محله گوهرشاد، محلهای انقلابی است که نقش پررنگی در جریان انقلاب داشته است. دهه پنجاه خورشیدی بود؛ سال 1356. اهالی زمینهای خاکی خیابان کلاهدوز که امروز به نام شهید اسفندیانی مزین شده است، خواب مسجدی را میدیدند که قرار بود به همت جوانان و ریشسپیدان محله، همانهایی که بعدها اسم خیلیهایشان را در بازسازی مناطق جنگی شنیدند، پا بگیرد. زمین وقف بود و ساختمان با همت مردم و ریشسفیدان محله آجربهآجر به دست خیران عاشق بالا رفت تا شد مسجد امامجواد (ع).
محله گوهرشاد هم تقریبا از دهه 40 به بعد ساخته شد. خیابانهای این محله همه خاکی بود و خانههای مردم دورتادور باغها محصور شده بود. تا جایی که چشم کار میکرد باغ بود و زمین خاکی و تنها مسجدی که در این محله مرکزیت داشت، مسجد امام جواد (ع) بود؛ به طوریکه نزدیک به 23 شهید از دل این مسجد برآمدهاند. مردم این محله همراه با مردم سایر محلات مشهد در جریان حوادث انقلاب خاطرات زیادی را رقم زدهاند؛ به طوری که در هر راهپیمایی و هر مراسمی ساکنان این محله با دیگران همراه میشدند.
در زمان شاه، به اجبار، به مردم این محله فشار می آوردند که زمینها و باغهای خود را بفروشند و از اینجا نقل مکان کنند. اما بیشتر اهالی پافشاری کردند و هویت خودشان را در این محله حفظ کردند.
مسجد امامجواد (ع) با هفت نفر هیئت مدیره میچرخد. حجتالاسلام محمدعلی صفری، امام جماعت مسجد امامجواد (ع)، متولد 1320 است و از سال 1349 در محله گوهرشاد ساکن است. او بیش از 40 سال است که در این محله زندگی میکند و هرروز موقع شنیدن صدای الله اکبر لباس روحانیت خود را به تن میکند. او میآید تا همگام با دلهای خداپرست محله گوهرشاد مقابل پروردگار هستی سجده بندگی به جا آورد. میگوید: بوی رشادتهای 23 شهید از جان گذشته این محله هرروز از این مسجد میآید، ما باید برای زنده کردن نام آنها هر روز این مسجد را نورانیتر کنیم.
مدت 40 سال است که نمازهای یومیه صبح و ظهر و شب، به امامت او در این مسجد اقامه میشود. او از روزهای خوب میگوید؛ روزهای فراموشنشدنی سالهای منتهی به انقلاب. این مسجد از سال 1356 که ساخته شده است، نقش بسیار چشمگیری در انقلاب و فعالیتهای افراد و فعالان انقلابی ایفا کرده است. افراد با تجمع در این مسجد به فعالیتهای زیرپوستی خود ادامه میدادند و در تمام کارها باهم همراه بودند و همیشه کار گروهی انجام میدادند. مردم این محل همراه با سایر اقشار به سمت حرم راهپیمایی میکردند و شعار میدادند.
حجتالاسلام صفری، صحبتش را از روزهایی آغاز میکند که 23 لاله برای رفتن به خاکریزهای جبهه از همین جا بندهایشان را محکم میبستند تا خدای نکرده سختی راه عقیدهشان را سست نکند و از قدم گذاشتن در این راه پشیمان نشوند. آلبوم عکس این شاخه گلهای شهید را روبهرویت در مسجدی که امروز تنها با یاد و خاطرهشان روز و شب میگذراند، میبینی. مردان راه خدا که هر روز از ترس عقب افتادن تاریخ اعزامشان به اینجا میآمدند و برای رفتن عجله میکردند.
امام جماعت مسجد امام جواد (ع) میگوید: رفیقانم یکبهیک رفتند و ما را در اینجا تنها گذاشتند. او که سعی میکند، غم چشمانش را پنهان کند، نیمنگاهی به نام شهیدان که مانند ستاره در خط اول نمای مسجد امام جواد (ع)، میدرخشد، میاندازد و برای ما از اخلاق و رفتار شهید مصطفی اکرمی، شهید حریری، شهید اسفندیانی، شهید جابری، شهید نصرتیان، شهید اشرفی و... اینگونه میگوید: یادش بخیر، هنوز ندای الله اکبرشان در هوای سرد زمستان 57 در خیابان های گوهرشاد باقی است و صدای گامهایشان در تمامی شهر شاهدیست بر این حقیقت که زاده شدند تا شهادت دهند که حق فقط با خداست.
