با اینکه هر دو پزشک هستند و درآمد خوبی هم دارند، اما از شلوغی و سر و صدای شهر گریزانند و به کوچهای ساکت و دنج در محله رحمانیه پناه آوردهاند. از زرق و برق دنیا به دورند و فارغ از هرگونه تجملاتی در مطبی ساده به امر مداوا و درمان بیماران مشغول هستند. اهالی محله آنها را به عنوان افرادی با انصاف و کار راهانداز میشناسند، تا دلتان بخواهد ویزیت سرپایی در کوچه و خیابان داشتهاند.
ارزشهای واقعی در دنیای این زن و شوهر پزشک و جوان کمی متفاوتتر از دیگران است. در واقع پزشکی برازنده آنها است، اعتقاد دارد طبابت دکانی برای کاسبی نیست و پزشکان باید در هر مرحله از فضای کاری خود سوگندشان را به یاد بیاورند و دنبال کسب سود نباشند.
یکی دوتا از دوستان و هم کلاسیهای خانم و آقای دکتر هم در جمع ما هستند، آنها میگویند الهام و حمید با جان و دل کار میکنند و در خدمت به بیماران و اطرافیانشان از هیچ تلاشی فرو نمیگذارند و دست نمیکشد. هرجا کسی در حوزه طبابت احتیاج به کمک داشته باشد با کمال میل و درحد توانشان به او کمک میکنند و حتی اگر آن کار را در حوزه تخصص خود نبینند، واسطهای میشوند برای رفع مشکل بیمار! آنها از خدا خواستهاند که در راه طبابت و خدمت به بیماران توفیق داشته باشند و خدا هم این درخواست را اجابت کرده است.
داستان زندگی دکتر الهام ایمانی(متخصص گوش و حلق و بینی) و دکتر حمید امانزاده(متخصص ارتوپدی) بالا و پایین زیادی دارد، بالاخص حمید که حال بد بیماران را به خوبی درک میکند. او اولین پزشک متخصص ارتوپد ایرانی است که در کودکی با فلج اطفال دست و پنجه نرم کرده و همین موضوع انگیزهای شده تا آینده او به حرفه طبابت و درمان کودکان فلج اطفال گره بخورد.
الهام ایمانی، متولد1359 در استان گلستان و شهرستان گرگان است. وی دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در این شهرستان سپری میکند و با رتبه برتر 100 در منطقه3 در رشته پزشکی دانشگاه سراسری گیلان پذیرفته میشود.
ایمانی میگوید: در دوران کودکی جزو بچههای زرنگ و درسخوان مدرسه بودم. با اینکه ذهن، استعداد و هوش خوبی داشتم و خانواده نیز مشوق اصلی من برای ورود به رشته پزشکی بودند، اما ترسیم درستی از زندگی روزمره پزشک و دید کافی نسبت به شغل و رشتهای که در آینده درگیر آن خواهم بود، نداشتم. باوجود علاقه به رشتههایی مانند معماری، حقوق و موسیقی و حتی آشپزی، به دلایل متعدد از قبیل اصرار والدین، فراهم نبودن امکان کار در برخی رشتهها برای دختران و استعداد فراوانی که در حفظیات و رشته تجربی داشتم، مسیر زندگی من به سمت رشته پزشکی سوق داده شد و به واسطه رتبه عالی در کنکور سال 78(رتبه 100 در منطقه3) در رشته پزشکی دانشگاه سراسری علوم پزشکی گیلان پذیرفته و مشغول به تحصیل شدم.
دوران دانشجویی به سرعت سپری شد و بعد از گذشت 7سال موفق به اخذ مدرک دکتری عمومی از دانشگاه علوم پزشکی گیلان شده و الزاما باید دوران طرح را سپری میکردم. دو سال دوران طرح در بیمارستان آیتالله هاشمی شیروان گذشت و بعد از آن عزم خود را جزم کردم تا در رشته تخصص پزشکی ادامه تحصیل دهم. همین عزم راسخ به من کمک کرد تا در سال92 در رشته تخصص پزشکی در دانشگاه مشهد پذیرفته شدم.
