از روزهای آخر که یادمان میآید. خیلی وقت بود که صدایش دیگر توان بیرون آمدن از حنجره را نداشت تا هم مثل سالهای جوانی که در یک روز برای چندین هیئت مداحی میکرد، برایمان سنتی بخواند و هم از داستانهای شیرین خواجهنظامالملک طوسی در دوره سلجوقیان بگوید و نسبتش با این دانشمند را روی کاغذ نقاشیوار بکشد و سند نشانمان دهد.
همه اینها از پیشرفت بیماری شیخ حسین نظامالملکی، پیر خاندان نظامالملکیهای طوسی نشان داشت. تا این که بالاخره پسر کوچکش (جواد نظامالملکی) که از قرار معلوم رئیس شورای اجتماعی محله بالاخیابان هم هست، پشت گوشی تلفن خبر فوتش را در دی ماه ۹۸ داد و گفت: بزرگخاندان نظامالملکیها رفت.
شیخحسین نظامالملکی متولد ۱۳۰۸ و بزرگشده کوچه گنبد خشتی بود. پدرش ملامحمدرضا از کشیکهای حرم مطهر و مسجد گوهرشاد و البته مؤذن بود. خودش میگفت: «اولینباری که صدای پدرم را شنیدم چهار یا پنجساله بودم، خانه ما آن موقع دیواربهدیوار مسجد گوهرشاد بود. صدای بانگ ا... اکبر پدرم که بلند شد، مادرم گفت پدرت در حال اذانگفتن است. من دویدم که پدرم را بالای گلدسته ببینم و در راه، پدرم که اذانگفتنش تمام شده بود، من را در راهپلههای گلدسته مسجد دید و با خنده گفت، کجا میآیی؟ گفتم آمدهام شما را در حال اذان گفتن ببینم.»
از طرف مادری هم نسبش به بیبی ملاباجی معروف نوغان میرسد. «بیبیجانم مکتبخانه داشت. افراد صاحبنامی به مکتبخانهاش میآمدند و قرآن میآموختند. افرادی، چون حاج آقا مدقق، آقای نور سیستانی، حاج رضا نقیبی، آقای نبوی، حاج آقا ضیا و غیره. نظر هم میگرفت. پدر بیبیجان هم از خیرین قدیمی محله نوغان بود و در زمان قحطی، دیگهای برنجش سر چهارسوق به راه بود.»
گوشهایش با صدا و نوای اذان و مداحی آشنا بود. ۱۴ ساله که بود، به همراه یکی از دوستانش، حاج محمود اکبرزاده که بعدها مداح مشهوری شد، اولین نوحههایشان را از روی دفتر یک مداح قدیمی آن زمان نوشتند.
دفتری که یکشبه ۵ تومان اجاره کرده بودند و تمام شب را نوحه نوشتند. «با حاج محمود در چهارسوق نوغان همسایه بودیم و هر دو عشق مداحی. ۱۴ ساله بودم که با هم پول روی هم گذاشتیم و رفتیم دفتر نوحه یکی از مداحان قدیمی را گرفتیم و یکشبه تمام نوحههایش را نوشتیم.
دفتر نوحه آن زمان مثل گنج بود و آن را دست هرکسی نمیدادند. بعد از آن، شبهای جمعه به خانهها میرفتیم و مداحی میکردیم. یک سال بعد وقتی ۱۵ ساله بودم، یکی از مداحان قدیمی به دلیل خط خوبم، دفترش را به من داد تا نوحههایش را برایش بازنویسی کنم.
در طول مدتی که در حال پاکنویسی دفتر بودم، عشق به امام حسین (ع) هر لحظه در دلم بیشتر شد و به همین دلیل به همراه ۴ نفر دیگر از دوستانم هیئت جوادالائمه نوغان را بنا نهادیم و مداحی را از همین هیئت آغاز کردم. کمکم رفتوآمد مردم محله به هیئت بیشتر شد؛ تا جایی که این هیئت یکی از هیئتهای شلوغ و پرطرفدار آن زمان شد.»
درس خوانده و سوادش را از مکتبخانه آغاز کرد. همین اندکسوادش را هم مدیون داییاش ملاحسنخان است. میگفت پول برای درس خواندن نداشته و به همین دلیل چرمفروشی میکرد. «تمام برادرانم سنگتراش هستند. چون پیشه پدرم سنگتراشی بود.
اما من در چرمفروشی سهراه وزیر نظام، بازار زنجیری، شاگردی کردم و چرمفروشی را یاد گرفتم. بعد از آن قماشفروشی را آغاز کردم. در کنار تمام کارهایی که داشتم، مداحی هم میکردم و درسم را هم میخواندم.»
از اشعار و نوحههای صاحبسبک میخواند. حاج شیخ حسین میان دارانش را خوب به یاد دارد و البته استادانی که به سبکوسیاق آنها نوحه میخواند. «یکی از افتخارات من خواندن ۶۵ ثلاثی در یک هیئت است که در نوع خود کمنظیر بود.
میانداران خوبی داشتم؛ حاج اصغر عبادوست میاندار تکیه کرمانیها، حاج حسن اردکانی میاندار قدیمی که اشعار و دمهایش خیلی معروف است، اصغر خدر میاندار هیئت جوادیه و اصغر کرده هم میاندار خوبی بود.
اشعاری هم که میخواندم، بیشتر از استادان بهنامی، چون حاجی آذر، حاج آقا سراج و حاج آقا هاشمی بود. این آدمها هرکدامشان صاحبسبک و صاحب ناموآوازهای بودند.»