لباسهایشان در روزهای انقلاب همیشه بوی دود میداد و بوی خون
حجتالاسلام صفری، مسئول هیئت امنای مسجد امامجواد (ع)، از روزهای باهم بودنشان در محله گوهرشاد میگوید: جوانان این محله با وجود اختناق و جلوگیریهای رژیم از آگاهی جوانان، پرشور و پرجنبوجوش بودند و لحظهای از حرکت باز نمیایستادند، چون از کردار رژیم آگاه بودند. بالاخره انقلاب که آغاز شد، بیشتر جوانان این محله هم به آرزویشان رسیدند، آرزوی شورشی علنی علیه مفسدان و کافران! در تمام مدت انقلاب هیچ جوانی در خانه نبود. بلکه پاسدار اسلام بودند و پاسدار انقلاب. لباسهایشان در روزهای انقلاب همیشه بوی دود میداد و بوی خون؛ خون شهدایی که بالاخره به هم پیوستند و چه حسرتی از رفتن آنها و ماندن خویش بر دل داشتیم و داریم.
شهید مصطفی اکرمی، یکی از جوانان پرشور و انقلابی این محله بود که در حال حاضر هم نامش بر پایگاه بسیج مسجد امام جواد (ع) میدرخشد. او سرپرست گروهمان بود. بسیار متین و مهربان بود. با همه مهربانانه رفتار میکرد و با دوستانش که آنها را مثل برادرانش میدانست، بسیار صمیمی بود. هر کس که او را میشناخت، دوستش میداشت. او همیشه کمک و یاور دیگران بود. همیشه و در همه حال حلال مشکلات دیگران بود و سنگ صبور دوستانش، هر کسی مشکلی داشت با او در میان میگذاشت و او هم تاجایی که در توانش بود کمک و مساعدت میکرد.
او همیشه کمک و یاور دیگران بود. همیشه و در همه حال حلال مشکلات دیگران بود و سنگ صبور دوستانش
حتی در زمان انقلاب که در محلهها کشیک میدادند، او به جای تمام کسانی که سنشان زیاد بود یا توانایی نداشتند یا در منزل پسری نداشتند، کشیک میداد. او تلاش زیادی در تشکیل گروهها و حفاظت از انقلاب کرد.
شهید اکرمی متولد 1340 بود. از نهسالگی هفتهای دو شب در منزل دوره قرآن داشتند و هر شب قبل از شروع کلاسها به محله میآمد و همه هم سنوسالانش را جمع میکرد و به این دوره میبرد. او دعای کمیل و توسل و تلاوت قرآن را با صوت زیبا میخواند؛ بهطوری که همه شیفته لحن او بودند. اطلاعاتش در هر زمینهای بالا بود؛ چرا که بیشتر اوقات فراغت خود را مطالعه میکرد و بیشتر ادعیه و اذکار را نیز از حفظ بود. در برابر مشکلات صبور بود و هر وقت عصبانی میشد، سوره والعصر میخواند.
شهید حسن اسفندیانی هم یکی از هم محلهایهای دوستداشتنی و محبوب مردم این محله بود؛ چرا که به گردن این اهالی خیلی حق داشت. او متولد 1329 بود و در سالهای ابتدایی مبارزه یعنی حدود سالهای 47 و 48 او هجدهنوزده سال بیشتر نداشت. او یک ارتشی بود که دوران جوانیش را در خلال انقلاب و جریانات سیاسی حاکم بر آن زمان گذراند. به جرئت میتوان گفت او یکی از فعالان و مباررزان انقلابی بود که حتی سالهای پس از انقلاب نیز توانست در جبهههای حق علیه باطل بجنگد و از کیان ملتش دفاع کند.
او آنقدر مبارز فعالی بود که با وجود داشتن چهار فرزند همچنان دفاع از میهنش را وظیفه خود میدانست و جبهه و میهنش را در اولویت گذاشته بود و از هیچ کوششی برای این مملکت فروگذار نکرد. در دوران جنگ، وظیفهاش حمل آذوقه و مهمات برای رزمندگان در کرمانشاه بود که در نهایت هم در سرپل ذهاب به شهادت رسید.