رتبه کنکور مقطع تخصص پزشکی من نیز همانند کنکور مقطع پزشکی عمومی بسیار ممتاز بود، به طوری که این رتبه ممتاز دست من را برای انتخاب بیشتر رشتههای دوران تخصص باز گذاشته بود. در نهایت به خاطر علاقه قلبی به رشته گوش و حلق و بینی و جراحی زیبایی به این شاخه وارد شده و بعد از گذشت 4سال موفق به کسب مدرک تخصص در این رشته شدم. در حال حاضر نیز صبحها در بیمارستانهای 22بهمن و بیمارستان مادر فعالیت میکنم و عصرها نیز تا پاسی از شب در مطب مشغول خدمترسانی به بیماران هستم.
حمید امانزاده، همسر الهام ایمانی، قصه شنیدنی دارد. موفقیتهای او در زندگی و اخذ مدرک تخصص در رشته ارتوپدی بسیار جذاب و آموزنده است، وی تنها دکتر متخصص ارتوپدی در ایران است که خود در کودکی مبتلا به بیماری فلج اطفال بوده است.
حمید درباره این موضوع میگوید: من متولد سال1360 هستم. خانواده ما بهواسطه شغل والدین که فرهنگی بودند، در استان خراسان شمالی و شهرستان شیروان سکونت داشتند. احتمالا همه ما با این تجربه آشنا هستیم که کودکان در بدو تولد قطره فلج اطفال را دریافت میکنند و من نیز از این قاعده مستثنا نبودم، اما به دلیل رعایتنشدن زنجیره سرد واکسیناسیون در سال1360، بسیاری از کودکان از جمله من به بیماری فلج اطفال مبتلا شده و این سال به عنوان پیک بیماری فلج اطفال در کشور مطرح شد.
والدین من برای بهبود این بیماری و حداقل کمشدن آثار آن، از هیچ کوششی دریغ نکردند، به طوری که من تا هشتسالگی بیش از 10عمل جراحی انجام داده بودم و به دلیل امکانات محدود آموزشی و درمانی در شهرستانها، والدین من ابتدا به قوچان و سپس به مشهد مهاجرت کردند.
من مقطع ابتدایی را در شیروان و راهنمایی را در قوچان سپری کرده و در بعد از آن برای ادامه تحصیل و درمان به همراه خانواده به مشهد کوچ کردیم. دوران دبیرستان در مشهد سپری شد و من در کنکور دانشگاه سراسری شرکت کردم، در سال اول رتبه 2000 را کسب کردم و در رشته دامپزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شدم. اما بعد از گذشت 11ترم و همزمان با شروع دروس عملی این رشته در مزارع و اصطبلهای خاص، به واسطه همراهینکردن دانشگاه با یک دانشجوی معلول، ناچار به انصراف شده و تصمیم گرفتم مجدد در کنکور سراسری شرکت کنم.
بعد از انصراف از رشته دامپزشکی، به خانه برگشتم و با عزمی مثالزدنی، 9ماه شب و روز درس خواندم و در نهایت با کسب رتبه 694 کنکور سراسری، در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرفته شدم. 7سال در مقطع دکتری عمومی درس خواندم، اما این پایان کار من نبود و بسیار جدی درصدد تحصیل در رشته تخصص پزشکی برآمدم.
دوباره و دوباره شروع به درس خواندن کردم، درست است که من یک معلول حرکتی هستم، اما به خودم قول دادهبودم، این معلولیت هیچ خللی در راه پیشرفت و آرزوهایم ایجاد نکند. بنابراین با تلاش و ممارست بسیار بعد از پایان دوره پزشکی عمومی به طور مستقیم و بدون گذراندن دوره طرح در آزمون تخصص پزشکی شرکت کرده و در سال92 موفق به قبولی در رشته تخصص پزشکی در دانشگاه مشهد شدم.
من در کودکی به بیماری فلج اطفال مبتلا شده بودم و همین خاطرات دوران طفولیت و تجربه عملهایی که بر روی من انجام شدهبود، باعث شد بیدرنگ رشته ارتوپدی را برای تحصیل در مقطع تخصص انتخاب کنم، چراکه بیماری فلج اطفال جزو بیماریهای شناخته شده رشته ارتوپدی است و کمک به معلولان جسمی و حرکتی انگیزهای برای ورود من به این رشته بوده و هست.
