کد خبر: ۲۳۶۶
۲۸ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

من طاهره 15 سال داشتم که همراه نوزادم اعلامیه پخش می‌کردم

طاهره اکبرزاده متولد سال1342 یکی از زنان انقلابی است. یکی از هزاران زن شیردل که در آن دوره نمی‌توانست یک جا بنشیند. طفل خود را به آغوش می‌کشد، اعلامیه پخش می‌کند و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کند. او حالا هم پس از گذشت سال‌ها با فعالیت در بسیج، تهیه جهیزیه نوعروسان، آبادانی روستاها و حرکت‌های جهادی انسان‌دوستانه و... به حفظ و پاسداری از ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌پردازد. برای گفت‌وگو با او پا به خانه‌اش می‌گذاریم، خانه‌ای قدیمی در انتهای مصلی. او هم با شور و حرارت از خاطرات گذشته و پیروزی انقلاب اسلامی برایمان می‌گوید.

خیل زنانِ مذهبی که تا پیش از آن در زمان طاغوت مجال بروز و ظهور نداشتند یک‌باره به خیابان‌ها می‌ریزند و در صف‌های طویل پابه‌پای مردان راهپیمایی می‌کنند و فریاد می‌زنند. طاهره اکبرزاده متولد سال1342 یکی از همین زنان است. یکی از هزاران زن شیردل که در آن دوره نمی‌تواند یک جا بنشیند. طفل خود را به آغوش می‌کشد، اعلامیه پخش می‌کند و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کند.

او حالا هم پس از گذشت سال‌ها با فعالیت در بسیج، تهیه جهیزیه نوعروسان، آبادانی روستاها و حرکت‌های جهادی انسان‌دوستانه و... به حفظ و پاسداری از ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌پردازد. برای گفت‌وگو با او پا به خانه‌اش می‌گذاریم، خانه‌ای قدیمی در انتهای مصلی. او هم با شور و حرارت از خاطرات گذشته و پیروزی انقلاب اسلامی برایمان می‌گوید.


تعبیر رؤیای صادقه

خودش تعریف می‌کند پیش از اینکه اصلا نامی از امام خمینی(ره) بشنود، یک روز عکس او را قاب‌شده روی دیوار خانه می‌بیند. پدر سال‌خورده‌اش یک روز آن را به دیوار می‌کوبد و می‌گوید: «روزی می‌رسد که این مرد در این کشور انقلاب به پا می‌کند. این خط، این هم نشان» اولین نشانش را هم طاهره توی خواب‌هایش یا همان رؤیاهای صادقه می‌بیند. خواب‌هایی درهم و برهم از راهپیمایی‌هایی که بعدها در آن شرکت می‌کند.

چیزی نمی‌گذرد که خواب‌ها تعبیر می‌شوند. او از طریق بقالی سر کوچه که خبررسان مردم بوده است از جلسات خانگی یک روحانی دلسوز خبردار می‌شود. مردم محله مصلی شبانه در جلسات آقای مظفری شرکت می‌کردند. یکی از روحانی‌های محله که به گفته طاهره خانم نقش بسزایی در بیداری و آگاهی اهالی داشته است. این جلسات هر شب در خانه یکی از اهالی برگزار می‌شود. در آن جلسات آقای مظفری در خلال مباحث مذهبی از مسائل سیاسی کشور هم صحبت می‌کند و مردم را به شرکت در راهپیمایی‌ها تشویق می‌کند.


پخش پنهانی اعلامیه

درباره راهپیمایی‌ها از طاهره خانم می‌پرسم و او تعریف می‌کند که ابتدا فعالیتش را با پخش مخفیانه اعلامیه‌ها آغاز می‌کند. زهره خانم یکی از همسایه‌ها این اعلامیه‌ها را پنهانی همراه با همسرش در پارکینگ خانه درست می‌کرده و برای پخش به دست زنان محله می‌داده است. طاهره خانم هم که آن‌زمان ١٥سال بیشتر نداشته است، یکی از افرادی بوده که این اعلامیه‌ها را مخفیانه بین در و همسایه پخش می‌کرده و به خانه مردم می‌انداخته است.


