وقتی خبر تصادف شیخاحمد کافی در جاده قوچان-مشهد پخش شد، برای مردم شهر و روستا که از دستگیریاش به دست مزدوران شاه، تبعیدهایش به غرب و ممنوعیتهای منبررفتنش خبر داشتند، تردیدی نماند که تصادف ساختگی بوده و خوابآلودگی راننده خودرو، دروغ است. بهدنبال این یک روز بعد از تصادف در 31تیر1357 در روز تشییع پیکر او خیلیها آمدند.
مقابل مسجد جعفریها در بالاخیابان جمعیتی موج میزد که شباهتی به تشییع نداشت. آنها پیکر مرحوم کافی را تشییع میکردند و برای نشاندادن اعتراضشان شعار «زندهباد خمینی» و «مرگ بر شاه» میدادند. با این شعارها در چهارراه شهدا درگیری مردم با مأموران آغاز شد و جلو موزه حرم مطهر شدت گرفت.
نتیجه آن هم کشتهشدن یک مرد و یک زن است. طبق آنچه در روزنامه خراسان(4مرداد1357) درج شده، اصغر اکورزاده بر اثر ضربات چاقو و ناهید اسدی یک روز پس از تشییع بر اثر اصابت گلوله جانشان را از دست دادند. آن زمان اکورزاده پاسبان و ناهید دختر یازدهسالهای بود که با خانوادهاش در خیابان طبرسی زندگی میکردند و مهمانپذیر داشتند. همزمان با چهلوسومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، برشهایی از زندگی ناهید را مرور و بازخوانی کردیم.
طبق آنچه از زبان خانواده شهیدناهید اسدی در پروندهاش در ادارهکل بنیاد شهید و امور ایثارگران مشهد ثبت شده است، او سال1346 در روستایی از توابع بجنورد به دنیا آمده و همزمان با پایان تحصیلات ابتدایی همراه خانوادهاش برای کار و سکونت به مشهد آمده است. پدرش شکرالله در خیابان طبرسی مسافرخانهای راه انداخته بود .
ناهید آن زمان کمک دست پدرش بود. درست یک روز پس از تشییع پیکر مرحوم شیخکافی، یکم مرداد1357، مردم در تظاهراتی جدید که علما فراخوان داده بودند، در خیابان طبرسی جمع شدند و شروع به شعاردادن ضد رژیم شاه کردند. این راهپیمایی به درگیری انجامید و ناهید که در میان جمعیت حضور داشت، به ضرب دو گلوله به شهادت رسید.
البته ساواک برای سرپوش گذاشتن روی این کشتار مردمی، طبق آنچه در کتاب ساواک و روحانیت آمده، کشتهشدن ناهید اسدی را براثر تجمع مردم و ماندن در میان جمعیت گزارش کردهاست. حال آنکه این دختر مظلوم یازدهساله بر اثر اصابت گلوله به قفسه سینه و بازو شهید و در بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد.
طبق گفتههای پدرش، بعد از این رخداد خانواده آنها به حکم ساواک به عراق تبعید شدند و این تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی آنها دوباره به مشهد بازگشتند. البته با آغاز جنگ تحمیلی اسدالله، تنها پسر خانواده که از بسیجیهای فعال پایینخیابان بود، عازم جبهه شد و پس از دورههای مختلف حضور در جبهه، در عملیات والفجر8 در فاو به شهادت رسید.