حاج شیخ حسین نظامالملکی از راه و رسم هیئتهای آن زمان میگفت. از آن زمانی که مردم فقط در هیئتها سینهزنی میکردند و حتی زنجیر هم نمیزدند. «آن زمانها هیئتها برنامه خاصی داشتند؛ نوحههای سنگین میخواندند و خبری از آهنگ نبود. دمهای خوبی میساختند.
زنجیرزنی و آهنگ نبود؛ تنها آهنگی که در مداحیهای آن زمان بود، ریتمی بود که مداح به دمهایش میداد. زنجیرزنی نداشتیم. تنها هیئتی که زنجیرزنی میکرد، هیئت کاظم رئیسالسادات بود. آن زمانها مداحهای محلههای مختلف در مسیر بازار و حرم حضرت رضا (ع) روی سهپایه میرفتند و نوحه میخواندند.
مداح اصلی هیئت هم در حرم حضرت رضا (ع) میخواند. نوحههایی که خواندهمیشد، مضمون و اشعار بسیار خوب و دلنشینی داشت. یکی از راه و رسمهای قدیمی در هیئتها که اکنون خیلی کمرنگ شده است، یدک بستن بود. اسبها را یدک میبستند و به حرم میبردند.»
گوشهایش با صدا و نوای اذان و مداحی آشنا بود. چهاردهساله که بود، همراه با یکی از دوستانش حاجمحمود اکبرزاده که بعدها مداح مشهوری شد، اولین نوحههایشان را از روی دفتر یکمداح قدیمی آن زمان نوشتند، دفتری که یکشبه ۵ تومان اجاره کرده بودند و تمام شب را نوحه نوشتند.
سنتی میخواند، مؤسس هیئتهای مذهبی زیادی بود و از آن روزها چنین نقل میکرد: «در بیش از ۴۰ هیئت بزرگ آن زمان مداحی کردم، هیئتهایی، چون خمسه طبیبه، کودکان قاسمی، جوادالائمه (ع) نوغان، بنیزهرا (س)، علیاکبریها، آلطاهای نوغان، هیئت حاجعلیعشقی، تکیه کرمانیها و.... هیئتهای آن زمان راهورسم خودش را داشت.
خیلیها از من میخواستند که هیئتشان را به بازار ببرم و برایشان دم بگیرم. حتی شبهای جمعه پشت پنجره فولاد هم دعای توسل میخواندم. مناسبتها که میرسید، بهعنوان کمکی به هیئتهای مختلف میرفتم. خیلی شلوغ میشد. هیئتهای نائینیها، حاجی ملازاده، کرمانیها، حجارها، حاجحسن اردکانی، درفشان، حاجحسین آبند که از جوانمردهای بزرگ آن زمان در نوغان بود، از هیئتهای دیگر شلوغتر بود. در ایام عادی زیر ۱۰۰ نفر به هیئت نمیآمدند.»
شیخحسین نظامالملکی در همان مصاحبه نقشه بزرگی جلو ما گذاشت و از طرحهای خواجه نظامالملک طوسی گفت که اصالتا اخلمدی بود، اما دست به توسعه در مشهد زد. یکی از آنها احداث چهارباغ در محدوده خیابان شیرازی فعلی بود.
چهارباغی که امروز تعدادی از خاندان نظامالملکیها و خود او ساکن خانههایی در همان زمینها هستند: «قبل از اسدی هم خیلیها این زمینها را به تاراج بردهاند، اما پدر مرحومم از اسدی زیاد میگفت. گویا در سال ۱۳۰۶ اسدی برای اینکه جلو رضاشاه سربلند شود و طرح خیابانکشی را اجرا کند، پدرم را همراه با ۲ پسرعمویش که از بزرگان نظامالملکیها به حساب میآمدند، دستگیر کرد و در داخل طویلهای که داخل باغ در نزدیکی همین چهارراه شهدای فعلی بود، زندانی کرد.
چندین روز آنها را در این طویله نگه داشتند تا مهندسها از وسط چهارباغ خیابان بکشند. خیابانی که امروز به نام آیتالله خزعلی است و ادامهاش آخوند خراسانی است و تا گنبدسبز امتداد دارد، در زمینهای ما که بخشی از چهارباغ بود، کشیده شده است. البته این تنها کار اسدی نبود.
او بغچه سندهایی را که از اجدادمان مانده بود، گرفت و بخشی از سندها را که شامل چندین مغازه در محدوده چهارراه شهدا میشد، بهنام خودش زد. سال ۱۳۱۴ که قرار شد اعدامش کنند، همه آنچه را از ما گرفته بود، وقف حرم کرد. یعنی وقف در وقف! درحالیکه اینها از وقفهای نظامالملک بوده است.»
آنطور که در اسناد نظامالملکیها آمده، زمینهایی که خواجه نظامالملک وقف فرزندانش کرده است، از زیر نقارهخانه شروع میشد و تا شفتالوزار (دامنه کوهسنگی) ادامه مییافت و از سوی دیگر هم از سمت پنجراه تا گاراژدارهای فعلی بوده است. بر همین اساس است که او از خیلی بزرگان مشهدی سند اجاره خط زمینهایشان را داشت و از تصرف آنها میگفت.
آنطور که شیخ حسین میگفت، طبق اسناد آنها اجاره زمینهایشان با آستانه شامل ۳ دوره سی و شصت و نودساله بوده است. این زمینها شامل کوچه مخابرات، بازار مرکزی یک و ۲ و بخشی از کوچه چهارباغ است. حال آنکه در همین محدوده نامی از نظامالملک نیست، بهجز کوچهای که از آنِ ۱۹ خانواده آنهاست و درخواست نامگذاری معبری در همین محدوده در شأن و مقام خواجهنظامالملک طوسی را دارند.