هدی اخلاقی، هنرمند و گرافیست جوانی است که در محله احمدآباد سکونت دارد. او که کارش با تار و پود است، به کودکان حاشیه شهر نیز هنر میآموزد تا به قول خودش دنیای آنها را رنگی کند. هدی
سال71 به دنیا میآید و از کودکی به هنر و ورزش علاقهمند میشود. او با عضویت در تیم بسکتبال تا مرحله استانی نیز پیش میرود اما وقت انتخاب بین هنر و ورزش ترجیح میدهد دنیایش را با هنر بسازد. در دوران دبیرستان رشته گرافیک را انتخاب کرده و در همان رشته تحصیل میکند.
علاقه به این رشته باعث میشود سال90 نیز رشته ارتباط تصویری را برای ادامه تحصیل در دانشگاه برگزیند. او میگوید: در دوران دانشجویی از طریق یکی از استادان با هنر تاپستری که در آن از بافت و مواد مختلف استفاده میشود، آشنا شدم و او این هنر را به من آموخت.
با آشنایی و آموزش هنر تاپستری به آن علاقهمند شدم زیرا دوست نداشتم رشته گرافیک را در یک فضای خشک و سیستمی بیاموزم، بلکه میخواستم هر ایدهای را بدون قانون و ضابطه به عرصه ظهور برسانم. قبل از آن نیز به تایپوگرافی علاقه داشتم بنابراین به شکل تخصصی کارم را در هر دو رشته آغاز کردم.
او اکنون در یکی از نگارخانههای شهر هنر تاپستری را آموزش میدهد.
اخلاقی که در نمایشگاهها و جشنوارههای مختلفی شرکت کرده است، ادامه میدهد: سال 95 در دوسالانه طراحی اسفند که در یکی از نگارخانههای مشهد برگزار شد کلمات «کلاغ» و «لبخند» را به هم بافته و با اینکار آنها را به یکدیگر ارتباط داده بودم. این طرح برگزیده شد.
همچنین در همان سال برای تئاتر «الطف» که نمایشی مذهبی و بدون دیالوگ بود، تاپستریهایی ارائه دادم که در قسمتی از نمایش بازیگران با تاپستریها درگیر میشدند.
او همچنین تاپستریهایی برای فضای شهری نیز ارائه کرده است: سال97 برای طرح استقبال از بهار، یک خانه متروکه جنب بیمارستان ارتش در خیابان بهار را زیباسازی کردم. آن خانه 5پنجره داشت و من با هنر تاپستری و بافت، 5کلمه «من»، «تو»، «زندگی»، «مهربانی»، و «لبخند» را به یکدیگر بافته و بر روی پنجرهها نصب کردم.
میخواستم هر ایدهای را بدون قانون و ضابطه به عرصه ظهور برسانم
اخلاقی تلاش کرده با هنرش مفاهیم محیط زیستی را نیز منتقل کند. نمایشگاه «زوال» که سال 97 در مشهد برگزار شد برگرفته از چیزهایی بود که بهسمت نیستی در تنزل بوده یا از آن به وجود آمده بودند. این نمایشگاهدر واقع واکنشی بود که برخلاف اصرار به دیدهشدن، فاخر و مهمبودن، ناکامل و بیادعا بود.
او همچنین در تهران به مناسبت هوای پاک شاخههای یک درخت خشک را با مواد بازیافتی و پلاستیک میبافد و در قوطیهای پلاستیکی گل میکارد.
اخلاقی میگوید: در بعضی از کارهایم از مواد بازیافتی استفاده میکنم زیرا از اینکه میبینم مصرف پلاستیک توسط مردم خیلی زیاد شده است و متأسفانه در حاشیه شهر و طبیعت نیز بهوفور به چشم میخورد، بسیار ناراحت میشوم بنابراین با این روش اعتراض خود را به این کار نشان میدهم.
عنکبوت و شیوه بافت تارش الگوی اخلاقی در بسیاری از کارهایش بوده است: با نگاه به این حشره و تنیدن بافتهایش قدرت خداوند را میتوان حس کرد و از اینکه یک حشره میتواند طنابهای نازکی با شکل هندسی منظم ببافد، میتوان به شگفتی آفرینش پی برد. با این حال بافتهای منظم و مرتب را دوست ندارم و به همین دلیل موضوع زوال نیز در تمام کارهایم دیده میشود.
در بیشتر کارهایم از حشره عنکبوت الگو گرفتهام و براساس آنکه منبع الهام من در کارهایم است آثارم را ارائه میدهم
او که به عنوان مربی کودکان برای آموزش هنر به حاشیه شهر میرود میگوید: پس از آنکه در جمعیت امام علی(ع) به عنوان مربی کودکان فعالیت کردم متوجه شدم کودکانی هستند که شناسنامه ندارند و جمعیت امام علی(ع) با هزینه خود آنها را در مدرسه ثبتنام میکند. در خانهای که تدریس میکنم کودکان آسیبدیده زیادی حضور دارند و ما با توجه به هدفی که داریم میخواهیم تنش و ناراحتیشان را از آنها دور کنیم و به آنها آرامش دهیم. برخی از آنها آسیب روحی دیدهاند و نمیتوانیم آنها را رها کنیم، بنابراین در تدریس برای آنها باید خیلی دقت کرد، به همین دلیل است که قبل از کارکردن با آنها درباره نحوه ارتباط و برخورد با آنها آموزش میبینیم.
تمام فعالیتهایم براساس علاقه خود بوده است و به همین دلیل از کاری که انجام میدهم هرگز پشیمان نشدهام. وقتی اشخاصی را میبینم که دغدغه کمککردن دارند چگونه در کنار هم کار میکنند، لذت میبرم زیرا تا قبل از دیدن آنها هیچگاه آن همه انسان خوب در کنار هم ندیده بودم که به خوبی با یکدیگر مشارکت داشته باشند. گرچه بیشتر نیروها جوان و دانشجو هستند اما با جان و دل برای خدمت به مردم کشورشان کار میکنند و در این زمینه دغدغهمند هستند.
تمام این موارد باعث میشود که من نیز حس خوبی داشته باشم زیرا با انتقال حس خوب به مردم، آن حس خوب به من نیز برمیگردد. اکنون انرژی بیشتری نسبت به قبل دارم و دوست دارم وقت بیشتری برای انجام چنین اموری بگذارم. به اعتقاد من تمام مردم باید اهالی حاشیه شهر را ببینند و از نزدیک نظارهگر این موضوع باشند که چه مسائل و اتفاقاتی در حاشیه شهرشان در جریان است.
در واقع مردم با ورودشان به این مناطق، آنجا را امنتر میکنند و در نتیجه حاشیه شهر دیگر معنایی نخواهد داشت چون با شهر یکی خواهد شد. بنابراین مردم هرچه بیشتر با حاشیه شهر و ساکنانش آشنا شوند اتفاقات مثبتی رقم خواهد خورد و نتایج بهتری را شاهد خواهیم بود.