معلم است؛ از آن معلمهایی که بیشتر از آموزش دغدغه پرورش دارند. باوجود اینکه 13سال از بازنشستگیاش میگذرد اما هنوز هم معلمی میکند و با دانشآموزان کلاس اولیاش در ارتباط است؛ دانشآموزانی که حالا دیگر برای خودشان مردی شدهاند و زن و زندگی دارند.
سیده صدیقه (هوروش) هژبر کلالی معلمی با سالها سابقه تدریس در کلاس اول است که از همان روز اولی که سرکار رفته بچههای کلاسش را با حدیث و شعر بارآورده و در هر فرصتی با کلام ائمه(ع) و اشعار بزرگان آنها را آشنا کرده است.
از همان روزهای اول کارم با ادبیات سروکار داشتم و روی در و دیوارهای مدرسه مطلبهای مختلف را مینوشتم و نصب میکردم. از دوران نوجوانی به ادبیات علاقه داشتم و در دبیرستان هم رشتهام ادبیات بود تا اینکه سال56 به دانشگاه تربیت معلم رفتم و از سال58 تدریس میکردم و حدود 33سال سرکلاس اول رفتم.
در کلاسهایم به بچهها نماز و دعای توسل را یاد میدادم و همیشه هدیهام به بچهها قرآن و کتاب بود. مثلا یکی از جملههایی که روی دیوار مدرسه زده بودم و بچهها هنوز یادشان است این بود که «درباره هرچیزی که میگویی فکر کن ولی هر چیزی را که فکر میکنی بر زبان نیاور» یا یک جمله دیگر این بود که وجدان تنها محکمهای است که نیاز به قاضی ندارد» جملهای را که به آن معتقدم همیشه بالای برگههای بچهها و اول کتابها و مقالاتم مینویسم، این است که «به نام خدایی که هرگز ز ما دور نیست»
عشقم، کلاسم بود. کلاسهاس شلوغ آنزمان که بیش از 45نفر را درخود جای میداد خیلی دوست داشتم و در تمام مدتی که در آموزش و پرورش بودم، دوست داشتم زیباییها را به بچهها یاد بدهم و آنها را ملکه ذهنشان کنم. همیشه بالای برگههای امتحانی یک حدیث یا یک بیت شعر برای بچهها مینوشتم و حتی در متن سؤالات هم سعی میکردم یک رابطه زیبا با بچهها برقرار کنم. مثلا سؤالاتم با «پسر عزیزم» یا «دانشمند کوچکم» شروع میشد.
دوست داشتم زیباییها را به بچهها یاد بدهم و آنها را ملکه ذهنشان کنم
سر کلاس برای بچهها مجله میبردم تا مجلهخواندن را یاد بگیرند، به بچهها شعرخواندن و داستانخوانی یاد میدادم و برای آنها این موضوع را درونی کردم که زندگی مثل یک نقاشی است که در آن خبری از پاککن نیست.
همیشه هم حواسم به مناسبتها بود و به آنها بها میدادم تا بچهها این اعیاد مذهبی و ملی را هم خوب بیاموزند. البته از من خواستند که این برنامههایم را در قالب طرحی بنویسم ولی ترجیح دادم تجربیاتم را کلامی منتقل کنم. درباره هر موضوعی هم که فکر کنید تا به حال مطالعه کردهام و مقاله نوشتهام.
با بچههای قدیمیام هنوز ارتباط دارم و در اعیاد و مراسمهای مختلف به دیدنم میآیند. حتی چند سال پیش با بچههای کلاسم یک عکس گرفتیم که همه به همان ترتیب قدیم ایستادند و عکس 40سال پیش را دوباره تکرار کردیم. به نظرم دوره دبستان مهمترین دوره در رشد شخصیت و شکلگیری پایه و اساس زندگی بچههاست و من بیشتر از آموزش به دنبال پرورش بچهها بودم.
از همان دوران نوجوانی و جوانی همیشه مینوشتم و از نوشتههایم کپی میگرفتم و به دیگران میدادم ولی از نظر خودم بهترین کارم کتاب «چهره خدا» بود که حدود 12سال پیش آن را برای بچهها نوشتم. برای چاپ کارهایم زیاد با من تماس میگیرند و حتی از آموزش و پرورش هم پیشنهاد همکاری داشتهام ولی من دوست دارم در حوض کوچک خودم شنا کنم و حاضر نیستم در اقیانوسی باشم که دیگران آن را برایم درست کردهاند.
دوست دارم در حوض کوچک خودم شنا کنم و حاضر نیستم در اقیانوسی باشم که دیگران آن را برایم درست کردهاند
اجازه نمیدهم مطالبم را تغییر دهند، برای همین هزینه کتابهایم را خودم میدهم تا تغییری در آنها داده نشود و چون برایم پرورش مهم است درآمد آنها را هم وقف علمآموزی کردهام. در حوزه مطالعات شخصیام هر کتابی را که به دستم برسد میخوانم چون اعتقاد دارم که هر نویسندهای هدفی دارد و از طرفی از هر کتابی که خوشم بیاید آن را هدیه میدهم. مطالعه برای آراستن شخصیت لازم است.
الان بیشتر از 15سال است که در اعیاد غدیر، قرآن هدیه میدهم. کار دیگری که برای بچهها نوشتم «تمرین یاد خدا» بود. کتاب «چهل حدیث امام خمینی» را هم چاپ کردهام و الان درحال آمادهسازی کتاب 360حدیث هستم.
لذت زندگی من در خدمت است برای همین بعد از بازنشستگی هم به کارم ادامه دادم و گاهی به خانوادههای جانبازان و بیماران سرطانی سر میزنم. به بچههای مؤسسه فتحالمبین و خیریه علوی و گلستان عصمت، خواندن نماز و دعای توسل و خواندن قرآن را یاد دادهام و الان معاون فرهنگی یکی از دانشگاههای علمیکاربردی هم هستم که تمام کارها را بدون دریافت هیچ هزینهای انجام میدهم چراکه اعتقاد دارم اگر پول بگیرم دیگر آن کار، اعتقاد من نیست بلکه تحتتأثیر مدیرانی است که هزینه آن را پرداخت کردهاند.