شهید آنقدر در بین مردم محبوبیت داشت که کمتر میانسالی در این محله هست که او را به یاد نداشته باشند. روزهای سرد زمستان آن زمان، سرمای استخوانسوز روزهای مانده به انقلاب را کمتر کسی است که فراموش کرده باشد. کوچههای خاکی که همه بوی عطر صمیمیت و یکدلی میداد. بشکههای نفت به دست، در صف ایستادن برای خیلی از مردمان این سرزمین نوستالژی است. سردی هوا باعث شده بود که جوانترها به خصوص شهید اسفندیانی در رساندن نفت به مردم محله به خصوص افراد ناتوان پیشدستی کنند و به یاری آنها بشتابند.
مردم این محله خوب به یاد دارند که شهید هر روز راههای دور و درازی را میرفت و این نفت را تهیه میکرد تا به دست مردم محله برساند. او حتی در آسفالت کردن این محله نقش پررنگی داشت؛ به طوریکه خودش برای هر کار خیری پیشقدم میشد. روزی که میخواستند این محله را آسفالت کنند، خودش بر تراکتور نشست و کوچهها را برای آسفالت آمادهسازی کرد.
در وصف خوبیهایش همین بس که عکس شهید حسن اسفندیانی در هفت مسجد این شهر به یادگار در قاب گذاشته شده است تا یاد او همیشه در ذهنها بماند
از مهربانی و محبوبیت این شهید هر چه بگوییم کم گفتهایم؛ چرا که هنوز که هنوز است، یاد و نامش زبانزد این اهالی است. در وصف خوبیهایش همین بس که عکس شهید حسن اسفندیانی در هفت مسجد این شهر از جمله مسجدهای محله فلسطین، راهنمائی، سجاد، ارشاد و مسجد بناهای خسروی به یادگار در قاب گذاشته شده است تا یاد او همیشه در ذهنها بماند.
او در ادامه از فعالیتها و برنامههای متنوع این مسجد میگوید: در این مسجد همانند خیلی دیگر از مسجدهای شهر، خیلی از آدمهایی که برای رفتن به جبهه ثبتنام کردند، به مقام رفیع شهادت دست یافتند. به همین دلیل شبهای سهشنبه و جمعه هر هفته دعای کمیل را برای شهدای اسلام ضمیمه اجرای برنامههای فرهنگی خود میکنیم. حتی قرائت دعای کمیل در هر شب جمعه را به یاد این عزیزان ختم میکنیم. همچنان در قالب معرفی به آژانسهای تورهای زیارتی، افراد مستحق زیارت را برای رفتن به عتبات عالیات همراهی و کمک میکنیم.
عنایت امام جواد (ع) به این مسجد غیرقابل بیان است؛ چون بسیاری از اهالی آمدند به دفتر هیئت امنا و با اشک و ناله گفتند که هر بار نذری برای این مسجد میکنند، محال است که حاجت نگیرند. ما در فضای مسجد نیز مکانی را برای جوانهای امروز فراهم کردهایم تا آنها نیز با این مکان مانند جوانان گذشته انس بگیرند. کتابهای بهروز در کتابخانه موجود است و پایگاه بسیجی که جوانان و نوجوانان زیادی در آن فعالیت دارند، برای انجام کارهای فرهنگی، تربیتی، آموزشی و... در نظر گرفته شده است.
حالوهوای قدیم مسجد هنوز هم پس از گذشت چهاردهه زنده است. هرزمان که وارد مسجد بشوی، جوانانی را میبینی که با اشتیاق دور هم جمع میشوند و درباره مسائل سیاسی و اجتماعی جامعهشان در قالب حلقههای معرفتی که نقش مؤثری در ارتقای سطح اجتماعی و فرهنگی جامعهشان دارد، به گفتوگو مینشینند. او که پس از این سالها هنوز هم هر روز که از خواب برمیخیزد، خدمت به اهالی را جزو مهمترین کارهای روزانهاش میداند، با بغضی که از غم دوستان شهیدش در گلو دارد، ادامه میدهد: از صبح تا شب به این مسجد میآییم تا به فرزندان این انقلاب خدمترسانی کنیم.