سرانجام در سال 1397 موفق به اخذ مدرک تخصص در رشته ارتوپدی شده و از آنجایی که به طور مستقیم تحصیل در دوره تخصص را آغاز کرده و طرح دوره پزشکی عمومی را نگذراندهام، باید 4سال دوره طرح را سپری کنم که این طرح از آذرماه سال97 در شهرستان تایباد آغاز شدهاست.
من در کودکی به بیماری فلج اطفال مبتلا شده بودم و همین خاطرات دوران طفولیت، باعث شد بیدرنگ رشته ارتوپدی را برای تحصیل در مقطع تخصص انتخاب کنم
الهام ایمانی و حمید امانزاده نزدیک به 3سال است که با یکدیگر ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دو دختر به نامهای ترمه (3ماهه) و ترنج(1سال و 7 ماه) است. آن دو تأکید دارند که پزشکان بابت شرایط کاری پیچیده، باید با یکدیگر ازدواج کنند.
الهام ایمانی دراینباره میگوید: آشنایی من با حمید از دوران تحصیل دوره تخصص در دانشگاه آغاز شد و بعد از مدت کوتاهی مصاحبت، این آشنایی به ازدواج ختم گردید. من و مجید نزدیک به 3سال است که با یکدیگر ازدواج کردهایم و حاصل این ازدواج 2دختر زیبا به نامهای ترمه و ترنج است.
وی ادامه میدهد: من اصرار داشتم با یک پزشک ازدواج کنم، چراکه اگر زن و مرد هر دو پزشک باشند شرایط کاری همدیگر را به خوبی درک میکنند. من هر روز از ساعت 7صبح از خانه خارج میشوم و در ساعت 11شب با کلی خستگی جسمی و روحی به منزل برمیگردم، خیلی از روزها، بچههای من صبح وقتی از منزل خارج میشوم خواب هستند و شبها نیز هنگام ورود من به خانه خواب هستند. این شرایط دشوار را فقط یک پزشک درک میکند.
حمید در ادامه بحث با تأیید مطالب همسرش اضافه میکند: طرح من از آذرماه سال97 در شهرستان تایباد آغاز شده و از روزهای یکشنبه تا چهارشنبه شب در تایباد مستقر هستم. درحال حاضر در شرف تأسیس مطب در این شهرستان هستم که با این پروسه، حضور من در شهرستان تایباد طولانیتر نیز خواهد شد و پذیرش این شرایط سخت فقط برای یک پزشک امکانپذیر است. با وجودی که دختران من به کمک دو پرستار و مادر من نگهداری میشوند، این دلیل نمیشود که از حضور این فرشتهها ناراحت یا پشیمان باشم؛ هرگز، بلکه تعداد فرزندان زیاد را بسیار دوست میدارم و میل دارم در فرصت مقتضی غیر از ترمه و ترنج فرزندان دیگری نیز داشته باشم.
متخصص ارتوپدی که در کودکی دچار فلج اطفال شده باشد و یک معلول جسمی و حرکتی محسوب شود، بسیار نادر است
دکتر الهام ایمانی در جواب این سؤال که آیا معلولیت همسرش در انتخاب او کوچکترین خدشهای وارد نکرده است، بیان میکند: طبیعی است که متوجه معلولیت همسر بودم، اما به ابعاد مثبت آن توجه داشتم، همیشه به این موضوع فکر میکردم که شخصیتی همچون حمید با این شرایط جسمانی سخت بر معضلات متعدد فائق آمده و توانسته باوجود معلولیت به افتخارات و دانشی دست یابد که برای انسانهای عادی و طبیعی نیز دور از دسترس است. بدیهی است تکیهکردن به چنین کوه استواری بسیار دلنشین، جذاب و مورد اعتماد است.
