بود و تیم مقابل به او سبزهکوچولو میگفتند و همین اسم در بین تیم روی او ماند)
■هادی پوستچی: آلنویتل (موهایش زرد بود و زمانی که گل میزد شبیه آلنویتل خوشحالی میکرد)
■علی دانایی: جرئت نداشتند اسمی برای ایشان بگذارند!
■ این تیم پنج شهید دارد: شهید احمد محدث، شهید هادی جغتایی، شهید احمد قربانی، شهید رضا سیدی و شهید حسین سیدی.
■ اولین لباس تیم: سال 60 که قضیه شکلگیری تیم جدی شد، لباس توسی با خطوط کجراه سفید سفارش دادند که شبیه تیم ملی پرو در جام جهانی همان زمان بود.
■ قرار دوشنبهها: هنوز هر هفته دوشنبهها ساعت 9 شب پیشکسوتان بازی دارند و سعی میکنند اعضایی از تیم که میتوانند دور هم جمع شوند بازی دوستانهای به یاد ایام قدیم با هم داشته باشند. در کنار تیم پیشکسوتان، تیم جوانان شهید محدث جزو لیگ مشهد است و همچنان فعالیتهایش زیر نظر سرپرست دلسوز این تیم و بازیکن پیشکسوت، آقای احمد عظیمی، ادامه دارد.
احمدآقا عظیمی تعریف میکند: یک دوره تیممان اسمورسمدار شده بود. اصغر کریمی که زمانی مسئول زمین قدس بود، تیم کیان را تشکیل داد. قرار بود بازی دسته تیمهای آزاد در زمین قدس برگزار شود. برای اولین بار در آن سال، قرار بود برویم دسته3 مشهد. وقتی داشتیم وارد زمین میشدیم، او و بازیکنانش کنار زمین نشسته بودند.
ما را که دید، گفت: بچهها، اینها بچههای محله طلاب هستند. زیاد گل نزنید که بندههای خدا کوچک نشوند! تا به خودش جنبید، همان نیمه اول دوتا گل زدیم. همین آقا عسگرمان با پای چپ چنان توپ را در دروازه جای داد که مانده بودند او چطور این گل را زده. بعد از آن، همه دستشان آمد که این تیم قدر است.