شرکت در راهپیمایی با بچه به بغل

از سن و سال کمش تعجب می‌کنم. طاهره خانم می‌خندد و می‌گوید: «تازه اینکه چیزی نیست! آن دوره پسرم ابوالفضل هم یک‌ساله بود.» تعجبم بیشتر می‌شود و او توضیح می‌دهد: «14ساله بودم که ازدواج کردم. ١٥سالگی یعنی اوایل سال٥٧ در همان بحبوحه توی خانه و با کمک قابله ابوالفضل را به دنیا آوردم. ابوالفضل یک ساله نشده بود که او را بغل می‌گرفتم و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم. از چهارراه فرودگاه تا فلکه ضد حرکت می‌کردیم و یک‌صدا شعار می‌دادیم.

غلغله می‌شد! تا چشم کار می‌کرد زن و مرد توی خیابان می‌ریختند. اغراق نکرده‌ام اگر بگویم تعداد زنان بیشتر از مردها بود! همه یک‌صدا شعار می‌دادیم. شعارها را روی پلاکارد می‌نوشتیم و همراه خود می‌بردیم. خیلی وقت‌ها در طول روز، خودم هم شعاری به ذهنم می‌رسید و آن را می‌نوشتم و بعد توی جمعیت بلند می‌خواندم و جمعیت هم تکرار می‌کرد.»

تمام این‌ها در نهایت منجر به پیروزی انقلاب می‌شود. او تعریف می‌کند که روز پیروزی انقلاب اسلامی، زنان محله همه توی خانه طاهره خانم دور هم جمع می‌شوند و پیاده‌شدن امام خمینی از هواپیما را از تلویزیون چهارده اینچی فکستنی روی طاقچه تماشا می‌کنند. از خوشحالی اشک شوق می‌ریزند و رو بوسی می‌کنند. بعد هم همه با هم شروع می‌کنند به شیرینی پختن و آن را بین در و همسایه پخش می‌کنند.


از توزیع غذا تا کاشت درخت

پس از آن فصل جدید زندگی طاهره خانم ورق می‌خورد. فصلی که این‌بار با فعالیت‌های اجتماعی خود به حفظ و پاسداری از انقلابی که به سهم خودش در آن نقش داشته است می‌پردازد. او ابتدا یکی از اعضای ثابت مسجد بقیه‌الله در محله می‌شود. در کلاس‌های قرآن شرکت می‌کند، پس از مدتی مداحی را یاد می‌گیرد و... این رفت و آمدها به مسجد پای او را به بسیج محله هم باز می‌کند.

سال85 فعالیت خود را در بسیج آغاز می‌کند. از طرف بسیج به روستاهای اطراف مشهد اعزام می‌شود و با سیمان‌کاری، کاشت درخت، توزیع غذا و... برای آبادانی روستاها کمک می‌کند. او تعریف می‌کند که حالا شاید با جهیزیه درست‌کردن و کمک گرفتن از افراد محله بالغ بر 100نوعروس را راهی خانه بخت کرده است. تمام این فعالیت‌ها در نهایت باعث می‌شود که او سرگروه و فرمانده بسیج ریحانه النبی در ناحیه5 باشد.


دیدار با جانبازان

در آخر از فعالیت‌های او در قالب فرمانده بسیج مسجد محل در دهه فجر امسال می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: «ما حالا هر سال این 10روز به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی و یادآوری رشادت زنان و مردان در آن دوره برنامه‌های متنوع داریم. در مسجد محله سخنرانی داریم، یک روز جشنواره غذا برگزار کردیم و خانم‌های محله در این جشنواره شرکت کردند. یک روز با افراد محله دسته‌جمعی به آسایشگاه جانبازان رفتیم، یک روز هم از خانواده شهدا در محله دیدار کردیم.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44