حمید درپاسخ به سؤالی درباره مهاجرت از ایران میگوید: متخصص ارتوپدی که در کودکی دچار فلج اطفال شده باشد و یک معلول جسمی و حرکتی محسوب شود، بسیار نادر است و بابت این مشخصه پیشنهادهای بسیاری از کشورهای اروپایی با درآمد خیلی مناسب دریافت کردم، شاید بابت جواب منفی به این پیشنهادها از طرف برخی دوستان مؤاخذه شدم، اما برای من درآمدهای مالی در اولویت نیست، به همین لحاظ ترجیح میدهم در کشوری زندگی و به افرادش خدمت کنم که سالها برای من هزینه کردهاست.
حمید امانزاده در ادامه از خاطرات شیرینی که در این ایام با آنها مواجه شدهاست اینگونه میگوید: در طول دوران حرفهای بارها به واسطه حفظ اندام بیماران خاطرات دلنشینی برای من رقم خوردهاست. بدیهی است برخی از این خاطرات بسیار دلنشین است و همیشه در یاد میماند، به عنوان مثال در شیروان، خانمی که دو فرزند کوچک داشت، درگیر تومورهای استخوانی بود و پزشکان به نجاتش امید چندانی نداشتند، از طرفی این خانم از نظر مالی نیز به شدت در مضیقه بود، بعد از مشورت با چند تن از پزشکان تصمیم براین شد این بانو رایگان عمل شود و بهبودی خود را کسب کرد که البته بازتاب رسانهای زیادی نیز داشت.
وی ادامه میدهد: زمانی که در بیمارستان شهید کامیاب مشغول به فعالیت بودم، فردی به بیمارستان منتقل شد که یکی از پاهایش در لای دستگاههای کشاورزی قرار گرفته و فقط عضو از طریق پوست به بدن متصل بود. جلسهای با خانوادهاش برگزار شده و به آنها اعلام شد، شانس موفقیت این عمل جراحی زیر 5درصد است. البته خانواده این بیمار با این موضوع کنار آمده و پذیرفته بودند که پای فرزندشان از زیر زانو قطع خواهد شد.
این شخص به صورت اورژانس به اتاق عمل منتقل شد و بعد از یک عمل جراحی 12ساعته، موفق به پیوند عضو شدیم. این شخص 8ماه بعد بدون عصا و با همان پا برای قدردانی به بیمارستان آمد و دیدن او یکی از بهترین قابهای زندگی من است.
البته در کار ما خاطرات بد نیز هست و یکی از بدترین خطرات که هرگز از یاد من نمیرود مربوط میشود به زوجی که در دهه چهارم زندگی و بعد از 13سال خداوند به آنها عنایت کرده و بچهدار شدند. متأسفانه این بچه سر یک ندانمکاری و بیاحتیاطی پدر و مادر که در ماشین و در جاده کمربند ایمنی را نبسته بودند، حادثهای رخ داده و بچه با مجروحیت فراوان به بیمارستان امام رضا(ع) منتقل شده و به رغم تلاش چند روزه پزشکان این نوزاد از دنیا رفت .
دکتر الهام ایمانی نیز به خاطرات خوب و بد خود اشاره کرده و میگوید: اغلب بچهها با اجسام خارجی که در گلوی آنها گیر میکند، مواجه میشوند، در مواردی از این دست، کودکانی با گرفتگی شدید نفس به بیمارستان منتقل شدهاند، ولی همچنان علائم حیاتی در آنها دیده میشد و نجات جان تک تک این بچهها برای من خاطراتی شیرین و خدای ناکرده فوت این بچهها سخت و دلخراش است.
حمید امانزاده جزو جامعه معلولان ایران است و بهواسطه دینی که به جامعه معلولان احساس میکند، بسیاری از معلولان جسمی و حرکتی را رایگان عمل کرده است.
او در این باره میگوید: از زمانی که دوران طرح من در شهرستان تایباد آغاز شدهاست، به واسطه عضویت در اداره بهزیستی و جامعه معلولان، نگاه ویژهای به این قشر داشته و چون اصالتی شیروانی دارم، بسیاری از معلولان جسمی و حرکتی در شیروان را خارج از نوبت، رایگان و بدون بروکراسیهای اداری معمول، جراحی کردهام و از این بابت خدا را شکر میکنم.